فرارو- شاید چشمِ آبی، شانس میآورد شاید هم آنها آدمهای باخداتری هستند! شاید مردم آن کشورها تلاشگرترند شاید هم اخلاقمدارتر! عجم اوغلو و رابینسون، دو تن از مهمترین اقتصاددانان جهان، در کتابشان «چرا ملتها شکست میخورند» به این سوال پاسخ میدهند.
به گزارش فرارو، چرا ملتها شکست میخورند: ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر نام کتابی است نوشته اقتصاددانان آمریکایی، دارون عجماوغلو استاد دانشگاه امآیتی و جیمز رابینسون استاد دانشگاه هاروارد، که در مارس ۲۰۱۲ چاپ شدهاست. این کتاب سعی میکند پایهایترین سؤال اقتصاد و سیاست جهانی را جواب بدهد که چرا بعضی کشورها، مانند نروژ، در حال شکوفایی هستند، ولی بعضی کشورها، مانند مالی، در حال سقوط؟ این کتاب برای خواننده غیر متخصص نوشتهشده است
نویسندگان کتاب عواملی مثل جغرافیا، آبوهوا، منابع طبیع و فرهنگ را به عنوان عواملی که ملتها را به فقیر و غنی تقسیم کنند، رد میکنند. در عوض آنها موسسات سیاسی و اقتصادی که برآمده از خود ملتها هستند را عامل پیشرفت اقتصادی میداند. این کتاب حکومتها را به دو دسته تقسیم میکند: مشارکتی (به انگلیسی: Inclusive) و انحصاری (به انگلیسی: Exclusive). در حکومتهای مشارکتی موسسات اقتصادی و سیاسی بهجای اینکه مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عدهای معدود از خواص و سازمانهای دولتی نمایند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی میشوند. این امر مستلزم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکتهای جدید به بازار و دولتی که خواهان ودارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد است.
در نقطه مقابل موسسات مشارکتی، موسسات اقتصادی انحصاری با بهکار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشتشمار قرار دارند. آنها نه مدافع حق مالکیت میباشند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیتهای اقتصادی میشوند. در این حکومتها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار بهصورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمیها خواهد بود.
این کتاب با ترجمه محسن میردامادی و محمدحسین نعیمیپور و ویراستاری علیرضا بهشتی شیرازی در نشر روزنه منتشر و در نمایشگاه کتاب تهران سال ۱۳۹۳ عرضه شد. این کتاب جزو کتابهایی بود که نهایتاً از نمایشگاه کتاب جمعآوری شد.
شکست ملتها
عجم اغلو (Daron Acemoglo) استاد اقتصاد مؤسسه فناوری ماساچوست یا MIT و جیمز رابینسون (James Alan Robinson) استاد دانشگاه هاروارد، دو تن از اقتصاددانهایی که بیشترین ارجاعهای علمی به نوشتههایشان میشود. آنها با همکاری هم دو کتاب بسیار مهم در حوزه اقتصاد سیاسی نوشتهاند: «چرا ملتها شکست میخورند» و «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی».
به گزارش فرارو، در این دو کتاب نویسندگان سعی میکنند نشان دهند چطور اقتصاد بر سیاست اثر میگذارد و قدرت سیاسی را شکل میدهد و این قدرت سیاسی چگونه شکل خاصی از اقتصاد را بازتولید میکند. چگونه برهههای تاریخی سرنوشتساز و تفاوتهای کوچک در اداره کشورها میتوانند در طول تاریخ تاثیری عمیق بر سرنوشت ملتها بگذارند. چگونه ملتها شانس میآورند و چگونه بسیاری از فرصتهای طلایی به تهدیدهای جدی تبدیل میشوند.
کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» برای مخاطب عام نوشتهشده است و پر از داستانهایی از تاریخ ملتهای مختلف است. شما فقط یک کتاب پربار در زمینه اقتصاد سیاسی نمیخوانید؛ یک کتاب تاریخی جذاب میخوانید که با تطبیق دادن تاریخ ملتها، اتفاقاتی که بر سرنوشت ملتها و فقر و غنایشان اثرگذار بوده است بررسی میکند.
در کل، کتاب آنقدر کشش دارد که دلتان نمیخواهد رهایش کنید. «چرا ملتها شکست میخورند» ده فصل است و بیشتر از ششصد صفحه دارد. محسن میردامادی و محمدحسین نعیمیپور هم توانستهاند با ترجمه روان و خواندنیشان تجربه خواندن این کتاب را لذتبخشتر کنند و درکش را هم آسانتر.
انتشارات روزنه هم با ویرایشی تقریبا بینقص و صفحهآرایی مطلوب کتاب را چاپ کرده است. تنها نکته ناراحتکننده کتاب، پانویسهایش هستند که بهجای پایین صفحه، آخر هر فصل میآیند و ممکن است خواننده را برای پیدا کردن پانویس موردنظر سردرگم کند.
چرا ملتها شکست میخورند؛ نظر بزرگان
«چرا ملتها شکست میخورند» توجه زیادی جلب کرده است. نقدهای مثبت بسیاری به سمتش سرازیر شده و مجلات معتبر و اندیشمندان مهم زیادی ستایشش کردهاند. پیتر دیاموند (Peter Diamond)، برنده جایزه نوبل اقتصاد، کتاب را «تحلیلی مهم که نباید آن را از دست داد» قلمداد میکند.
سیمون جانسون، استاد دانشگاه امآیتی، کتاب را «درخشان، شوقانگیز و درعینحال یک زنگ بیدارباش» میخواند. میشل اسپنس (Michael Spence)، برنده نوبل اقتصاد، صفات «جالب، مسحورکننده و مهم» را به کتاب میدهد و بسیاری دیگر آن را از جنبههای مختلف، کتاب مهمی میدانند که آیندگان هم مثل ما آن را میستایند.
اما مگر «چرا ملتها شکست میخورند» چه میگوید؟
در ابتدای کتاب این سوال مطرح میشود که چرا شرایط اقتصادی و استانداردهای زندگی در کشورهای جهان، اینچنین با هم متفاوت است و چرا میزان توسعهیافتگی در بخشهای مختلف جهان اینقدر از هم دور است.
نظر نویسندگان کتاب این است که نهادهای بسیار متفاوتی که در کشورهای مختلف رواج دارند، باعث ایجاد انگیزههای گوناگون برای اهالی کشورهای مختلف میشود و انگیزههای متفاوت به معنای کار متفاوت، درآمد سرانه متفاوت، توزیع ثروت متفاوت و درنتیجه بهکلی شرایطی متفاوت است.
نهادهای اقتصادی به انگیزه ما شکل میدهند؛ ولی این، فرایندهای سیاسی هستند که انواع نهادهای اقتصادی مسلط بر زندگی ما را موجودیت میبخشند. پس اینکه فرآیندهای سیاسی چگونه شکل میگیرند، اینکه سیاستمداران مجبور به پاسخگویی در مقابل مردم هستند و قدرتشان محدود میشود یا نه و اینکه حاکمیت قانون چقدر در یک کشور مهم است، همه و همه برنهادهای اقتصادی و چگونگی کارکردشان تاثیر میگذارند.
نهادها هستند که سبب موفقیت و شکست ملتها میشوند، زیرا آنها بر رفتارها و انگیزشها در زندگی واقعی اثر دارند.
نهادهای اقتصادی فراگیر
اگر کشورهایی نظیر ایالاتمتحده به موفقیتهای چشمگیر اقتصادی نائل شدهاند، به دلیل نهادهای اقتصادی فراگیرشان بوده است. نهادهای اقتصادی فراگیر اجازه مشارکت گروه بزرگی از مردم را در فعالیتهای اقتصادی فراهم و آنها را تشویق میکنند از استعدادها و مهارتهایشان بهترین استفاده را ببرند و قدرت انتخاب داشته باشند.
نهادهای اقتصادی برای اینکه فراگیر باشند باید متضمن مالکیت خصوصی امن، نظام حقوقی بیطرف و تمهیداتی برای تامین خدمات عمومی باشند. همچنین اجازه ورود به کسبوکارهای جدید را بدهند و مردم را در انتخاب مشاغلشان آزاد بگذارند.
در این میان احترام به مالکیت خصوصی امری محوری است؛ زیرا باعث احساس امنیت و ایجاد انگیزه برای تلاش بیشتر و بهرهمندی از دستمزد بالاتر شود.
نهادهای اقتصادی فراگیر نیازمند دولت هستند و از آن بهره میبرند؛ زیرا همه خصوصیات نهادهای فراگیر از جمله مالکیت تضمینشده و قانون همگی به قدرت دولت متکی هستند؛ یعنی متکی به نهادی با ظرفیت اعمال زور برای برقراری نظم و ضمانت اجرایی قانون.
همینطور برای تامین خدمات عمومی از جمله ایجاد زیرساختهای عمومی لازم برای شکوفایی اقتصادی، مثل شبکههای حملونقل، ایجاد مقررات بنیادین جلوگیری از کلاهبرداری وآموزش و بهداشت دولت لازم است.
بدون این قدرت مقتدر، شکوفایی اقتصادی غیرقابلتصور است و وجود یک دولت مقتدر برای سرزمینهایی که از همین حداقل هم برخوردار نیستند، حتی بدون وجود نهادهای فراگیر و فرایندهای سیاسی کثرتگرا، برای مدتی کوتاه، شکوفایی اقتصادی به همراه میآورد.
نهادهای سیاسی و اقتصادی استثماری
نهادهای اقتصادی فراگیر از دل نهادهای سیاسی فراگیر زاده میشوند. درنتیجه در یک نظام سیاسی استثماری نمیتوان به نهادهای اقتصادی فراگیر دست پیدا کرد. نهادهای سیاسی فراگیر به میزان متناسبی متمرکز و کثرتگرا هستند و در غیر این صورت استثماری قلمداد میشوند.
نهادهای استثماری سیاسی و اقتصادی، ارتباطی همافزا (Positive Feedback) با یکدیگر دارند. این ارتباط همافزا دور یا حلقهای ایجاد میکند که بر اثر دریافت بازخوردهای جدید، مرتبا تقویت میشود.
نهادهای سیاسی به فرا دستانی که قدرت را در دست دارند این امکان را میدهد تا نهادهای اقتصادی را برگزینند که قیود ناچیزی بر ایشان در بردارد. با این کار نیروهای چالش آفرین اندکی اجازه ظهور میدهند.
آنها همچنین فرا دستان را قادر میسازند نهادهای سیاسی آتی و تغییرات تدریجیشان را رقم بزنند. نهادهای اقتصادی استثماری بهنوبه خود همان طبقه حاکم را ثروتمندتر میکنند و این پشتوانه اقتصادی به آنها امکان میدهد تا سلطه سیاسی خود را مستحکمتر کنند.
نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر
نهادهای اقتصادی فراگیر بر بنیانهایی شکلگرفتهاند که توسط نهادهای سیاسی فراگیر گذاشتهشدهاند. آنها قدرت را بهطور گسترده در جامعه توزیع و استفاده دلبخواه از آن را محدود میکنند. این نهادها همچنین غصب قدرت و سست نمودن پایه نهادهای فراگیر را برای دیگران مشکل میکنند.
کسانی که قدرت سیاسی را در دست دارند نمیتوانند بهآسانی از آن به نفع خود و برای ایجاد نهادهای اقتصادی استثماری استفاده کنند. نهادهای اقتصادی فراگیر بهنوبه خود منابع را به صورتی عادلانهتر توزیع میکنند و بدین ترتیب دوام نهادهای سیاسی فراگیر را موجب میشوند.
بهاینعلت است که در جوامع با نهادهای سیاسی استثماری، حلقههای قدرت در مقابل پیشرفت اقتصادی و موتورهای بهروزی اقتصادی از جمله فناوریهای جدید و آموزش میایستند؛ چراکه رشد اقتصادی تنها فرایند بهکارگیری ماشینآلات بیشتر و بهتر و یا ایجاد جمعیتی با تحصیلات بالاتر نیست؛ بلکه شامل فرایندی از دگردیسی و بیثباتسازی همراه با دامنهای وسیع از تخریب خلاق نیز هست؛ بنابراین رشد تنها هنگامی ادامه مییابد که توسط بازندگان اقتصادی که پیشبینی میکنند در اثر آن امتیازاتشان از بین میرود و بازندگان سیاسی که در وحشت از دست دادن قدرت خود هستند با انسداد روبهرو نشود.
بزنگاههای تاریخی
ایجاد این نهادهای سیاسی کثرتگرا در برخی جوامع به چه چیز برمیگردد؟ چه چیز باعث میشود که برخی کشورها دارای نهادهای سیاسی فراگیر باشند و برخی دیگر نه؟
نویسندگان کتاب، شرایط کنونی نهادهای سیاسی در کشورها را حاصل برهمکنشی از تفاوتهای کوچک نهادی که در طول تاریخ در بین ملتهای مختلف ایجادشده است با برهههای سرنوشتساز تاریخی میدانند.
در اینجا تفاوتهایی هرچند کوچک، ممکن است در بزنگاههای تاریخی، راه ملتها را بهکلی از هم جدا کنند. همینطور تغییرات اندک میتواند در درازمدت نهادهای سیاسی کثرتگرا را به استثماری و بالعکس تبدیل کند.
نویسندگان کتاب در این زمینه مثالهای متعددی از تاثیر نهادهای سیاسی و بزنگاههای تاریخی در سرنوشت کشورها ارائه میشود و بهطور مفصل به دلایل ظهور انقلاب صنعتی در انگلستان میپردازد که بسیار قابل تامل است.
رابطه دولت با ملت
نویسندگان کتاب، سیاستهای اقتصاد کلان را موضوعی ثانوی میدانند. مهم نیست این سیاستها چگونهاند، آنها موضوعی ثانویه هستند. موضوع اصلی توسعه در رابطه دولت با ملت است.
برای اینکه توسعه اقتصادی در جامعهای به وجود آید باید تصمیمات درستی در این زمینه گرفته شود، اما تصمیم گیران یا سیاستمداران همیشه به انتخاب درست دست نمیزنند. نه از روی ندانمکاری. اتفاقا بهاینعلت که میدانند گرفتن تصمیمات درست اقتصادی، بهرهمندی عموم مردم از فرصتهای برابر اقتصادی و اجتماعی و پیشرفت و توسعه اقتصادی، قدرت اقتصادی را باز توزیع میکند و توزیع مجدد قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی سیاستمداران را نیز تهدید میکند.
اندکسالاری از زمان انسان متمدن همواره مسئلهای هست که گریبان جوامع انسانی را گرفته است. نیاز به امنیت بهعنوان اساسیترین نیاز انسانها، باعث میشد مردم بپذیرند گروهی که میتوانند امنیت مردم را برای دورهای تامین کنند یا آن را به خطر بیندازند انحصار قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست بگیرند.
به عبارت دقیقتر، فرا دستان در برابر ایجاد امینت، از قدرت خود استفاده میکنند و فضای سیاسی و اقتصادی را میبندند تا بتوانند حداکثر سود ممکن را از بازارهای اقتصادی و سیاسی به دست آورند.
انحصار در تامین امنیت، به انحصار در سیاست و اقتصاد منجر میشود. تا زمانی که امنیت جامعه را گروهی کوچک میتوانند برهم زنند یا تامین کنند آن اجازه نخواهند داد رقابت در اقتصاد و سیاست شکل بگیرد.
قدرت جامعه مدنی
در واقع مسئله اصلی قدرت جامعه مدنی است. برای دستیابی به جامعه مدنی قدرتمند هم نویسندگان کتاب راهکار سادهای ارائه میدهند: «توانمندسازی مردم».
اگر مردم برای تامین منافع شخصی خود به همکاری گروهی دست بزنند، همبستگی میان آنان تقویت خواهد شد و نهتنها منافع مادی آنها که قدرت اجتماعیشان نیز افزایش مییابد. این همبستگی به آنها قدرت میبخشد تا بتوانند از حقوق خود در برابر فرا دستان دفاع کنند.
در واقع اگر مردم با عضویت و همکاری در گروههای کوچک، بتوانند مهارتهای عمل جمعی هماهنگ را در خود تقویت کنند و عادات رفتاری ویژه عمل جمعی از جمله پرهیز از فرصتطلبی و تحمل یکدیگر را در خود نهادینه کنند، میتوانند در بزنگاههای تاریخی از این ظرفیتهای سازمانی استفاده کنند و زمانی که نظامهای اندکسالار فرومیریزند به تشکیل احزاب و نهادهای بزرگ دست بزنند و به کمک این نهادها از بازگشت اندکسالاری جلوگیری کنند.
درمجموع اگر میخواهید کتابی تحلیلی و عمیق بخوانید، از تاریخ اقتصادی بسیاری از کشورهای جهان سر دربیاورید و پیشنهادی قابل تامل برای اصلاح وضع کشورهای درحالتوسعه بیابید به سراغ «چرا ملتها شکست میخورند» بروید.