تاریخ معاصر ما مملو از چهرههای کوچک و بزرگی است که بعضا با وجود بازی نقش جدی در تعدادی از روندها، نامشان صرفا با تاریخمصرف مشخصی در صحنه مطرح بوده است؛ هرچند قابلیت خاص سیاسیای نیز در آنها وجود نداشته، اما حضور در تحولات تعیینکننده آنها را به بخشی از اهمیت اتفاقات پیوند زده است.
به گزارش شرق، چهرههایی که در هر طیف و دستهای وجود داشته و عمدتا عامل دست چهرههای تعیینکننده وقایع و در جبهه اول بودهاند تا بدیهای اتفاقات به نام آنها و افتخاراتش به نام کسان دیگری رقم بخورد.
ماشاءالله کاشانیخواه، مقلب به ماشاءالله قصاب یکی از این چهرههایی است که با سرنوشتی مبهم و پرفرازونشیب در چهار واقعه سالهای اول انقلاب نقش داشت. سابقه فعالیتهای او پیش از انقلاب یکی از نکات مبهم زندگی ماشاءالله قصاب است که شایعاتی درباره ارتباط او با اداره هشتم ساواک و سفارت آمریکا از سوی عدهای وجود دارد، اما سند قابل دسترسی بر این ادعا وجود ندارد.
حضور جدی او پس از انقلاب و اولین نقشی که در زندگی سیاسیاش بازی کرد، از سوی ابراهیم یزدی به او سپرده شد؛ هنگامی که گروهی با جعل عنوان سازمان چریکهای فدایی خلق در ۲۵ بهمن ۵۷ به سفارت آمریکا حمله کرده و ضمن اشغال آنجا قصد برهمزدن نظم عمومی را داشتند، امام با دستور به یزدی گروه فوق را از محوطه سفارت اخراج کرد و برای حفاظت اطراف سفارت کمیتهای تحت عنوان سفارت آمریکا در آنجا از ۲۵ بهمن ۵۷ تا ۲۱ مرداد ۵۸ به رهبری ماشاءالله کاشانی مستقر کرد. این فرد در آن دوره شروع به اعمال غیرقانونی، اخذ ویزا، فساد جنسی، باجگیری، شرب خمر و... کرد.
او تا سه ماه قبل از تسخیر سفارت توسط دانشجویان هنوز به این رویه ادامه میداد. او پس از انقلاب با تغییر ظاهر به یک چهره کاملا هوادار انقلاب به کار پیشین خود در مسائل دیگر ادامه داد. طبق روایات ماشاءالله قصاب روابط خوبی با اعضای سفارت آمریکا به ویژه سالیوان و مأموران امنیتی داشت و امکانات خروج سالیوان از کشور را فراهم کرد. همین اتفاق یک نکته پرسشبرانگیز در زندگی ماشاءالله قصاب است و کسانی که او را به ارگانهای امنیتی کشور راه دادهاند، باید در برابر تاریخ نسبت به اقدامات او پاسخگو باشند.
ماشاءالله قصاب سالهای اول انقلاب به چهرهای مطرح بین سیاسیون و حتی عدهای از مردم تبدیل شد و شایعات درباره او تا حدی بالا گرفت که منابعی خبر از خواندهشدن ترانه حقه توسط فریدون فروغی برای ماشاءالله کاشانی دادند، ماشاءالله قصاب نه آنقدر در دسته لمپنیسم همطیف شعبان جعفری بود که لاتها زیر بار او بروند و نه آنقدر انقلابی بود که انقلابیون مسلمان کارهای او را به گردن بگیرند؛ او محصول شرایطی موقت در دوران انقلاب بود که پس از مدتی نیز به کلی ناپدید شد.
یکی دیگر از نقشهای مبهم ماشاءالله قصاب در دستگیری و شهادت در دادگاه برای اعدام محمدرضا سعادتی، عضو سازمان مجاهدین خلق است که در آغاز با رأی حسین موسویتبریزی با جرم جاسوسی برای شوروی به ۱۰ سال زندان و سپس با تجدید دادگاه توسط محمد محمدیگیلانی پس از وقایع خرداد ۶۰ اعدام شد. طبق روایات بیانشده درباره دستگیری سعادتی، کمیته سفارت آمریکا زیر نظر ماشاءالله قصاب مسئول دستگیری و نگهداری از سعادتی بود.
او دسته چندنفره مختص خودش را داشت که از نهضت آزادی تا جریانهای دیگر در آن سالها متهم به فرماندهی او شدند. پس از گذر از فعالیتهای سیاسی-امنیتی، ماشاءالله قصاب به عضویت کمیته مبارزه با مواد مخدر در کنار صادق خلخالی درآمد، اما پس از مدتی اتهاماتی از همین دست به او زده شد پس از اعلام نام ماشاءالله قصاب و طرح سؤالات شبهبرانگیز درباره او در تاریخ دوشنبه هشتم بهمن ۵۸ خبرگزاری پارس، پاسخ ماشاءالله قصاب را به افشاگری قضات سابق دادسرای انقلاب منتشر کرد که در برخی از روزنامههای تهران منتشر شد. ماشاءالله قصاب در خبرگزاری پارس حضور یافت و ضمن رد ادعای نویسندگان مذکور گفت آنچه نویسندگان ناشناس آن گزارش مدعی شدهاند، بیاساس بوده و افترای محض است و ضمن رد این اتهامات درخواست کرد این پاسخ در اختیار مطبوعات گذاشته شود.
روابط عمومی دادسرای مبارزه با مواد مخدر در تاریخ یکم بهمن ۵۹ اعلام کرد: «ساعت یک بعدازظهر دیروز (چهارشنبه) ماشاءالله کاشانیخواه معروف به ماشاءالله قصاب که حکم دستگیری وی حدود ۲۰ روز پیش صادر شده بود، توسط ستاد کمیته ۹ دستگیر و به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز تحویل گردید. از کلیه ملت مسلمان و متعهد تقاضا میشود درصورتیکه از نامبرده شکایت و شهادتی دارند، با دردستداشتن مدرک و دلایل به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در زندان اوین مراجعه نمایند» (کیهان، ۲ بهمن ۱۳۵۹، صفحه ۳). از آن پس دیگر هیچ ردی از ماشاءالله قصاب در صفحه تاریخ وجود ندارد، اما به روایت مسعود بهنود، ماشاءالله قصاب در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ مشغول به کار مشاور املاک در محله زعفرانیه بوده که همین شهادت نقطه پایانی به شایعات کشتهشدن او در دهه ۶۰ است.
ابراهیم اصغرزاده: ماشاءالله قصاب در پرونده سعادتی نقش داشت
ابراهیم اصغرزاده درباره دلایل بروز و ظهور و سرنوشت ماشاءالله قصاب به شرق گفت: «انقلاب و تحول اجتماعی معمولا محصول بههمخوردن موازنه قدرت میان نیروهای مؤثر در هر جامعه است. در ایران از مشروطه تاکنون یعنی چیزی حدود ۱۲۰ سال اخیر غیر از نیروهای اصلی اجتماعی همیشه دو نیروی انگلی و زائد حضور خودشان را نشان دادهاند و گاهی تأثیر گذاشتهاند؛ از مشروطه تا صنعت نفت و انقلاب؛ این دو نیرو عبارتاند از یک گروه از جاهلها، لاتها و گروههای حاشیهای که معمولا توسط نیروهای اصلی بهعنوان چماقدار، گروه فشار و لباسشخصی مورد استفاده قرار میگیرند و گروه دوم جاسوسها هستند که در طول صد سال اخیر سرویسهای جاسوسی خارجی به دلیل حساسیت موقعیت ایران فعال میشدند، گاهی اوقات از طریق سفارتخانهها و گاهی مستقیم با حضور افرادی از نیروهای بیگانه و سرویسهای اطلاعاتی در بطن جامعه سعی میکردند با نفوذ در این میان بر مسیر حرکتهای اجتماعی تأثیر بگذارند. این دو گروه قاعدتا به هم نمیرسند، اما درباره ماشاءالله قصاب یک نقطه طلاقی هست میان بخش حاشیهای جامعه که بعد از انقلاب اسلحه به دست میآورند و فعالیت نظامی میکنند و از یک طرف استفادهای که سفارت آمریکا از آنها میکند بهعنوان یک نیروی حاشیهای که حفاظت سفارت را بر عهده داشته باشد و اوامر سفارت را اجرا کند. لمپنها یا لمپنپرولتاریا که یک گروه اجتماعی حاشیهای هستند، با لاتها تفاوت دارند. جاهلها یک گروه انگلی هستند، اما لمپنها میتوانند یک عنصر مادی انقلاب را تشکیل دهند و گاهی اوقات تحت تأثیر سرمایهداری شکل میگیرند، اما جاهلها معمولا در موقعیت اجتماعی به لحاظ طبقاتی وضعیت بهتری دارند، کارهایی برای امنیت کابارهها و کازینوها و... دارند و برای صاحبان سرمایه درآمدی کسب میکنند. در ایام مشروطه این نیروهای خیلی مشهور بودند. در صنعت نفت نیز لاتهای طرفدار دربار را داشتیم و یکسری لاتهای طرفدار انقلابیون؛ اما نزدیک انقلاب یک گروه از این لاتها ترددشان در خیابانهای بالاشهر و مراکز تفریحی بهعنوان حفظ امنیت بود. آنها با نیروی لمپن تفاوت داشتند که قرار بود درگیر تحولات اجتماعی بشوند. وظیفه بخشی از این لاتها، برهمزدن تشکلها و تجمعات چپها بود. یک نفر هم به نام زهراخانم در میان آنها بود. عمدتا با سلاح سرد همراه بودند و شعار میدادند: سوسولا دست نزنید النگوهاتون میشکنه».
او ادامه داد: «حاج ماشاءالله که یک قصابی در جنوب تهران داشت و با افرادی به نام حاجاحمد فرشفروش، غلامخونی و عباسپنجه کار میکرد، کمیتهای در سفارت آمریکا تشکیل داد و رقیبی به نام ممد گاوی در میدان خراسان. وقتی یک گروه مسلح در ۲۵ بهمن ۵۷ به سفارت حمله کردند و دو ساعت در آنجا بودند که با دستور امام، مرحوم یزدی با چند گروه نظامی وارد سفارت شدند و در اینجا او بهعنوان محافظ سفارت انتخاب شد، بنا بر درخواست سالیوان برای تأمین امنیت بیشتر دکتر یزدی ماشاءالله قصاب را در آنجا مستقر میکند و این کمیته زیر نظر وزارت خارجه بود که در نهایت مرداد ۵۸ با اعتراض به رفتار ماشاءالله کاشانی (قصاب) توسط آقای مهدویکنی از سفارت اخراج شد. در اسنادی نیز که به دست ما افتاد، مشخص شد حتی نیروهای سفارت نیز از دست او ناراضی بودند و گفته میشد در آنجا شروع به فسادهای گستردهای ازجمله تجاوز به چند نفر کرده است. البته ماشاءالله قصاب خارج از سفارت نیز مأموریتهایی داشت و گفته میشود در پرونده محمدرضا سعادتی نیز نقش داشته است. پرونده سعادتی نیز یکی از پروندههای مهمی است که به مسئله مقربی ربط پیدا میکند و نقطه اوج تلاقی نیروهای اطلاعاتی در تهران بود که قبل و بعد از اشغال سفارت نیز سرویسهای اطلاعاتی کشورهای مختلف به کار خود ادامه میدادند که یکی از این پروندهها افشای اسناد و افراد مربوط به حزب توده از سوی کوزیچکین بود که با فرار از سفارت شوروی، اسناد را در اختیار سیآیای قرار داد و از طریق پاکستان اطلاعاتی را تحویل مقامات ایران دادند که حزب توده متلاشی شد. اطلاعات فوق نشان میداد کاگب در ایران فعال است؛ اما آمریکا فعالتر است. با این حال نباید نقش ماشاءالله قصاب را بزرگ کرد. او یک فرد مسلح و فاسد بود که با بازماندههای ساواک ارتباط داشت و با کمک رئیس اداره هشتم ساواک، خود را به امیرانتظام میرسانند و پرونده سعادتی را پیش میگیرند و پروندههای مقربی را به دست میآورند؛ اما اینجا ماشاءالله قصاب بیشتر نقش مجری داشت تا یک نیروی اطلاعاتی طراح. او یک لات با مطالبات شخصی بود. ماشاءالله قصاب در بهمن سال ۵۹ به دستور دادسرای مبارزه با مواد مخدر دستگیر و اتهاماتی به او زده میشود و بعد از سرنوشت او تنها خبری که داریم این است که گفته میشود در شمال ایران زندگی میکرده».
محمد غرضی: ماشاءالله قصاب هیچ ارتباطی با من نداشت و فقط یک بار دیدمش
محمد غرضی هم درباره این موضوع گفت: «ماشاءالله قصاب با کمیته انقلاب اسلامی کار میکرد. ما در سپاه کار میکردیم. کمیتهها خصوصیتهای خودشان را داشتند و ما خیلی از شخصیت ماشاءالله قصاب مطلع نبودیم. در جریان دستگیری سعادتی نیز اصلا ما در جریان نیستیم و سپاه مسئولیتی نداشت؛ به این پرونده دادگاه انقلاب رسیدگی میکرد. ماشاءالله قصاب نیز مطلع نیستم که در جریان سعادتی نقش داشته باشد. ماشاءالله قصاب هیچ ارتباطی با من نداشت؛ فقط یک بار سال ۵۸ او را در جمعی در سپاه دیدم».
ابراهیم یزدی: رفتار او و گروهش با معیارهای اسلامی فاصله داشت
ابراهیم یزدی هم در خاطراتش درباره ماشاءالله کاشانی آورده است: «اگرچه برخی از رسانهها حمله به سفارت را به چریکهای فدایی نسبت میدادند، اما وقتی ما وارد سفارت آمریکا شدیم، برخی از مهاجمان از درهای مختلف و حتی از میان نردهها فرار کردند. وقتی با برخی از مهاجمان مسلح روبهرو شدم و با آنها گفتگو کردم، مطالب آنها را از نوع ادبیات گروههای چپ ندیدم. حس ششم به من گفت که مهاجمان وابسته به چریکها نیستند و دستهای پنهان غیرخودی در این کار دخالت دارد. مطالعات و پیگیریهای بعدی، داوری اولیه من را بهطورکامل تأیید کرد. در ادامه این بخش، حاصل بررسیهای خود را آوردهام. از سه گروه مسلحی که همراه من به سفارت آمده بودند، یک گروه برای حفظ امنیت سفارت در محوطه باقی ماند و دو گروه دیگر به همراه من از سفارت خارج شدند. گروه محافظ علیالاصول میباید در بیرون از محوطه سفارت مأموریت حفاظتی خود را انجام میداد، اما سالیوان با ابقای آنان در محوطه سفارت هم موافقت کرد. رهبر این گروه، ماشاءالله کاشانی، کسی بود که بعدها به ماشاءالله قصاب معروف شد. متأسفانه استقرار این نیرو در داخل سفارت، موجب بروز مشکلات فراوانی شد. رفتار این فرد و گروهش با معیارهای اسلامی فاصله داشت. آنها با دریافت پول از مراجعان ایرانی، برای گرفتن ویزا از حضور خود سوءاستفاده میکردند. بعضی از آنها مشروبات الکلی نیز مصرف میکردند. رفتار آنها موجب شکایت مسئولان سفارت شد، اما آنها حاضر به ترک محوطه سفارت نبودند. در این زمان من در وزارت امور خارجه بودم. سالیوان از ایران رفته بود و ناس، کاردار سفارت و عهدهدار امور بود. با افزایش شکایتها و رفتارهای غیراسلامی این گروه، در نهایت با آیتالله مهدویکنی، رئیس کمیته مرکزی انقلاب اسلامی ایران، گفتگو کردم و با کمک ایشان ماشاءالله قصاب و گروهش از سفارت بیرون رانده شدند.... پس از انحلال کمیته ماشاءالله قصاب و اخراج آنها از سفارت آمریکا، برای حفاظت از سفارت که هنوز در معرض حمله بود، از نیروهای مسلح دژبان مرکزی که زیر نظر سرتیپ عزیزالله امیررحیمی قرار داشت، استفاده شد».
یزدی در ادامه خاطرات خود بخشهایی از گزارشی را که به دادگاه ویژه انقلاب اسلامی درباره کاشانی ارائه شد، آورده است: «اعضای گروه مستقر در سفارت آمریکا دخالت خود را در اعمال خلاف ماشاءالله قصاب انکار کردند. او زیر نظر کمیته مرکزی انقلاب هم قرار نداشت. ریاست محترم دادگاه ویژه مواد مخدر حجتالاسلام خلخالی در خیابان شریعتی با گروهی اینجانبان امضاکنندگان زیر در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۲۴ خرداد ۵۹ از رانندگان تاکسی که به علت اعتصاب راهبندان ایجاد کرده بودند، صحبت کردیم تا آنها را به مسائل مملکت آشنا کرده و شرایط انقلاب را برای آنها توجیه نماییم. یکی از رانندگان درحالیکه فردی حقپذیر بود و نسبت به این عمل رانندگان نیز معترض بود شدیدا نسبت به افرادی که با شما همکاری میکنند بدبین بوده. ازجمله میگفت کسی است به نام آقای ماشاءالله قصاب که خودش اهل انواع و اقسام فسادها بوده و بهعنوان نماینده حاکم شرع عمل میکند. ما در مقابل این اعمال اعتراض کردیم که چرا به پاسداران که جانبرکف در راه انقلاب تلاش میکنند تهمت میزنی؟ اگر این مطالب که میگویی درست است و برای آن مدرکی داری، ارائه بده تا ما به حاکم شرع ارائه کنیم و بعد ببین آیا جمهوری اسلامی عدالت را درمورد همه اجرا میکند یا خیر؟ او ادعا میکرد که مسئولان از فاسدبودن افرادی نظیر ماشاءالله قصاب بااطلاع هستند لکن باز هم آنها را تأیید میکنند و باز هم ادعا کرد که اگر شما بخواهید من همین حالا جریان را ثابت میکنم. به او گفتیم چگونه ثابت میکنی؟ او گفت که همین چند شب قبل همین آقای ماشاءالله قصاب همراه حسین تهامی و افراد دیگر مغازهای نزدیک اینجا آمده و مشروب خورده و دو عدد پانصدتومانی هم به صاحب مغازه دادهاند. اگر میخواهید مطلب بر شما ثابت شود با من بیایید و بهعنوان دوستان ماشاءالله قصاب و حسین تهامی به این مغازه مراجعه کنید و از او مشروب بخواهید، اگر از دادن طفره رفت نشانیهایی که ذکر کردم را بدهید تا معلوم شود که راست میگویم و اینها افراد فاسدی هستند که در اطراف آقای خلخالی جمع شدهاند و با رفتار خود به اسلام ضربه میزنند و آبروی همه پاسداران واقعی را میبرند. ما همراه او به مغازه مراجعه کردیم (البته یکی از افراد پاسدار که از شخص جنابعالی هم حکم داشت تلفن کرد و یک ماشین که متعلق به برادران همکار او بود، آمد) و ما به اتفاق به آدرسی که آن راننده تاکسی هدایت میکرد، رفتیم. به مغازه آن فرد رسیدیم. آن برادر پاسدار و یکی دیگر از برادران را به داخل مغازه فرستادیم.
او با گفتن اینکه من از طرف ماشاءالله قصاب آمدهام و دو بطر مشروب برای ماشاءالله میخواهم و با دادن نشانیهایی که قبلا ذکر شد دو بطر مشروب فرستاد و از منزل آورد و به برادر پاسدار داد و اظهار داشت که فروشنده نیست و در مقابل پولی هم دریافت نکرد. سپس ما صاحب مغازه و فردی که مشروب را از منزل آورده بود به محل دادگاه ویژه آوردیم. در این رابطه آنچه مهم است این است که تقاضای رسیدگی جدی نسبت به وضع اطرافیان شما و خصوصا شخص ماشاءالله قصاب را داریم. خواستاریم با تحقیقات از حسین تهامی و مغازهدار و همکار او حق را روشن کرده و در این مورد حکم بفرمایید. ما بهعنوان کسانی که وظیفه شرعی خود میدانیم مطلب را تا آنجا که به شخص شما برسد دنبال کردیم و امیدوار هستیم با تحقیق و قضاوت درست اجازه ندهید که به علت وجود افرادی که احتمالا ممکن است خود با اخلاق اسلامی آراسته نبوده و موارد فساد مرتکب میشوند ارزش خون برادران شهید پاسدار در نزد توده مردم از بین برود. تذکر:، چون در مراجعه به دادگاه ویژه -که مراحل آن از ابتدا تا پس از بازرسی منزل صاحب به طول انجامید- مغازه مشروبفروشی و همکار او تا ساعت پنج بامداد تشریف نداشتید که این گزارش مورد رسیدگیتان قرار گیرد لذا اصل گزارش به پیوست آدرس منزل دو نفر مذکور و تعهدنامه آنها از طریق دیگر جهت شما ارسال میگردد تا این مورد حساس و اساسی مورد تعقیب قرار گرفته، امید است هرچه زودتر حق مطلب روشن گردد. رونوشت: به دانشجویان مسلمان پیرو خط امام جهت بایگانی در پرونده ماشاءالله قصاب و ارائه پرونده سفارت سابق آمریکا (جاسوسخانه) به حجتالاسلام خلخالی جهت رسیدگی کلی و پیگیری سند».
یزدی در خاطراتش ادامه میدهد: «دو نفر از مسیحیانی که به این گروه مشروب فروخته بودند به کمیته احضار شدند و با دادن تعهد، به شرح زیر که بعد از این کارشان را تکرار نکنند، آزاد شدند. با وجود تشکیل پرونده علیه او در دادگاه انقلاب او حاضر نبود از سفارت بیرون برود».
تقاضای محاکمه ماشاءالله قصاب
در بخش دیگری از این خاطرات به درخواستهایی برای محاکمه ماشاءالله قصاب اشاره شده است: «نهضت پاسداری از انقلاب اسلامی ایران طی اطلاعیهای خواستار محاکمه و مجازات سریع گردانندگان کمیته غیرقانونی در سفارت آمریکا شد. در بخشی از اطلاعیه این سازمان آمده است: کمیته غیرقانونی مستقر در سفارت آمریکا تحت نظارت و سرپرستی یکی از چهرههای معروف باجگیر تهران ماهها فعالیت میکرد و شورای انقلاب و دولت از این قضیه آگاهی نداشتند و سرانجام، پس از بازداشت غیرقانونی محمدرضا سعادتی، مجاهد خلق، توسط این کمیته غیرقانونی، کموکیف فعالیتهای آن برملا شد، اما شگفت اینجاست که سعادتی هنوز در زندان به سر میبرد و دادستانی انقلاب اسلامی به جای اینکه گردانندگان کمیته غیرقانونی مستقر در سفارت آمریکا را به محاکمه بکشند، آنها را آزاد کردهاند و سعادتی را براساس اتهاماتی که همین کمیته غیرقانونی متوجه او کرده بود، در حبس نگه داشتهاند. مواردی از سوءاستفاده مالی توسط کمیته مزبور وجود دارد و این سؤال ما و پرسش خلق مسلمان ایران است که چرا گردانندگان یک کمیته غیرقانونی آن هم در سفارت آمریکا از مجازات معاف میشوند، آیا این خود نوعی تبعیض و بیعدالتی نیست؟ در ادامه بیانیه نهضت پاسداری از انقلاب اسلامی ایران از تلاش و فداکاری پاسداران انقلاب و آن کمیتههایی که صادقانه در خدمت مردم هستند، تجلیل کرده است».
اخراج گروه ماشاءالله قصاب از سفارت آمریکا
یزدی درباره اخراجشدن گروه قصاب از سفارت آمریکا میآورد: «در نهایت برای خروج او از سفارت به آیتالله مهدویکنی -که در آن زمان رئیس کمیته مرکزی انقلاب اسلامی تهران بودند- متوسل شدم و ایشان توانست او را از محوطه سفارت به درخواست وزارت خارج سازد و سپس کمیته مرکزی انقلاب اعلامیهای صادر کرد که امور خارجه و تصویب شورای عالی کمیته و فرماندهی سپاه پاسداران، کمیته سفارت آمریکا با مشورت مهندس بازرگان، به درخواست من سرتیپ عزیزالله امیررحیمی، منحل میشود، فرمانده گارد دژبان مرکز، نیرویی را مأمور به حفظ امنیت سفارت کرد که در بیرون از سفارت مستقر شدند».
عباس امیرانتظام: دستگیرى از سوی ماشاءالله قصاب انجام شد
عباس امیرانتظام هم در جلد یک کتاب «آنسوی اتهام» نوشته است: «در این روز (۲۴ بهمن ۱۳۵۷) سفارت آمریکا توسط چریکهاى فدایى خلق مورد حمله قرار گرفت. چریکها قبلا در روى بام اطراف ساختمان سفارت مستقر شده بودند. در این حمله آنها با مسلسل به ساختمان سفارت شلیک کردند و شیشههاى آنها را شکستند و عدهاى از کارمندان سفارت از جمله ویلیام سالیوان را به گروگان گرفتند. این گروگانگیرى با دخالت دکتر ابراهیم یزدى خاتمه یافت و از این تاریخ کمیتهای به سرپرستى ماشاءالله قصاب در سفارت آمریکا تشکیل شد... در یکى از روزهاى اسفند ۱۳۵۷ منشى من اطلاع داد که شخصى مىخواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتى را در میان بگذارد، پس از توافق من مردى در حدود ۵۰ سال با قدى متوسط با لباس رسمى و کراوات به اتاقم آمد، من صندلى طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسى ساواک است.
طبق خبر او، قرار است در ساعت پنج بعدازظهر امروز یکى از دیپلماتهاى سفارت شوروى به دیدن یک ایرانى در ساختمانى در میدان ۲۵ شهریور برود و چیزهایى را در اختیار فرد ایرانى قرار دهد، ضمنا گفت که طرف ایرانى عبدالعلى نامیده مىشود. این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند. مطالب را بلافاصله به اطلاع نخستوزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شخص مسئله را تعقیب کند ولى آقاى بازرگان از شنیدن نام عبدالعلى که نام یکى از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. کارمند اداره ضدجاسوسى ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش را به من داد که به اطلاع نخستوزیر رساندم. وى گفت که عبدالعلى را دستگیر کردهاند و عمل دستگیرى توسط ماشاءالله قصاب انجام شده و نام واقعى این فرد محمدرضا سعادتى است که با دستگاههاى عکاسى مخصوص جاسوسى که از دیپلمات روسى دریافت کرده، دستگیر شده است. من تا آن روز نمىدانستم که محمدرضا سعادتى کیست و به چه گروهى وابسته است».
ماشاالله قصاب و سالیوان
سالیوان: ابراهیم یزدی و آیتالله بهشتی در صحنه درگیری حاضر شدند
در خاطرات سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران هم آمده است: «گروه دیگر افراد مسلح غیرمنظمی بودند که سرپرستی آنها را یک قصاب تنومند و پرجوشوخروش بر عهده داشت. تعدادی از افراد مسلح که دستمال چهارخانه به گردن داشتند، ظاهرا از گروه چریکهای فدایی خلق بودند که بین فلسطینیها و زیر نظر ژرژ حبش تعلیم دیده بودند. نه فقط ابراهیم یزدی، بلکه آیتالله بهشتی هم در صحنه درگیری در سفارت حاضر شد و به رهایی پرسنل ما کمک کرد».
اسناد سفارت آمریکا در تهران: ماشاءالله کاشانی حاضر است اطلاعات باارزشی برای سفارت فراهم کند
در اسناد کشفشده از سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام بارها نام ماشاءالله قصاب آمده و فقط در جلد دهم کتاب اسناد، ۱۱ سند درباره وی وجود دارد. سند شماره ۳۰۱ کاملا درباره شخص او و اطلاعاتی محرمانه درباره عملکردش در سفارت آمریکاست. در این سند آمده است: «از سفارت آمریکا، تهران به وزارت امور خارجه، واشنگتندی. سی/ موضوع: ماشاءالله کاشانی/ افسر امنیتی منطقهای با ماشاءالله کاشانی بنا به درخواست خودش در سفارت ملاقات کرد. این ملاقات ظاهرا به خاطر گرفتن پاسپورتهای سهنفری بود که وی قبلا پاسپورتشان را به افسر امنیتی منطقهای داده بود. ولی در هنگام مذاکره به افسر امنیتی منطقهای گفت که منظور واقعیاش از این ملاقات، این است که بگوید مایل است برای سفارت کار کند. او گفت که از انقلاب راضی نیست و تمایل دارد که کارهای ویژهای برای عملیات ویژه سفارت انجام دهد. افسر امنیتی منطقهای به کاشانی گفت که سفارت به آن نوع که او اشاره میکند، کاری ندارد. کاشانی از پیشنهاد خود منصرف نشد، او گفت که حاضر است اطلاعات باارزشی را برای سفارت فراهم کند و نیز تکرار کرد که آماده است هرکاری را که ما احتیاج داشته باشیم، انجام دهد. افسر امنیتی منطقهای از کاشانی خواست که وضعیت خودش را توضیح دهد؛ زیرا ما شنیدهایم که او بازداشت شده و باید محاکمه شود. کاشانی توضیح داد که او حالا برای دادستانی کار میکند. دادستانی محل سابق پادگان ارتش است که در اختیار سپاه است و حالا بهعنوان زندان استفاده میشود و اخیرا بخش ضداطلاعات آن مسئولیت بازداشت کمونیستها را بر عهده گرفته است. او اضافه کرد که درگیری زیادی با دادگاه انقلاب درمورد مسئله فروش ویزای آمریکا به دیگران دارد. کاشانی بیشتر از آنچه نشان میداد، ادعای سعادتی و نگران بود.
در پایان ملاقات کاشانی گفت که میخواهد برای آمریکا ویزا بگیرد. این تقاضا رد شد/ نظریه: وضع کاشانی مبهم است. کمی بعد از اخراجش از سفارت، یزدی وزیر خارجه به کاردار گفت که کاشانی بازداشت است. در شب یکشنبه گذشته از وزارت خارجه به کاردار تلفن شد. تلفنکننده امیر شکوهیان؛ رئیس امور معاهدات وزارت خارجه بود که همین الان از ملاقات کاشانی با مقامات سفارت مطلع شده بود. شکوهیان از کاردار تقاضا کرد که بهمحض مراجعه مجدد کاشانی به سفارت، به او اطلاع دهند تا نیروهای امنیتی را برای دستگیری او اعزام کند. کاردار دراینباره تعهدی ندارد. روز یکشنبه پاسداران انقلاب یک کمیته مزاحم را از سفارت آمریکا بیرون کردند و خود جای آنها را گرفتند. افراد این کمیته مسلمانان مسلح بودند. پاسداران دیروز را در آنجا گذراندند. یک منبع سفارت آمریکا گفت: من تصور میکنم که پاسداران بهطور موقت در داخل سفارت خواهند بود. پاسداران تعدادی از افراد مسلح کمیته را خلع سلاح و بهمنظور بازجویی بازداشت کرده و به ستادشان بردند».
روایت عباس سلیمینمین
عباس سلیمینمین هم درباره این موضوع نوشته است: «بنا بر اظهارات شخصیتهای تعیینکننده دولت موقت، عمدتا از طریق آقای امیرانتظام این دولت سعی در حفظ ساختار ساواک -که یک تشکیلات کاملا آمریکایی و اسرائیلی بود- داشت. ارتباط این تشکیلات با سفارت آمریکا و حتی رسمیتدادن به آن از طریق کمیته مستقر در داخل سفارت، مقوله بسیار نگرانکنندهای بر حسب گزارش قضات دادسرای انقلاب به حساب میآمد که حتی آقای جعفری در این نگرانی شریک است. آقای سعادتی به وسیله تیم ساواک دستگیر شده است و ماشاءالله قصاب جزء تیم بوده و سعادتی را او دستگیر کرده و سپس او را به دادستانی تحویل داده است. حال بر آقای دکتر یزدی که در جریان این امور بوده، فرض است که نقش واقعی کمیته سفارت آمریکا به سرپرستی ماشاءالله قصاب در رابطه با دستگیریها به وسیله تیم این کمیته و نقش خود ماشاءالله قصاب و سوابق کاری او و همکاریاش با تیم اداره دوم و بهویژه رابطهاش را با سفارت آمریکا و اینکه چه نیاز و ضرورتی وجود داشت که تنها در این سفارتخانه کمیتهای مستقر شود، برای افکار عمومی روشن کند».
بخشی از کتاب گروگانگیری و جانشینان انقلاب
در کتاب گروگانگیری و جانشینان انقلاب نوشته شده است: «دیگران از دانشجویان پیرو خط امام مصرا خواستار شدند که داستان پر از رمز و راز و آکنده از توطئه کمیته مستقر در سفارت آمریکا و حاج ماشاءالله قصاب سرپرست آن و رابطهاش را با سفیر و سایر مأمورین آمریکا و این را که چهکس یا کسانی بنیانگذار آن بودهاند، بدون تأخیر افشا نمایند و اگر سندی در اینگونه روابط موجود است، به اطلاع همگان برسانند. متأسفانه دانشجویان پیرو خط امام این پیام و سایر پیامها را نادیده گرفته و در اینگونه روابط لب از لب نگشود. زندگی و سرنوشت نهایی ماشاءلله قصاب با تمام این شواهد هنوز مبهم و ریشههای ارتباطی او گنگ است؛ هرچند شاید شاهدان زندهای در این زمینه وجود داشته باشند که روایت معتبرتری از زندگی او باشند، اما دسترسی به آنها کار مشکلی است. در هر حال نتیجه حمله به سفارت آمریکا در بهمن ۵۷ هرچه بود و هرکسی که بود، منجر به فراهمشدن شرایطی برای استقرار ماشاءلله قصاب در سفارت آمریکا و اخذ ویزا برای ساواکیهای باقیمانده در ایران شد».
در پایان این گزارش گفتنی است درباره سرنوشت ماشاءالله قصاب از آقایان سیدمحمد موسویخوئینیها، هادی غفاری، هادی خامنهای، سیدحسین موسویتبریزی، سعید حجاریان، هاشم صباغیان، عباس عبدی و جواد منصوری نیز سؤال شد که عمدتا یا اطلاعی نداشتند یا از خاطر برده بودند.