شهروند نوشت: کسی فکرش را هم نمیکرد که روزی آتشنشانهای بانه مجبور شوند با نردبان نجات، پیکر بیجان سنگینوزنترین زن ایران را جابهجا کنند، آن هم در شرایطی که هیچ کس حاضر نبود حتی به چند متری این زن و آتشنشانها نزدیک شود، چون اهالی روستای «کوخان» فکر میکردند لیلا کرونا داشته و به همین دلیل هم جانش را از دست داده است؛ گویا این زن بختبرگشته چند ساعت قبل از مرگش- یعنی از همان موقعی که حالش بد شد- چندباری سرفه کرده بود.
با اینکه پزشکی قانونی و اورژانس علت فوت او را سکته قلبی اعلام کردند، هنوز هیچکس به درستی نمیداند آیا او به این ویروس مرگبار مبتلا بوده یا نه. اما هرچه که بود، آتشنشانی بانه و چند نفر از همکارانش با کمترین امکانات موجود، این زن ٣٦٠ کیلویی را به بانه بردند و تا آخرین لحظات کفن و دفنش حضور داشتند.
سالار بسطامی، رئیس آتشنشانی شهرستان بانه روایت جالبی از اتفاقات آن روز دارد؛ ظهر دوشنبه که تلفن مرکز آتشنشانی این شهر زنگ خورد و از رئیس شبکه بهداشت و مسئولان اورژانس تقاضا کردند برای کمک به بیماری بدحال راهی روستای کوخان شوند. لیلا شجاعی زنی درشتاندام و سنگینوزن در این روستا دچار مشکل قلبی و تنفسی شده بود.
ظاهرا نیروهای اورژانس خیلی زود به بالین بیمار رسیدند. حدود ساعت ١٣ عملیات احیا شروع شد؛ تلاشهای اولیه هم موفقیتآمیز بود و قلب این زن دوباره به تپش افتاد؛ با اینحال او نیاز به درمان موثرتری داشت و باید به بیمارستان منتقل میشد، اما دقیقا مشکل همینجا بود؛ جابهجایی او با آمبولانس اورژانس مقدور نبود؛ درواقع وزن بالای زن سیوپنجساله اجازه این کار را نمیداد، بنابراین از پرسنل آتشنشانی بانه درخواست کمک شد: «ما یک ماشین لنکروز داریم که براساس توافق صورت گرفته، اجساد را با آن حمل میکنیم. از ما خواستند خانم شجاعی را با آن ماشین به بانه منتقل کنیم.»
حدود ساعت ١٣ و ٤٠ دقیقه از سوی اورژانس درخواست شد تا آتشنشانی با ماشین به روستا اعزام شود، اما انجام این درخواست منع قانونی داشت، ضمن اینکه ماشین آتشنشانی فاقد هرگونه امکانات درمانی و مراقبتی برای بیمار بود. با توجه به شرایط اضطراری، آنها راهی روستای کوخان شدند. آنطور که بسطامی میگوید: «اگر در مسیر اتفاقی برای ما یا بیمار رخ میداد، به دلیل قانونی نبودن این کار، بیمه هیچ مسئولیتی قبول نمیکرد. با این حال، ما راهی آنجا شدیم، اما قبل از رسیدن به روستا به ما اطلاع دادند بیمار فوت کرده است.»
لیلا شجاعی حدود ٩سال پیش با مردی که سالها از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد. آنطور که همسر این زن میگوید، آنها در بازار محلی در بوکان با هم آشنا شدند و بعد هم ازدواج کردند. اما این زن به دلیل وزن زیاد و با بیماریهای متعددی که داشت، حتی در انجام امور شخصیاش هم دچار مشکل بود و همسرش همیشه به او کمک میکرد. دست آخر هم همین پیرمرد هفتادساله دوشادوش آتشنشانها پیکر بیجان لیلا را تا بانه همراهی کرد.
به گفته رئیس آتشنشانی بانه، نبود امکانات کافی و کمکنکردن اهالی روستا باعث شد سه نیروی آتشنشان و همسر سالخورده او برای جابهجایی این زن سنگینوزن حدود یک ساعت تلاش کنند. اما این تازه اول ماجرا بود. آنها وقتی به بانه رسیدند، بیمارستان این شهر هم از پذیرش او خودداری کرد: «به ما گفتند پیکر این زن در هیچکدام از یخچالهای سردخانه جا نمیگیرد. حرفشان هم درست بود. من خودم دیدم حتی از ورودی سردخانه داخل نمیرفت.»
کار به تماس و دخالت فرماندار رسید؛ بعد هم شهرداری دستور داد او را به گورستان «سلیمان بک» بانه منتقل کنند. همه هزینههای کفن و دفن هم از سوی شهرداری پرداخت شد. خانه ابدی سنگینوزنترین زن ایران با بیل مکانیکی حفر شد. آنطور که یکی از اقوام این زن میگوید، برای قرار دادن لیلا در قبر هم از بیل مکانیکی استفاده شد، چون هیچکس نمیتوانست این کار را انجام دهد. با اینکه شرایط خاصی بود، اما تشریفات شرعی و فقهی هم برای او انجام شد.
به گفته او، لیلا از همان ابتدای تولد بیمار بود، در همان دوران کودکی پدر و مادرش را از دست داد و خانواده فقیرش هم نتوانستند از پس هزینههای درمان او برآیند، بنابراین لیلا روزبهروز چاقتر و دست آخر هم گوشه خانه زمینگیر شد.