محمد ماکویی؛ یک زمانی، در آنسوی دنیا، مردم اسیر رنگ پوستشان بودند. آن زمانها، اربابان سفید حق داشتند هر موقع مایل بودند بردههای سیاه را وادار به انجام کاری کنند یا مانع از اقدام به فعالیت ایشان گردند. از سوی دیگر، هر موقع اربابان سفید میخواستند، بردههای سیاه حق خوردن و آشامیدن داشتند. بچهدار شدن یا نشدن بردههای سیاه وابسته به خواست اربابان سفید بود و این اربابان سفید بودند که با داشتن حق معامله، بردهها را در معرض خرید و فروش قرار داده و محل کار و زندگی و نوع فعالیت آنها را تعیین میکردند.
آبراهام لینکلن، رییس جمهور فقید امریکا، بردهداری را ملغی اعلام کرده و خیر دنیا و آخرت را خریدار شد. با این حال گفته شده که کتاب پرفروش "کلبه عمو تم"، شاهکار بیبدیل هریت بیچر استو، نقشی چندان کم اهمیتتر از لینکلن در آزاد سازی سیاهان از یوغ اسارت نداشته است.
سالها بعد از آن زمان، در این سوی دنیا، بسیاری از آدمها ترجیح میدهند که بردهها را از میان کسانی که با آنها نسبت خونی دارند انتخاب کنند.
در این سوی دنیا، بعضی از والدین بچههای کوچک پنج شش ساله را عقب گله روانه کرده و آنها را طعمه گرگهای درنده میسازند.
در همین سوی دنیا، پدر و مادرهایی پیدا میشوند که کاسه گدایی دست فرزندان "دل نبند" خود داده و سعی میکنند با سوء استفاده از احساسات بزرگترهایی که دلشان برای بچههای کوچک بیشتر میسوزد، امرار معاش نمایند.
در جایی همین نزدیکی، پدر و مادرهایی پیدا میشوند که بنا به تشخیص و مصلحت خود میزان دانشآموزی فرزندان را تعیین کرده و گاه، سواد اکابری یا سیکل را هم از سر اولاد زیادی میدانند.
در مکانی نه چندان دور، والدینی هستند که نه تنها سن و سال ازدواج بچههایی که دهانشان هنوز بوی شیر میدهد را تعیین میکنند، بلکه با سین جیم کردن خواستگاران مختلف، به درد بخورترین آنها را بر میگزینند.
شوربختانه، در موقعیتهایی نزدیک ما، بچههایی هستند که دوست دارند با زود شوهر کردن، هر چه سریعتر از شر پدر و مادر خلاص شوند، بیآنکه مطلع باشند "دخترها هم خلق میشوند و هم نابود میگردند و در این میان از صاحبی به صاحب دیگر منتقل میگردند"، منبعد جهت ادامه تحصیل یا انجام کار خارج خانه یا خروج از کشور مجبورند در عوض رفتن به دستبوسی پدر، سر از پابوسی همسر در بیاورند!