«میگویند برو لایو بگذار و بگو من زندهام. این چه کاری است؟ چرا باید وقت و انرژی خودم را صرف این کنم که بگویم زندهام؟»
غلام کویتیپور، خواننده، در روزنامه ایران نوشت: «چند روز است که دوستان دور و نزدیک با من تماس میگیرند و با نگرانی جویای حالم میشوند و راستش صدایشان میلرزد و وقتی مطمئن میشوند حالم خوب است میگویند همه جا شایعه شده که کویتیپور از دنیا رفته است.
نمیدانم چرا ما مردم این قدر به این خبرها علاقه داریم و فقط و فقط برای این که اولین نفر باشیم که خبر فوت کسی را بدهیم، بدون هیچ مراجعه و تأییدیهای آن را منتشر و بسیاری را نگران میکنیم. چند روز پیش برادر من، دقیقاً در عید فطر در مشهد به دلیل عارضه قلبی درگذشت و همه فکر کردند غلام کویتیپور از دنیا رفته و همین مسأله و تماسها باعث شد که از یک طرف داغ از دست دادن برادر و از طرف دیگر این حجم شایعهپراکنی و خبرهای فیک و جعلی آزرده خاطرم کند. هر کس که او را میشناخت میدانست که قاسم، مثل خرمشهر، صاف و پاک و مظلوم بود و کوچکترین ناپاکی در وجودش نبود و به همین دلیل هم، همه او را دوست داشتند. خدا هم دوستش داشت و در کنار بارگاه و در همسایگی علی ابن موسیالرضا او را به خود دعوت کرد.
از دست دادن برادر همانطور که در سطرهای بالا نوشتم واقعاً سخت است اما چند روز است دارم به این مسأله هم فکر میکنم که چرا ما چنین اخباری را به سرعت دست به دست میکنیم و حتی برای از دست نرفتن فرصت دیده شدن، حتی به خود زحمت نمیدهیم که از یک منبع معتبر خبر را تأیید کنیم. نمونههای این شایعات کم نبود. مگر برای استاد محمدرضا شجریان چنین بساطی راه نیفتاد و یک سری آدم که نمیدانم چه نفعی از این مسائل میبرند باعث پریشان خاطر شدن میلیونها ایرانی و به تبوتاب افتادن دل خانواده این عزیز بزرگوار نشدند و خیلی طول کشید تا خبر تکذیب شد. سایهشان مستدام باشد.
درباره کسانی مثل جناب محمدعلی کشاورز، بازیگر شهیر و مطرح ایرانی هم هر چند روز یکبار خبری مبنی بر فوتشان منتشر میشد و مجبور میشدند با این سن و شرایط، مدام تکذیبیه بدهند که دل دخترشان که خارج از ایران زندگی میکند نلرزد. طی همین چند روز گذشته دوستانی که با من تماس میگرفتند حتی با این که صدایم را میشنیدند باورشان نمیشد که زندهام. میگویند برو لایو بگذار و بگو من زندهام. این چه کاری است؟ چرا باید وقت و انرژی خودم را صرف این کنم که بگویم زندهام؟»