فرارو-مصطفی جرفی. فیلم کمدی جزء نخستین گونههای سینمایی بود که شکل گرفت و به خوبی تداوم پیدا کرد؛ در حقیقت فیلمسازان اولیهی سینما پس از آنکه فیلمهای مستند و واقعی از زندگی مردم ارایه دادند در تجربیات بعدیِ خود به سراغ خنداندن آنان رفتند، چرا که از طرفی نمایشهای خنده آور در میان مردم بسیار پرطرفدار بود و از طرف دیگر از آنجا که فیلمسازان از بازیگران تئاتر در فیلمهایشان استفاده میکردند، کمدینها و شخصیتهای خنده آور در بین آنان زیاد بود.
بسیاری از آنان از فیزیک مناسبی برخوردار نبودند برای مثال خیلی چاق یا خیلی کوتاه بودند و همین ویژگیها بود که آنان را به سمت اجرای نمایشهای کمدی و بعدها فیلمهای کمدی کشاند. به این ترتیب فیلمهای کمدی اولیه بر اساس بازیگرانشان شکل میگرفتند و آنان بودند که به فیلمها هویت میبخشیدند. همین بازیگران به سرعت در کار خود پیشرفت کردند و در همان ابتدای راه سینمای کمدی، آثاری را خلق کردند که تا به امروز، ارزش و جذابیتشان دوام یافت. به عبارت دیگر، هرچند این فیلمها نخسین تجربهها در سینمای کمدی بود، اما در نوع خود جزو بهرتین آنها نیز هستند. وبسایت businessinsider به معرفی ۱۰ شاهکار آغازین سینمای کمدی پرداخته است که تأثیر زیادی بر ژانر کمدی پس از خود گذاشتند. معرفی این آثار بر اساس ترتیب زمانی نمایش آنها خواهد بود.
کارگردان: چارلی چاپلین
سال اکران: 1925
بیشتر فیلمهایی که چارلی چاپلین در آنها به ایفای نقش پرداخته و کارگردانیشان را به عهده داشته است، در شمار بهترین فیلمهای کمدی به شمار میروند و فیلم صامت «جویندگان طلا» یکی از مهمترین آن هاست. داستان فیلم در یوکان، غربیترین قلمرو کانادا، رخ میدهد و چاپلین، در نقش آدم آواره و بیخانمانی بازی میکند که در جستوجوی ثروت و خوشبختی است، اما بهجز گرسنگی و اتفاقهای پرمخاطره، چیز دیگری نصیبش نمیشود. چاپلین بازیگر منحصربهفردی بود که حتی با خوردن کفشهایش هم میتوانست دیگران را به خنده وادارد. جویندگان طلا فیلمی است که هر اتفاق عادی و معمولی آن، صحنهای کلاسیک و بهیادماندنی در ژانر کمدی به شمار میرود.
کارگردانان: باستر کیتون، کلاید براکمن
سال اکران: 1926
«ژنرال» شاهکار «باستر کیتون» و یکی از بهترین فیلمهای سینمای صامت است. این فیلم که کارگردانی آن بهطور مشترک، به عهده باستر کیتون و «کلاید براکمن» بود، براساس ماجرایی حقیقی و در لوکیشنهای واقعی ساخته شده و سرشار از شوخیهای فیزیکی خلاقانهای است که خودِ کیتون را میتوان مخترع آنها در سینمای کمدی نامید. داستان فیلم درباره جوانی به نام «جانی گری» است که برای اثبات شجاعت خود به نامزدش «آنابل» میخواهد در جنگهای داخلی امریکا شرکت کند، اما، چون چثه و اندام مناسبی ندارد او را نمیپذیرند. از قضا اتفاقات جوری رقم میخورند که جانی در جریان ماموریتی خطرناک قرار میگیرد و این فرصت را پیدا میکند تا خودش را نشان بدهد. موضوع از این قرار است که نیروهای نفوذی شمالی، لوکوموتیوی را که جانی مسئول آتشکار آن است میدزدند و درحالیکه آنابل نیز در یکی از واگنهایش جا مانده، آن را به سمت شمال هدایت میکنند. حالا جانی باید بهتنهایی دست به کار شود و لوکوموتیو و نامزدش را نجات دهد.
کارگردان: چارلی چاپلین
سال اکران: 1931
این فیلم داستان یک ولگردی (چارلی چاپلین) است که به طور اتفاقی با یک دختر گلفروشی رو برو میشود که نابینا است. این ولگرد که دل در گرو این دختر داده بود تصمیم میگیرد کاری پیدا کند تا مگر چشمان دخترک را درمان کند. اما کارها و تلاشهای او به نتیجه نمیرسد و حتی به زندان هم میافتد. در پایان فیلم، ولگرد از زندان آزاد میشود و با دختر گلفروش که اکنون بیناییاش را به دست آورده و در یک مغازه مشغول به کار است روبهرو میشود. دخترک ابتدا ولگرد را نمیشناسد، اما هنگامی که برای فروختن یک شاخه گل به او دستانش را لمس میکند میفهمد که این مرد همان کسی است که دیدن دوباره روشناییهای شهر را مدیون اوست. به عقیده بسیاری از طرفداران چاپلین، «روشناییهای شهر» بهترین فیلم او و قویترین فیلم تاریخ سینما در ژانر کمدی رمانتیک است.
کارگردان: لئو مککری
سال اکران: 1933
بی شک بهترین فیلم برادران مارکس را میتوان همین «سوپ اردک» دانست. داستان فیلم دربارهٔ شخصی به نام روفوس تی. فایرفلای (با بازی گروچو مارکس) است که بهطور اتفاقی حکومت کشور ساختگی فریدونیا به او سپرده میشود و درگیر جنگی میشود که امیدی برای پیروزی در آن نیست. در این حین، رهبران ایالت هممرز سیلوانیا که ضعفی در شیوهٔ حکومتداری روفوس احساس میکنند، مخفیانه دو جاسوس (با بازی هارپو مارکس و چیکو مارکس) را به فریدونیا میفرستند تا زمینه را برای انقلاب در این کشور فراهم کنند. این فیلم، نگاهی مضحک و تمسخر آمیز به مقوله دیکتاتوری و سیاست دارد و جلوههایی خنده دار از آن را به نمایش میگذارد.
کارگردان: فرانک کاپرا
سال اکران: 1934
داستان فیلم درباره دختری از یک خانواده ثروتمند به نام «الی» (با بازی کلودت کولبرت) است که برخلاف میل پدر خود قصد دارد با نامزدش در نیویورک ازدواج کند. به همین خاطر الی از قایق تفریحی پدرش فرار میکند تا خود را به نیویورک برساند. در بین راه و در یک اتوبوس، او با خبرنگار اخراجی به نام «پیتر» (با بازی کلارک گیبل) آشنا میشود. خراب شدن اتوبوس در جاده باعث میشود تا الی و پیتر یک شب را مسافرخانه کنار جاده بگذرانند. الی تمام فکر و ذکرش رسیدن به نیویورک است و پیتر هم قصد دارد تا با تهیه گزارشی از ماجرای فرار الی از پدر میلیونرش، بتواند دوباره کارش را در روزنامه آغاز کند. اما ماجراهای فیلم بهگونهای پیش میروند که این دو نفر عاشق هم میشوند. اگر چه تا آن زمان فیلمهای متعددی در ژانر کمدی رمانتیک ساخته شده بود، اما ژانر کمدی عاشقانه یا رمانتیک، بهگونهای که امروزه مطرح است، با این فیلم متولد شد. فیلم «در یک شب اتفاق افتاد» ساخته فرانک کاپرا، اولین فیلمی است که موفق شد هر پنج جایزه مهم اسکار (بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر نقش اول مرد، بازیگر نقش اول زن و فیلمنامه غیراقتباسی) را برنده شود.
کارگردان: دبلیو. اس. ون دایک
سال اکران: 1934
فیلم «مرد لاغر» محصول سال ۱۹۳۴ به کارگردانی «دبلیو. اس. ون دایک» که براساس رمانی به همین نام از «دشیل همِت» ساخته شده است. در این فیلم «ویلیام پاول» و «مارینا لوی» نقش یک زن و شوهر به نامهای «نیک و نورا چارلز» را بازی میکنند که به شدت عاشق یکدیگر هستند. نیک یک کارآگاه خصوصی بود که پس از ازدواج با نورا تصمیم میگیرد شغلش را رها کند و با استفاده از ثروت زیاد همسرش، اوقات خوشی را درکنار او تجربه کند. ماجرای اصلی از جایی آغاز میشود که یک دختر جوان به نام «دوروتی» به نیک مراجعه میکند و از او میخواهد تا پدرش «کلاید» را که ناپدید شده است پیدا کند. فیلم مرد لاغر در سال ۱۹۳۴ نامزد جایزه اسکار در بخش بهترین فیلم بود.
کارگردان: چارلی چاپلین
سال اکران: 1936
«عصر جدید» یکی از شاهکارهای بزرگ چارلی چاپلین است که به نویسندگی و کارگردانی خود او انجام شد. این فیلم داستان چالش انسان با عصری جدید است که علی رغم صنعتی شدن، انسان را به اسارت خود درآورده است. در این فیلم، چاپلین در نقش کارگر ساده یک کارخانه بزرگ است که به علت کار همیشگی با ماشینهای صنعتی، دچار اختلالات عصبی شده و رفتارهای عجیب و تکراری از خود بروز میدهد. این فیلم به موضوعات جدی عصر خود همچون بحران اقتصادی آمریکا، گرسنگی و بیخانمانی طبقه ضعیف، اشاره دارد و به انتقاد از گسترش نظام سرمایهداری و سلطه ماشین بر انسان برمیخیزد.
کارگردان: هاوارد هاکس
سال اکران: 1938
داستان فیلم Bringing Up Baby درباره یک دیرینهشناس جوان به نام «دیوید» است که بهتازگی یک تکه استخوان پیدا کرده تا با آن دایناسورش را تکمیل کند. دیوید نامزد دارد و آنها میخواهند با هم ازدواج کنند. اما ماجرا با ورود دختری به نام «سوزان» که عاشق دیوید شده است پیچیده میشود. سوزان یک دختر تقریبا خل و چل است که سگی به نام «جورج»، بچه یوزپلنگی به اسم «بیبی» و یک عمه ثروتمند دارد. دیوید برای تکمیل تحقیقاتش روی ثروت عمه سوزان حساب میکند، اما وقتی جورج استخوان او را میدزدد و فرار میکند، دیوید و سوزان مجبور میشوند برای پیدا کردن جورج و بیبی که قلادهاش را باز کرده، یک ماجراجویی دو نفره را آغاز کنند. این فیلم که به کارگردانی «هاوارد هاکس» به روی پرده رفت، یکی از آثار مهم در زمینه معرفی سبک کمدی اسکروبال بود.
کارگردان: ژان رنوآر
سال اکران: 1939
«قاعده بازی» (به فرانسوی: La Règle du jeu) فیلمی فرانسوی است که در سال ۱۹۳۹ توسط «ژان رنوآر» قبل از شروع جنگ جهانی دوم ساخته شد. داستان فیلم درباره افرادی از قشر مرفه جامعه است که در ویلایی نزدیک آل سایس جمع شده اند تا بنا بر عادت همیشگی پایان هفته را به شکار خرگوش و پرنده بپردازند. فیلم قاعده بازی اغلب یکی از برترین فیلمهای تاریخ سینما خوانده میشود. تعداد زیادی از منتقدان و کارگردانان، این فیلم را ستایش کرده اند و آن را الهام بخش کار خود میدانند.
کارگردان: هاوارد هاکس
سال اکران: 1940
منشی همهکاره او، فیلمی ۹۲ دقیقهای به کارگردانی «هاوارد هاکس» با بازی «کری گرانت» است. والتر برنز یک روزنامهنگار حرفهای است و زن سابق او که همکار او بودهاست تصمیم میگیرد پیش او برگردد تا خبر نامزدی اش را با مردی به نام بروس به او بدهد، ولی این برگشت مصادف میشود با زمانی که روزنامه درگیر یک خبر داغ میشود و والتر از این موضوع استفاده میکند تا ازدواج را به هم بزند و همین قضیه ماجراهای خنده دار فراوانی در فیلم به وجود میآورد. این فیلم بر اساس نظر کارشناسان رتبه دهم ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما و جزو ۵۰ فیلم برتر تاریخ در ژانر کمدی است.