فرارو- زهرا پورنعمت؛ اندیشیدن به مرگ و نیستی به مثابه سرنوشت محتوم بشر یک تجربه مشترک انسانی است. ناتوانی انسان مدرن از کنترل و به تعویق انداختن این رخداد قطعی، موجبات شکل گیری حس ترس و اضطراب میشود. در دورههایی تیره و تار از تاریخ، میهمانان ناخواندهای همچون قحطی و گرسنگی، بلایای طبیعی، جنگ و اپیدمیها با کشتار گسترده خاطرهای تلخ و دردناک از ناتوانی از کنترل مرگ در اذهان عمومی به جا گذاشتند.
در ماههای اخیر همزمان با شیوع جهانی ویروس کرونا، سلامت جسمی و روحی بسیاری از مردم ایران دستخوش آسیبهای بسیاری شده است. ترس از بیماری، نگرانیهای اقتصادی و البته اضطراب از مرگ خود و یا عزیرانمان، بخشی از دلمشغولیهای این روزهای برخی از شهروندان و کادر بهداشت و درمان است. اندیشیدن به مرگ در شرایطی که افراد از حمایتهای اجتماعی خویشاوندان و دوستان محروم باشند بار اضطرابی این مواجه را در سطح جامعه افزایش میدهد.
بیشتر بخوانید:
روایتی واقعی از یک سوگ ناتمام برای آنها که کرونا را جدی نمیگیرند!
(تصاویر) غسل و خاکسپاری اموات مبتلا به کرونا
آداب سوگواری در زمانه کرونا!
پاسخ به ابهامات غسل و دفن قربانیان کرونا در بهشت زهرا
برای آگاهی از ابعاد روانی مواجه مستقیم افراد جامعه و کادر درمان با مرگ ناشی از کرونا و یا اضطراب ناشی از اندیشیدن به این موضوع، لازم است تا نظرات و راهکارهای متخصصان و کارشناسان این حوزه، به کار گرفته شود.
در ادامه گفتگوی فرارو با دکتر حسن رفیعی، روانپزشک و عضو گروه رفاه اجتماعی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی را میخوانیم:
با توجه به آمار مرگ و میر پایین بیماری کووید ۱۹ چرا این بیماری بیش از آنچه واقعا هست در اذهان بازنمایی میشود و وحشت میآفریند؟ تا آنجا که اگر به بیماری اعلام شود که به کرونا مبتلا شده، گویی خبر مرگ قریب الوقوع را به او داده اند. این برچسب سخت و سنگین بر روی بیماری کرونا از چه ناشی میشود؟
به طور کلی ادراک خطر نزد مردم و متخصصان یکی نیست. مثلا برخی از مردم از داروهای معروف به «شیمیایی» میترسند و داروهای گیاهی را کاملاً بیخطر میدانند. متاسفانه گاه مراجعانی داشتهام که از ترس دارو به دام تریاک افتادهاند و طنز تلخ ماجرا آنجاست که بعد از تریاک به سراغ هرویین یا شیشه میروند که اتفاقا آنها هم صناعی یا به قول مردم، «شیمیایی» اند! در مقابل، پزشکان، چون محتوای داروهای گیاهی، مقدار ماده مدعی اثر در آنها، و تاثیر ادعایی آنها در مطالعات تعیین نشده، از داروی گیاهی بیشتر میترسند و از همین رو آنها را معمولاً تجویز نمیکنند.
اما در مورد کووید-۱۹ راستش من هم میترسم: در بیماریهای مسری، خطر برآیندی از سه عامل است: میزان سرایت، میزان پیامد، و شدت پیامد. میزان سرایت یعنی اینکه یک بیمار یا ناقل بیعلامت، بیماری را به چند نفر منتقل میکند. میزان پیامد یعنی چند درصد از کسانی که دچار بیماری میشوند، دچار آن پیامد خاص هم میشوند؛ و شدت پیامد، یعنی آن پیامد چیست؟ آبریزش بینی است یا مرگ؟
کووید-۱۹ در مقایسه با انفلوانزای فصلی اولا دوره نهفتگی طولانیتری دارد: این مدت در کووید-۱۹ از ۲ تا ۱۴ روز و گاه تا ۲۴ روز طول میکشد، در حالی که در انفلوانزای فصلی فقط ۲ روز است. ثانیا دورة انتقال کووید-۱۹ از بیمار یا ناقل بیعلامت به فرد سالم هم ۶ روز است، در حالی که این عدد در انفلوانزای فصلی ۳ روز است. این دو علت باعث میشوند که نه کسی که ویروس را به دیگری منتقل کرده، ممکن است خبردار شود، نه فردی که بیمار شده، ممکن است بفهمد که از چه کسی آن را گرفته است و همه اینها جلوه مرموزی به کووید-۱۹ داده که باعث شده بهترین راه حل، حفظ فاصله بدنی با دیگران باشد: یعنی فرض را باید بر این بگذاریم که یا خودم ممکن است بیمار یا ناقل باشم و بنابراین از دیگران فاصله بگیرم تا به آنها منتقل نکنم، یا دیگران ممکن است بیمار یا ناقل باشند و بنابراین باز هم از آنها فاصله بگیرم تا خودم مبتلا نشوم.
از طرف دیگر، خطر مرگ با کووید-۱۹ هم ۳-۴% است، در حالی که این رقم در انفلوانزای فصلی ۰.۱% است و این یعنی خطر مرگ با ویروس جدید کرونا ۳۰-۴۰ برابر انفلوانزاست! پس در مقایسه با آنفلوانزای فصلی ما با بیماری مرموزتر، مسریتر، و مرگبارتری روبهرو هستیم. همهی اینها متاسفانه زمینه را برای انگ بر فرد مبتلا و به تبع آن بر فردِ و یا اجتماع مرتبط با فرد مبتلا هم فراهم کرده است. گفتم متاسفانه، چون دو پیامد ناگوار دارد: اولی برای خود فرد مبتلا و اطرافیانش که ممکن است آنها را از درمان محروم کند و دومی برای دیگران: وقتی انگ بیماری زیاد باشد، افراد مبتلا و اطرافیانشان وضع خود را به دیگران نمیگویند و ممکن است آنها را به خطر بیندازند.
خوشبختانه برای کاستن از انگ بیماری زمینهی عینی هم فراهم است و آن این است که ابتلا به این بیماری موجب ایمنی در برابر آن میشود و بنابراین، فردی که سابقهی ابتلا به آن را دارد، دو نقش مثبت میتواند به عهده بگیرد که به کاهش آن انگ کمک میکنند: یکی با شرکت در تیمهای درمان و مراقبت از افراد بیمار و دیگری با اهدای پلاسمای خود که حاوی پادتن ضد این بیماری است و میتواند به عنوان واکسن برای پیشگیری از بیماری و حتی گاه برای درمان بیماران مفید واقع شود.
افراد بسیاری در چند ماه گذشته عزیزان خود را به علت بیماری کرونا از دست داده اند. این افراد عموما نتوانسته اند عزیز خود را در لحظات آخر ببینند، او را در آغوش بگیرند و یا حتی همراه با اعضای خانواده و دوستان او را تا خاک بدرقه کنند و یا در مراسم مشترکی، سوگ را تقسیم کنند. تبعات چنین امری چیست؟ این افراد چه باید بکنند و جامعه برای این افراد چه میتواند انجام دهد؟
بله. این مشکلی واقعی است و وقتی در کنار آن انگ قرار بدهید، برجستهتر هم میشود، چون آنها ممکن است علت مرگ عزیز خود را هم انکار کنند و این انکار هم مزید بر علت شده، فشار روانی بیشتری بر آنها وارد میکند. به نظر من باید راههایی برای این همدردی و همدلی پیدا کرد:
اولا با کاهش انگ ابتلا کاری کنیم که بازماندگان برای بیان ابتلای عزیزشان تردیدی به خود راه ندهند. اعلام اسامی و مشخصات پزشکان و پرستاران و بهیاران و خدمتکاران و سایر اعضای تیم درمان که در حین کمک به بیماران مبتلا شدهاند و تقدیر از آنها با ذکر خدماتشان در این راه میتواند به کاهش این انگ کمک کند. اعلام اسامی مسئولان و دیگر اشخاص معروف مثل ورزشکاران یا هنرمندان مبتلا هم تا حدودی این نقش را ایفا میکند.
ثانیا کسانی که از ابتلای کسی در شبکهی روابط خود مطلع میشوند، باید با روشهای برخط (آنلاین)، با بازماندگان متوفا تماس تصویری بگیرند و از این طریق به همدلی و همدردی با آنها بپردازند. در مواردی حتی سوگواری گروهی هم به صورت برخط با استفاده از نرمافزارهایی مثل اسکایپ و زوم امکانپذیر است.
من فکر میکنم دولت هم میتواند کمک کند که این امکانها برای همه فراهم شود:
اولا بودجهای باید بگذارد برای یک اینترنت همگانی که هر کس به صرف اقامت در ایران و داشتن گوشی یا رایانه بتواند از آن استفاده کند. اینترنت همگانی از این به بعد جز این هم ضرورتهایی خواهد یافت و بنابراین نوعی سرمایهگذاری در زیرساختها مثل کشیدن راه و تامین آب لولهکشی و برق و گاز در هشتاد سال اخیر است. همان طور که تامین آنها بر عهدهی دولتهاست، تامین اینترنت همگانی هم از این پس جزو وظایف دولتها خواهد بود.
دومین کاری که دولت میتواند بکند، درستکردن یک «پایگاه اینترنتیِ همدلی» است: اسم و عکس و مشخصات افراد درگذشته از کووید-۱۹ در آن پایگاه گذاشته شود و جایی برای ابراز همدلی در زیر آن وجود داشته باشد.
به این ترتیب، اولا هر کس میتواند به راحتی از خبر درگذشت دوست و آشنا و حتی بستگان دورش بر اثر کووید-۱۹ مطلع شود، ثانیا به راحتی و از دورترین نقاط عالم میتواند از طریق این پایگاه با بازماندگان افرادِ درگذشته همدلی کند. این پایگاه همدلی در عین حال کمکی میشود به احیای برخی شبکههای ارتباطی قدیمی، افراد آنجا همدیگر را بعد از مدتها مییابند، درست مثل اتفاقی که در مراسم سوگواری معمول هم میافتد، و در این وانفسا که ارتباطهای اجتماعی به حداقل خود رسیده، این پایگاه کمکی میکند به تقویت و احیای آنها.
نکته بعدی مربوط به پزشکان و دیگر پرسنل درمان مرتبط با بیماری کروناست. این افراد شاهد مرگ دردناک بیماران بسیاری هستند. آیا احتمال بی حس و بی تفاوت شدن آنها به مرگ وجود دارد؟ آیا ممکن است بیشتر مبتلا به افسردگی شوند؟ این میزان مواجهه با مرگ را چگونه میتوان مدیریت کرد؟
خوشبختانه یا متاسفانه آدمها به مرگ عادت نمیکنند. در مطالعاتی که در مورد پزشکان سرطانشناس انجام شده که بیش از بقیهی پزشکان با مرگ بیمارانشان مواجه میشوند، متاسفانه فرسودگی شغلی، اضطراب، و افسردگی در آنها بیشتر بوده: به ترتیب، حدود ۶۰، ۲۰، و ۱۲ درصد از آنها این مشکلات را داشتهاند؛ بنابراین حتی اگر در نظر اول نوعی «بیاحساسی» در تیم درمان دیدیم، قبل از زدن هر انگی به آنها باید به احتمال این مشکلات در آنها فکر کنیم و سعی کنیم کمکشان کنیم. در مورد کووید-۱۹ عامل دیگری هم مزید بر علت است و آن ضرورت اجتناب از سر و همسر و خانواده، و در نتیجه، محرومیت از حمایت خانوادگی در بطن فرسودگی و افسردگی است. خودکشی، مصرف مواد، مراقبت ناکافی از بیماران، و بازنشستگی زودرس، از تبعات بیتوجهی به این مشکل خواهد بود؛ بنابراین حتما باید برای پیشگیری و نیز کاهش این مشکلات کاری کرد. برخی از اقداماتی که در منابع معتبر به آنها اشاره شده، از این قرار است:
اولین کار لازم برای پیشگیری از این وضع، تامین خواب خوب برای اعضای تیم درمان است. چون این افراد قاعدتا نباید بهخانههای خود بروند ویا باید کمتر بروند، بنابراین لازم است در بیمارستانهای محل خدمتشان امکان استراحت مکفی همراه با تفریح و ورزش فراهم باشد.
دومین کار کاهش ساعات کار آنها و کاهش تعداد بیماران آنهاست. با جذب نیروی انسانی بیشتر باید کاری کرد که آنها به جای ۸ ساعت، روزانه حداکثر ۶ ساعت کار کنند و در این مدت هم مسئولیت تعداد کمتری بیمار به آنها سپرده شود.
یکی دیگر از عواملی که با تشدید احتمال فرسودگی تیم درمان رابطه دارد، فقدان کنترل آنها بر روالهای کار است؛ بنابراین سهیم کردن و جلب مشارکت آنها در تصمیمهای مدیریتی میتواند به پیشگیری از این مشکلات در آنها کمک کند.
همچنین در اینجا هم باید با تقویت روابط اجتماعی به کاهش فشار روانی (استرس) در آنها کمک کرد. این کار هم با افزایش جلسات بحث گروهی در مورد بیماران میتواند انجام شود و هم با برگزاری جلسات ویژهای برای تامین حمایت روانی-اجتماعی از آنها با تسهیلگریِ روانشناسان و مددکاران اجتماعی.
علاوه بر اینها باید امکان جلسات مشاورهی فردی را هم در همان محلهای خدمت برای آنها فراهم کرد و از آنها خواست که ابتدا منظما و بعد عنداللزوم از آن خدمات استفاده کنند. با این کار امکان غربالگریِ مشکلات سلامت روانی-اجتماعی هم برای تیم درمان فراهم میشود و با جمعآوری این اطلاعات، وزارت بهداشت میتواند به ابعاد مشکل در تیم درمان بهتر پی ببرد و برنامهریزی بهتری برای آن انجام دهد.
میزان انباشتگی مرگ بدون سوگ آیا میتواند موجد و موجب حرکت، جنبش و یا حتی ناآرامیهای اجتماعی شود؟ مرگ بدون سوگ چه تأثیری بر سپهر اجتماعی و سیاسی ایران میگذارد؟
بگذارید پدیدههای اجتماعی را به سطح فردی تنزل ندهیم. محققان و صاحبنظران زیادی پیش از کرونا هم جامعهی ما را مستعد انواع ناآرامیها، از شورش تا جنبش، میدانستهاند. اعتراضات آبان ۹۸ و دی ماه ۹۶ هم که در غیاب هر گونه ویروسی رخ داد. پس آنچه شما سپهر اجتماعی و سیاسی کشور خواندید، صرفنظر از کووید-۱۹ هم آبستن حوادثی بوده است که اتفاقا کووید-۱۹ ممکن است تا مدتی مانع از بروز و ظهور آن هم بشود. ما پزشکان به علت کارمان که باعث میشود در تماس مداوم با طبقات مختلف جامعه باشیم، شناختی از نظام فکری جامعه هم پیدا میکنیم و من بر اساس آن شناخت و نیز یکی دو مطالعهای که در مورد وضعیت اعتماد مردم به نهادها یا تصویر ذهنی مردم از حکومت انجام شده، تعجب میکنم که چرا کسی به این موضوع توجه جدی نمیکند و فقط میخواهند صورت مسئله را پاک کنند، چه با اصلاحات روبنایی، چه با روشهای خشن. مثلا چند وقت پیش مسئولی گفته بود باید یک جاهایی درست کنیم که مردم بروند آنجا اعتراض کنند! روشهای خشن هم که تاریخ بارها بر شکست آنها گواهی داده است. به جای این کارها باید به فکر راهحلهای اساسیتر، یعنی تقویت و توسعهی نظام رفاه اجتماعی بود.