عباس عبدی در اعتماد نوشت: تا به حال یکی دو بار از این داستان برای بیان مقصود خود استفاده کردهام. داستانی که نمیدانم درست است یا ساختگی است، ولی مفهوم آن مهم است. یکی از دوستان مارک تواین نویسنده آمریکایی نقل میکند که به دیدن او رفته بود. تواین میگوید که میخواهی ویژگیهای اخلاقی افراد طبقات مرفه را بدانی؟ من امروز ساعت ۵ بعد از ظهر از سوی یکی از خانمهای ثروتمند دعوت به مهمانی عصرانه شدهام که طبعاً افراد مشهور آنجا زیاد هستند. تو را میبرم تا متوجه شوی؛ ولی با نیم ساعت تأخیر میرویم.
در ساعت ۵/۵ به منزل آن خانم ثروتمند میرود و در بدو ورود آن خانم برای خوشامدگویی به مارک تواین جلوی در میآید. مارک تواین میگوید که ببخشید که با تأخیر آمدم. چون من داشتم عمهام را میکشتم و بدنش را مثله میکردم و دستانم را میشستم، لذا قدری معطل شدم. خانم میزبان با خندهرویی گفت: هیچ اشکالی ندارد، قدمتان به روی چشم بفرمایید داخل؟! مارک تواین به دوست همراهش گفت که اینها همین طور هستند. اصلاً گوش نمیکنند که تو چه میگویی. گوش هم کنند، محتوا برایشان مهم نیست. حالا قضیه مدیران در جامعه ایران شده است. میپرسید چطور؟
در این روزها دو گزارش دیدم که مرا به یاد این داستان انداخت. اولی سخنان رییس سازمان مالیاتی کشور یا در همین ردیف، در یک گفتگوی زنده تلویزیونی است که در باره فرار مالیاتی برخی از واردکنندگان خودرو افشاگری میکند و میگوید برخی اشخاصی وارد کننده خودرو ۸۶۰ میلیارد تومان فرار مالیاتی داشتهاند، ۳۰۴۹ مودی مالیاتی شناسایی که ۶۳۰۰ میلیارد تومان از آنها مطالبه مالیاتی کردیم.
در ادامه توضیح میدهد که تمام تلاشها برای انصراف ما از این پیگیریها آغاز شد. سپس برای پیگیری مالیاتی به محل میروند تا اطلاعات جمع کنند، که مدارک را در حضور مأموران آتش میزنند. یا اینکه که کسی در سال ۱۳۹۲ فوت کرده و در سال ۱۳۹۴ به نام وی ارز خرید و فروش شده است؟! در زیرنویس آورده که هنوز برنامه وی تمام نشده بود که از کار برکنار و اخراج شد؟!
مورد دیگر که بازتاب بیشتری داشت خودکشی یک دختر ۱۲ ساله در ایلام بود که گفته شد به علت فقر و ناداری دست به چنین اقدامی زده است. جزییاتی که از زندگی خانواده این دختربچه منتشر شده تأسفآور است. تا اینجای ماجرا اتفاق مهم سکوت مسئولین و صاحبان قدرت در برابر این رویدادها است. دقیقاً مثل سکوت و خوشآمدگویی همان خانم ثروتمند به مارک تواین است. گویی که یا نشنیدهاند یا گمان میکنند که هیچ اتفاقی نیافتاده است.
بنده نمیدانم که آیا سخنان آن آقا در تلویزیون درست است یا خیر؟ ولی دو نکته را به طور قطع میدانم. اول اینکه بخش مهمی از مردم آن را باور کرده و بر این اساس داوری خواهند کرد. دوم اینکه عدم رسیدگی به این ادعاها نه تنها نشاندهنده وجود فساد است، بلکه فساد را ریشهای و نظاممند و حتی عادی جلوه خواهد داد.
اگر در یک جامعه سالم باشیم و کسی این سخنان را بگوید، مثل بمب منفجر میشود. فوری دستگاه قضایی، رسانهها، مقامات حکومتی واکنش نشان خواهند داد و خواهان ذکر جزییات و نامها خواهند شد. فوری پلیس وارد ماجرا میشود یا تأیید میکند یا تکذیب و اجازه نمیدهد که ادعاها به صورت استخوان لای زخم بماند.
در مورد خودکشی آن دختربچه ۱۲ ساله دیگر نمیتوان چه گفت، که آه از نهاد کسی در نمیآید؟ درست است که یک مقام استانی اقدامی کرده است ولی اینها کفایت نمیکند. این نحوه برخورد را که با آموزههای دینی مقایسه کنیم خجالت زده خواهیم شد.
پرسش این است که چه میتوان کرد؟ پیشنهاد میشود که قانونی تصویب شود که هر مقامی در سطح فرماندار یا بخشدار که کسی در حوزه مسئولیت او از تاریخ معینی با وضعیت فقر و فاقد حداقل شرایط زندگی شرافتمندانه بود، از کار دولتی برای همیشه برکنار شود مگر اینکه پیشتر موضوع را به مقامات بالاتر یا ذیربط خود ارجاع داده باشد و اگر مقام بالاتر رسیدگی نکرده باشد، او برکنار شود و به همین ترتیب عمل شود. در هر حال وجود چنین مواردی باید با عزل و مجازات کسانی همراه شود.
در مورد افشاگریهای مرسوم نیز قانونی تصویب شود که هر کس از طریق صداوسیما، مطبوعات و فضای مجازی که رسانه رسمی محسوب میشوند، افشاگری کند، دستگاه قضایی موظف است خارج از نوبت ادعای او را به صورت علنی رسیدگی و سایر رسانهها نیز مجاز هستند تا پیش از آغاز رسیدگی رسمی هر گونه اخبار و اظهار نظری را در باره آن افشاگری منتشر نمایند و مصون از تعقیب هستند. ببینیم در این روزهای کرونایی این دو ایده عملی میشود؟ احتمالاً خیر؟!