امیرحسین جلالیندوشن، روانپزشک در شرق نوشت: این بار اولی نیست که با این پرسش روبهرو میشوم که با این تراکم اخبار اندوه و مرگ چه باید کرد و تاثیر آن بر سلامت روانی جامعه چیست؟ همین چند وقت پیش بود که در این رابطه چیزی نوشتم، وقتی که پرواز اوکراینی به منزل نرسید. پیشتر از آن وقتی آلودگی هوای تهران و بوی بدی که در شهر پیچیده بود فضایی عجیب به پایتخت داده بود، همین سؤال را روزنامهنگاری با من در میان گذاشت. عمده تکیه من در این چند تحلیل و یادداشتی که نوشتم، این بود که سلامت روان در ایران، چون تمام دنیا بیش از آنکه بر عوامل فردی تکیه داشته باشد متأثر از عوامل اجتماعی- فرهنگی است.
به عبارتی وقتی در جامعه، فقر و نابرابری یا تبعیض و آلودگی هوا یا بحرانهای جدی اجتماعی وجود دارد، خواهناخواه سلامت روان اشخاص تحت تأثیر قرار میگیرد و توصیههای فردی و تکیهکردن بر تابآوری افراد نمیتواند نسخه کارسازی باشد یا دستکم اگر هم کارساز باشد کارآمدی آن کوتاهمدت است. تازه این در حالتی است که ما با این تجمع و تراکم بحرانها و احوال و اخبار بد روبهرو نباشیم. این نسخه را ابدا برای سالی که با سیل آغاز میشود، با ناآرامیهای سیاسی ادامه پیدا میکند، شلاق تورم و نابسامانی اقتصادی هر روز و هر دقیقه بر گرده شهروندان میخورد، هواپیما فرو میافتد و با یک همهگیری عفونی خاتمه مییابد، نمیشود پیچید.
دوست پزشکی که در استرالیا چندی است کار و طبابت میکند، در جایی از تفاوتى بین جوامع در حال توسعه (مثل ایران) و جوامع توسعهیافته (مثل استرالیا) نوشته بود. به باور او در جوامع توسعهیافته، مردم خود را در هر بحران ملى، مسئول میدانند و از هیچ کمکى فروگذار نمیکنند؛ مثلا در استرالیا هر سال چندین بلایاى طبیعى نازل میشود که هر کدامشان به تنهایى میتواند کل ایران را با خاک یکسان کند؛ در همه آنها، کمکهاى داوطلبانه مردم به حدى است که دولت کوچک استرالیا محتاج غیر نشده؛ هم کمکهاى مالى و هم شهروندان معمولىاى که داوطلبانه به جنگ آب و آتش رفتهاند و اتفاقا تلفات هم دادهاند. اما در ایران، چنین مسئولیت اجتماعىای وجود ندارد؛ قبلا هم نبوده است.
این نوشته کوتاه البته روی دیگری از سکه درد ما را نشان میدهد و آن این است که وقتی از عوامل اجتماعی حرف میزنیم، قاعدتا نباید با نوعی سادهانگاری و نزدیکبینی، چشمبهراه دولتی مقتدر باشیم که بیاید و بساط فساد، تبعیض و ناکارآمدی را برچیند. متأسفانه این بحرانهای پیدرپی که بهجد ریشه در بحران ناکارآمدی دولت در معنای عام خود دارد، امکان نقد جامعه و البته بازسازی جامعه را از خود جامعه گرفته است. نه انصاف است و نه اصولا ممکن که زمانی که جامعه در حالی که از تمام آرزوها و رؤیاهای خود دست شسته و البته همزمان در ترس، واهمه و ناکامی دست و پا میزند، انگشت اتهام را به سوی او گرفت. اما چه باید کرد؟ به باور من هر نوشتهای که در این روزها از پاسخ به این سؤال شانه خالی کند، نوشتهای قابل اعتنا نیست. زیرا زمانی که ما در بحران به سر میبریم، وقتی است که باید راهی را نشان دهیم و نه فقط ناله سر کنیم. متأسفانه پارهای از ما آموختهایم که فقط مرغ سحر باشیم و فقط ناله سر کنیم!
۱. آنچه جامعه را در یک وضعیت از نظر روانی ترسیده، کلافه و البته عصبی قرار داده، ادراک ناکارآمدی در دولتمردان است و عدم اعتماد. این عدم اعتماد تنها با راستگویی و درمانگفتاری بهبود نمییابد بلکه شاخص راستگویی، آن است که در عمل دولت نشان دهد که میتواند دردی از جامعه دوا کند؛ اما در حداقل زمان و با حداقل خسارت. اما و صد اما؛ به عنوان عضوی از نظام سلامت که به کارآمدی نسبی نظام درمان و سلامت در ایران باور دارم اعتقادم بر این است که بحران کرونا ورای تجربه و توان سازماندهی سیستم اداری و بهداشتی ماست. ما نیاز به کمک مستشاری و استفاده از تجربه بلافصل دولتهایی همانند چین داریم. دولت باید فورا نسبت به استفاده از مستشاران خارجی برای حل این مسئله اقدام کند.
۲. چنانکه به درستی دکتر زالی رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و فرمانده مدیریت کرونا در استان تهران اعلام کرده، اداره این بحران بدون مشارکت مردمی و بدون استفاده از توان ملت امکانپذیر نیست. حضور جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد در این بحران کمرنگ است. دولت باید فورا نسبت به استفاده از ظرفیتهای محلی و مردمنهاد اقدام کند، مردم را آموزش دهد و زیر چتر خود آنها را سازماندهی کند تا مردم به مردم بیاموزند.
۳. شفافیت بسیار مهم و حیاتی است، اما فضای بلبشوی رسانهای در کشور که بخشی از آن نیز نتیجه ناکارآمدی رسانهای دولت به ویژه در روزهای اول است اصلا نمیتواند به کنترل بحران کمک کند. کوتاه آنکه از مردم تقاضا میکنم از پیگیری اخبار کرونا در کانالهای غیررسمی بپرهیزند و فقط به وزارت بهداشت جمهوری اسلامی ایران تکیه و اعتماد کنند. با همه ناکارایی کارآمدترین شیوه همین است. پیگیری وسواسگونه اخبار نوعی واکنشی عصبی به اضطرابی درونی است که با اینگونه پیگیری اخبار نه تنها فروکش نمیکند که شدت مییابد.