تاکنون دو بار به خاطر دست درازی به زنان ودختران در مراکز تجاری دستگیر شده ام و هر بار دادگاه از من تعهد گرفته است که دست از این رفتارهای زشت بردارم، اما گویی به این کار معتاد شده ام و ...
به گزارش خراسان، جوان ۲۰ سالهای که به خاطر رفتارهای هنجارشکنانه و ایجاد مزاحمت از طریق دست درازی به زنان و دختران جوان دستگیر شده است درحالی که بیان میکرد چند بار تصمیم گرفتم از این رفتارهای زشت دست بردارم، ولی باز هم با وسوسههای شیطانی نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، درباره چگونگی این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در یکی از روستاهای مرزی جنوب شرقی کشور به دنیا آمدم، ولی فقط یک سال به مدرسه رفتم و بعد از آن گوسفندان را به چرا میبردم.
در خانههای گلی و چوبی زندگی میکردیم و من هیچ گونه آگاهی و اطلاعاتی درباره غرایز جنسی نداشتم چرا که به مدرسه نرفته بودم و هیچ کدام از اطرافیانم در این باره سخنی نمیگفتند. در واقع از همان دوران کودکی کار میکردم و هرقدر به من دستمزد میدادند حرفی نمیزدم. در همان دوران نوجوانی چند بار توسط جوانهای بزرگتر از خودم مورد آزار قرار گرفتم، اما از ترس چیزی به خانواده ام نمیگفتم و این موضوع را پنهان میکردم.
نه تنها قدرت دفاع از خودم را نداشتم بلکه «نه» گفتن را هم بلد نبودم و نمیدانستم چگونه با شرایطی که برایم به وجود آمده است برخورد کنم. هیچ وقت به شهر نرفته بودم و چگونگی رفتار با آدمهای شهرنشین را نمیدانستم به همین دلیل خیلی از افراد ازمن و برادرم سوء استفاده میکردند تا این که وقتی به سن جوانی رسیدم مادرم به دلیل بیماری فوت کرد و ما با پدر پیر و از کار افتاده ام تنها ماندیم. برخی از هم روستایی هایمان از مدتی قبل برای کارگری به مشهد آمده بودند و خبرهایی که میرسید حاکی از آن بود که آنها در مشهد زندگی خوبی برای خودشان فراهم کرده اند.
این بود که پسرعموهایم پیشنهاد زندگی در مشهد را مطرح کردند و ما هم تصمیم گرفتیم به همراه آنها مهاجرت کنیم. خلاصه بار و بندیل سفر را بستیم و به محله «بازه شیخ» آمدیم. در این جا منزلی را اجاره کردیم تا پنج نفری در کنار هم زندگی کنیم. پدرم که از کارافتاده بود در خانه میماند و پسرعموهایم در امور ساختمانی کارگری میکردند. من و برادرم نیز از طریق یکی از آشنایان به پیمانکار یک ساختمان واقع در انتهای سی متری طلاب معرفی شدیم تا با کارگری درآمدی کسب کنیم، اما درآمد آن چنانی نداشتیم و پول کارگری مان صرف مخارج زندگی و تهیه مایحتاج ضروری میشد.
من تیپ و قیافه درستی نداشتم و مورد توجه هیچ کس قرار نمیگرفتم. از سوی دیگر با دیدن وضعیت ظاهری برخی زنان و دختران جوان کنجکاو میشدم و گاهی در خلوت و تنهایی فیلم و عکسهای مبتذل نگاه میکردم که برخی دوستانم در اختیارم میگذاشتند. در نزدیکی محل کارم مراکز خرید بزرگ و پاساژهایی وجود داشت که من هر روز بعد از اتمام کار ساختمانی به این مراکز میرفتم و از نگاه کردن به زنان شیک پوش و آرایش کرده لذت میبردم.
در این میان نیز وسوسه میشدم تا به آنها دست درازی کنم و این گونه به خودنمایی بپردازم چرا که در دوران کودکی عقدههای فروخورده زیادی داشتم و از این که همواره توسط دیگران مورد آزار قرار میگرفتم رنج میبردم. از سوی دیگر شیوه کنترل رفتارهای غریزی را نمیدانستم تا این که به دلیل حضور زیاد در مراکز تجاری و خرید مورد ظن فروشندگان قرار گرفتم و با گزارش آنها توسط ماموران کلانتری میرزا کوچک خان مشهد دستگیر شدم.
آنها مرا به دادگاه فرستادند، اما چون شاکی پرونده به دادگاه نیامد از من تعهد گرفتند که دیگر این رفتارهای زشت را تکرار نکنم، اما باز هم وسوسه میشدم وتلاش میکردم به طور پنهانی وارد مراکز تجاری شوم تا کسی به من مشکوک نشود، ولی این بار نیز زمانی که در حال ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران جوان بودم ناگهان ماموران انتظامی از راه رسیدند و مرا در یکی از بازارهای خرید دستگیر کردند. حالا هم از رفتارهای خودم پشیمانم، اما نمیدانم چگونه میتوانم دست ازاین اعمال زشت بردارم و ...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) پرونده این جوان در اختیار کارشناسان دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا بررسیهای روان شناسی درباره رفتارهای هنجارشکنانه او صورت گیرد.