عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
نزدیک به بیست نفر از آقایان در نامهای به رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی، از او خواستهاند پاسخهای «علمی و فلسفی» را در منابع درسی رشته فلسفه غرب قرار دهند، آنها معتقدند محتوای این کتابها حاوی شبهاتی است که در کلاسها و متون به آنها پاسخ داده نمیشود، آنها مثالهایی از فلسفه کانت، سارتر و تاریخ فلسفه کاپلستون را ذکر کردهاند.
آقایان محترم نوشتهاند که: «اینک بعد از گذشت سالها، (از فرمایشات رهبری و چهلسالگی انقلاب اسلامی)، هیچ تحول مهم و سازندهای، در متون «علوم انسانی» رخ نداده و همچنان تهاجم «بخشی از متون فلسفه غرب» به «وحی» و «خدا»، ادامه دارد و بعضی نظریههای به اصطلاح فلسفی براساس «پیشفرضهای در درون متناقض» یا «پیشفرضهایی پوزیتیویسمی و مادهگرایی غیرقابل اثبات»، بلکه قطعا باطل، همچنان برای دانشجو، علمی فرض میشود و استاد و دانشجو را در یک سردرگمی قرار میدهد و بدون هیچگونه پاسخی، تدریس میشود.»
جالب است نمونههای مورد نظر آقایان علیه وجود خدا از کتاب مشهور یک کشیش مسیحی یعنی کاپلستون ذکر شده است.
در اینجا بد نیست به چند نکته مهم اشاره شود.
اول اینکه در کجای دنیا تا به حال دیدهایم که اعتقاد یا بیاعتقادی عمومی به خدا براساس این آموزههای فلسفی رخ دهد؟ بر فرض هم که در موارد بسیار معدودی چنین باشد؛ آنهم زمینههای دیگری غیر از آموزههای فلسفی دارد. اصولا چند درصد مردم با چنین افکار و استدلالهایی آشنایی دارند؟
از نکته فوق میگذریم. از کی تا به حال باید هر کتابی که منتشر میشود حتما ردّیه آن هم در کنارش باشد؟ اگر چنین باشد انتشار کتاب تعلیق به محال میشود. چون ردّیه بر ردّیه هم باید نوشته شود. به علاوه با نویسندگان فوتشده که نمیتوانند پاسخ ردّیهها را دهند، چه کار باید کرد؟ مثلا کتاب ارسطو و ابنسینا را که بعضا حرفهای نادرستی در آن است چگونه باید منتشر کرد؟
از این گذشته مگر مردم و دانشجویان فقط یک کتاب میخوانند؟ خیلی راحت شما در اثبات آنچه فکر میکنید درست است بنویسید و در ردّ آنها منتشر کنید همه میخوانند. مردم یا دانشجو دنبال سخن صحیح هستند.
آیا اگر کسی بخواهد انتشار کتاب آقایان را منوط به درج ردّیه کند میپذیرند؟ در کجای دنیا چنین کارهایی انجام میشود؟ فرض کنید بخواهید کتابی را در غرب چاپ و منتشر کنید. اگر بگویند شرطش اضافه کردن ردّیه است آن را زشت نخواهید دانست؟ از همه مهمتر اینکه اتفاقا این کار اثر معکوس دارد.
آقایان خیال میکنند پاسخهایی قاطع و روشن دارند تا بگویند همه متوجه بطلان نظر مقابل میشوند. این نوعی اعتماد به نفس کاذب است. چرا؟ اگر کسی چنین اعتمادی به افکارش دارد قطعا به خود اجازه نمیدهد که انتشار مطلب دیگران را منوط به درج پاسخ او کنند. اصولا افراد صاحب فکر در مقام ردّیهنویس ظاهر نمیشوند. سخن خودشان را میزنند و سخن حق مثل آب در دل کوه راه خود را برای تبدیلشدن به چشمهسار، باز و پیدا میکند.
از سوی دیگر مگر کتاب کاپلستون را چند نفر میخوانند؟ آیا جز دانشحویان و اهل فلسفه کسی میخواند؟ خب آنان کتابهای شما را هم میخوانند. فرض کنیم در کتاب کاپلستون ردّیه هم نوشتید، اینترنت را که میلیونها نفر میبینند و میخوانند چه میکنید؟ این فرق نگاه آقایان با دیگران است.
اگر این کتابها موجب بیدینی میشد که غربیها باید سراسر بیدین باشند در حالی که همه میدانند در چند دهه اخیر در مقاطعی رشد دینداری در غرب برجسته و آشکار بوده است. اینها همه ناشی از ترس و فقدان اعتماد به نفس است. اینکه تحول در علوم انسانی به درج ردّیه در کتابهای معتبر تقلیل داده شود مصداق روشن ادعای بالا است.
به جای اینکه وقت خود را صرف ردّیهنویسی کنند بهتر است ایجابی بنویسند و بدانند مشکل جوانان و اهل فکر گزارههای کاپلستون و سارتر و راسل نیست. مشکل جای دیگری است که به آن کمتر توجه میشود شاید هم اصلا توجه نمیشود.
با این شعر باید یادداشت را به پایان رساند:
گر نه تهی باشدی بیشترین جویها
خواجه چرا میدود، تشنه در این کویها؟
با این تفسیر شما که با آن موافقم ؛ دین حق هیچگاه در معرض خطر نیست بلکه همواره در حال گسترش و تثبیت بیشتر است!
فریادهای وا اسلاما!!! همواره برای منافع شخصی بود!!!