احسان شریعتی_روزنامه شرق؛ پوران شریعترضوی خوب زیست و خوب مرد. خوب زیست، سعید یا سعادتمند! او از همان نوجوانی با مرگ دو برادر با سیاست آشنا شد. یکی از برادرانش را در دفاع از میهن از دست داد (طوفان) و دیگری را در روز دانشجو که در دفاع از آزادی و استقلال کشور شهید شد (آذر). در جوانی و در ۲۰ سالگی با انتخاب علی شریعتی، همکلاسیاش در دانشکده ادبیات مشهد بهعنوان همسر، یک زندگی فکری و اجتماعی و مبارزاتی را آغاز کرد.
همین انتخاب برای یک زن در آن زمان شجاعت و شخصیتی ویژه را نشان میدهد. زندگی با شریعتی در واقع پاگذاشتن به زندگیای پرمخاطره بود. کمی بعد از ازدواج علی شریعتی برای ادامهتحصیل به اروپا میرود و پوران در تنهایی فرزند اولش را به دنیا میآورد. بعد از یک سال پوران نیز به اروپا میرود و در آنجا هم در کنار زندگی پرمشقت دانشجویی، تحصیل و مادری باید پابهپای فعالیتهای سیاسی همسرش در کنفدراسیون حرکت کند.
اوست که در پایان تحصیلات در اروپا، دکتر را متقاعد میکند به ایران برگردند. اگر نتایج این بازگشت را ارزیابی کنیم، میبینیم که انتخاب درستی بوده است. شریعتی با بازگشت به ایران در شیوههای مبارزاتی گذشته تجدیدنظر میکند و با مطالعه عمیقتری از جامعه خطمشی جدیدی را اتخاذ میکند که آثارش نهتنها در این چند دهه بلکه در درازمدت دیده خواهد شد. در واقع این استراتژی را ما به اختصار مشی آگاهیبخش مینامیم؛ نوعی بعثت و انقلاب فرهنگی و ارزشی اخلاقی. او تشخیص داد که ما در جامعهای مذهبی به سر میبریم و تا در این عرصه تحولی پیدا نشود، این جامعه نمیتواند راهی بهسوی توسعه یا مردمسالاری، عدالت اجتماعی و آرمانهایی ازایندست باز کند. بنابراین خطمشیای را که دکتر در ایران اتخاذ کرد، باز زندگی را با مخاطراتی روبهرو میکرد و جبهههای متفاوتی که علیه او باز میشد (رژیم، محیطهای مذهبی سنتی، رقبای ایدئولوژیک و...) محیط نامساعدی را برای خانواده و پوران فراهم میکرد. او بهعنوان یک زن و مسئول خانواده توانست با همسرش در این مسیر همراهی کند؛ با اینکه اصولا شخصیت متفاوتی داشت.
یکی از خودویژگیها و برجستگیهای شخصیت پوران این بود که باوجود تفاوت فردی و شخصی، روحی و رفتاری و استقلال و اقتداری که داشت، اما همراه وفادار شریعتی ماند و در ۴۰ سال بعد از شهادت او توانست آثار او را گردآوری کند. پوران خود تحصیلات عالیه داشت و توانسته بود در رشته ادبیات تطبیقی در فرانسه دکترا بگیرد؛ در درجه حتی عالیتری از خود دکتر شریعتی. مادر همیشه میگفت که البته در تدوین این رساله علی خیلی به او کمک کرده ولی میدانیم که دکتر خود به فرمالیتههای اداری و دانشگاهی زیاد توجه نداشت. پوران، باوجود مدرک دکترا در بازگشت به ایران در همان رشته خودش هم اجازه تدریس در دانشکده ادبیات نیافت و بار دیگر در آموزشوپرورش و دبیرستانها مشغول شد. منظور اینکه هم تحصیلات بالایی داشت و هم در زمینه فرهنگی تحقیقات و پژوهشهایی داشت (چاپ کتاب طرحی از یک زندگی)، اما عمده وقت خود را پس از انقلاب وقف مدیریت تدوین و نشر آثار شریعتی کرد و بهعنوان یک زن، مدیر انتشارات و مدیر یک بنیاد فرهنگی شد.
این جنبه فرهنگی کارهای پوران شریعترضوی و بازتاب باقیات و صالحاتش باید بررسی شود. یک جنبه دیگر این زندگی نسبت پوران با سیاست و موقعیت سیاسی کشور ما در این سالها است. در ادوار مختلف میبینیم که -به قول حضرت امیر– در تقلب احوال، جوهر جان انسانها شناخته میشود و ما کم داشتیم کسانی را که سربلند همه مراحل را طی کنند و از ادوار مختلف مبارزات اجتماعی ایران با اعتبار بیرون بیایند و سختیهای دورههای مختلف را متحمل شده باشند. پوران شریعترضوی توانست پس از شریعتی اصالت، اعتبار و استقلال را حفظ کند و متحمل محدودیتها، محرومیتها و آسیبهای بسیاری شود و این خود از نظر سیاسی و مبارزاتی بسیار ارزشمند است. یکی از وجوه دیگر فعالیتهای پوران شریعترضوی وجه اجتماعی است؛ یعنی توجه به محرومان، مستمندان و نیازمندان. در این زمینه بسیار فعال بود و در کارهای خیریه بهویژه مدرسهسازی و ... فعالیتهای بسیاری داشت.
او در همان اوایل انقلاب، بانی ساخت حداقل هشت مدرسه شد و طی سالها با نهادهای خیریه متعددی همکاری میکرد و کمک به هزینههای تحصیلی دانشآموزان و دانشجویان بسیاری را در کارنامه خود دارد. مقصود اینکه فعالیتهای پوران شریعترضوی را در این سه بعد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میتوان پی گرفت. او میتواند برای زنان ما نه مدلی انتزاعی و اسطورهای بلکه نمونهای ساده و صمیمی باشد و از همینرو مرگش با واکنش عاطفی شدیدی روبهرو شد و مراسمهای تجلیل از او اینچنین باشکوه برگزار شد.
پس از مرگ او و حوادثی که در مراسم تشییعجنازه او اتفاق افتاد، باعث شد که تجلیل لازم از شخصیت او به عمل بیاید و خوشبختانه باوجود توهینها و بیحرمتیهایی که انجام شد، تجلیل و تقدیر هم از سوی جامعه به عمل آمد.
در زندگی خانوادگی نیز بهعنوان زن و نیز بهعنوان مادر حامی و امنیتبخش بود. همه ما متکی بهاو بودیم.
آنچه به زندگی پوران شریعترضوی جذابیت میبخشد و به نظر متناقضنما و پارادوکسیکال است، وفاداری در عین تفاوت است. امروزه ما با دو الگو روبهروییم: زنانِ مطیع، منقاد و تسلیمشدهای که شخصیت خود را در همسر یا خانواده منحل میکنند یا به نام دفاع از حقوق زن و استقلال زنان، نوعی انشعاب و جداسری و راه مخالفت با نهاد خانواده شکل میگیرد. راه سوم این است که زنان ما بتوانند هم حقوق، استقلال و شخصیت خود را حفظ کنند و هم وفادار به نهاد خانواده و ارزشهای مادری و زندگی مشترک بمانند. پوران شریعترضوی یک نمونه موفق است. در عین اینکه ما به هیچ وجه نمیخواهیم مطلق کنیم یا اسطوره بسازیم یا ایدئالیزه کنیم. ما با انسان مواجه هستیم، با همه محدودیتهایش. اما در این دورانی که جامعه دچار بحران هویتی، اخلاقی است، ما اصولا احتیاج به این نمونهها داریم؛ به گفتمان تازهای.
یکی از کارها هم همین است: ارائه یک شخصیت انسانی جدید از زنی که داوطلبانه راه خود را انتخاب میکند و از وضعیتهای تحمیلی سر باز میزند و در عین حال به شکل مبتکرانه، مستقلانه و مقتدرانه پا به پا همراه پروژهای مشترک در ادوار متعدد مبارزه اجتماعی و فرهنگی با همسرش میشود که عبارت است از اعتلای فکری جامعه ما.
رفتار پوران شریعترضوی، پرداخت بها، فداکاری، ایثار و همراهیای که ما در زندگی او با علی شریعتی میبینیم (از آغاز ازدواج تا زمانی که دکتر شریعتی تبدیل به یک نهضت فکری و یک نماد در جامعه خود میشود) نمونه موفقی است از ترکیب این دو
فضیلت: وفاداری و استقلال.
امروز ما در برهه تاریخی حساسی هستیم و در برابر تهدیدات خارجی و سوءمدیریتهای داخلیای قرار داریم که میتواند به فاجعه بینجامد و از همین رو ما بیشتر از همه وقت علاوه بر آن گفتمانی که گفتیم روشنفکران باید بازسازی کنند و در رفتار و زندگی عملی روزمره ساده نه روزمره بلکه هر روزینه نیز باید نمونه بدهند؛ میگویم هر روزینه و نه روزمره زیرا روزمرگی مفهوم مبتذلی است ولی هر روزینه، زندگی واقعی اجتماعی ماست. ایدئالهای انتزاعی را ما در کتابها میخوانیم ولی در زندگی روزمره هر روزینه عملی و عینی است که ما این ارزشها را امتحان میکنیم و نتیجه آزمون را میبینیم. زندگی آزمونی است که امیدواریم همه ما نهایتا از آن موفق بیرون بیاییم، خوب زندگی کنیم و خوب بمیریم.
پوران شریعترضوی این شانس را داشت که به قول نیچه در لحظه مناسب بمیرد؛ نه خیلی دیر و نه خیلی زود! نیچه دو مثال میزند؛ مثالش درباره «زودمرگی» عیسی مسیح است؛ میگوید او زندگی را نچشید زیرا جوان مرد و حرفهای جوانانه میزد و مثال دومش درباره آنها که دیر میمیرند، کشیشهایی هستند که خیلی دیر میمیرند. این پیرها از او صحبت میکنند؛ از عیسیای که جوانمرگ شد؛ با همین حالتی که به سر و صورتشان میدهند نشان میدهند که خلاف میگویند. برای اینکه واقعیت ندارد و انطباقی با مدل ندارد. اینها خیلی دیر میمیرند.
وقت مناسب مردن البته یک شانس است و ما خود انتخاب نمیکنیم ولیای کاش این شانس را داشته باشیم. (برخلاف گفته دکتر که میگوید خدایا! چگونهزیستن را تو به من بیاموز، چگونهمردن را خود خواهم آموخت!) امیدواریم که ما لحظه مرگ را بتوانیم خود انتخاب کنیم.
پوران خوشبختانه این شانس را داشت. مونا، خواهرم پزشک است و میگفت: بر سر بستر او رفته است و دیده که مغز تقریبا از کار افتاده و فقط قلب میزند: «به او گفتم برای اینکه خوب بمیری، خودت انتخاب کن که در این لحظه بمیری»! گفت: از اتاق بیرون آمدم و کمی بعد پزشکی از اتاق آیسییو خارج شد و گفت: کار تمام شده... لحظه مناسب.