پس از گذشت قریب دو ماه از اتفاقات آبانماه، حال دوباره بهدنبال ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و سه روز پنهان کردن واقعیت سقوط از مردم، جامعه روزهای سختی را پشت سر میگذارد و اعتراضات و ناآرامیهایی را هم بهدنبال داشته است؛ اما راه عبور از بحران چیست؟
به گزارش ایرنا، ناآرامیهای اجتماعی کشور در مقایسه با سالهای گذشته با افزایش قابل توجهی روبهروست و در فاصله کوتاه مجدداً تکرار میشود؛ اعتراضاتی که در برخی موارد به چالشهای سیاسی و امنیتی نیز دامن زده و خسارات سنگینی در ابعاد مختلف به کشور وارد میکند. اما بحران اجتماعی را چگونه باید تعریف کرد؟ راهکار خروج از آن چگونه است؟
اگر تا همین چند سال پیش محور و علت بروز ناآرامی در نقاط مختلف کشور مسائل سیاسی بود، این بار موضوعات اجتماعی فراوانی وجود دارد که به بحرانهای گسترده بدل شده و خسارتهای سنگینی را متوجه امنیت کشور کرده است؛ تا جایی که بخشی از مردم معتقدند «خشم و نفرت را رد کردیم و اکنون رسیدیم به بهت».
زمانی که بحرانزدگی گسترش پیدا میکند، چه مدیران و دستاندرکاران و چه مددکاران، نمیتوانند وظیفهشان را بهدرستی انجام دهند و خود آنها هم گرفتار بحران میشوند. مدیریت بحران و نگهداشتن آن در وضعیت عاقلانه و سنجیدگی در تصمیمگیری، اصل اولی است که برای کاهش ابعاد خطر لازم است و اینجاست که مسئله دریافت اطلاعات و کمک به تصمیمگیری درست، اولویت پیدا میکند.
در ادامه گفتگوی ایرنا با عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی را میخوانید:
مشارکت در سرنوشت جمعی
عباس عبدی، در این باره میگوید: به نظر من خشم و نفرت و بهت و حیرت لزوماً اینگونه نیست که ادامه همدیگر باشند و یکی بر دیگری مقدم باشد. اینها حالات روانی متفاوتی است که برحسب ویژگیهای انسانی بروز میکند. من فکر میکنم بخشی از مردم در این شرایط، دچار خشم و نفرت و بخشی هم دچار بهت و حیرت و انفعال میشوند. اتفاقاً بخش دوم برای بقای جامعه خطرناکتر هستند. نه اینکه خودشان خطرناکتر باشند، نه! بلکه بهعنوان یک پدیده برای جامعه خطرناکتر محسوب میشوند. بخش سوم هم نیروها و مردمی هستند که با مشارکت در سرنوشت جمعی در عرصه عمومی، هم از خشم و نفرتشان کم میشود و هم از بهت و حیرتشان کاسته خواهد شد.
عبدی ادامه میدهد: اما اینکه آیا کسی میتواند این وضعیت را برای آیندگان توصیف کند یا نه، پاسخ منفی است. چرا که وضعیت گذشته را هم چنانچه بود کسی نمیتواند برای ما توصیف کند. پیچیدگی توصیف موقعیتهای انسانی بسیار دشوار است و نباید انتظار داشته باشیم کسانی باشند که برای آیندگان بهطور کامل آن را توصیف کنند. کسانی که ۴۰ سال پیش در متن جامعه حضور داشتند هم حتی نمیتوانند آن دوران را برای فرزندان و آیندگانشان تصویرسازی و روایت کنند. به همین دلیل معتقدم تنها یک طرح کلی از وضع موجود را میتوان در آینده به تصویر کشید و نه بیشتر.
آنچه این واقعه را تلختر کرد، پنهانکاری بود
به گفته وی، اصل اتفاقی که رخ داده است میتوانست توطئه باشد، میتوانست حادثه باشد و میتوانست خطای انسانی باشد، اما نکته مهم این است که تعداد قابل توجهی از هموطنانمان و شهروندان کشورهای دیگر کشته شدهاند که باید با آنها ابراز همبستگی و همدردی کرد و از آلام آنها کم کرد. این شدنی بود. همچنان که اگر حکومت ایران این کار را انجام میداد و خودش کارها را سامان میداد، بسیاری از این مسائل حل میشد.
این تحلیلگر مسائل اجتماعی توضیح میدهد: شما نگاه کنید حتی در قضایای آبانماه هم وقتی تصمیم گرفتند بخش قابل توجهی از افرادی را که جان خود را از دست داده بودند، از تعداد کشتههای از دید خودشان بهحق این نوع اتفاقات خارج کنند یا جبران خسارت کنند یا از آنها دلجویی کنند؛ این کار تا اندازهای باعث شد فضا تلطیف شود. بنابراین اصل این واقعه میتوانست جای بحث، بررسی و چرایی داشته باشد. حتی میتوانستند آن را بهعنوان توطئه طراحی شده به بحث و بررسی بگذارند. بعضی از شواهد و قرائن وجود دارد که نشان میدهد این میتوانست یک اتفاق طراحی شده از جانب نیروهای دیگری هم باشد، اما من در این مورد اظهارنظر قطعی نمیکنم. اینها مواردی است که میشد درباره آن بحث کرد.
وقتی صداقت را میدیدند، با آن همراهی میکردند
به گفته عبدی آنچه این واقعه را تلختر کرد این موارد نبود، بلکه پنهانکاریهای صورت گرفته بود. اگر همان صبح چهارشنبه یا حداکثر چند ساعت بعد از آن حقیقت سقوط هواپیمای اوکراینی اعلام میشد، به احتمال بسیار قوی چالشی که اکنون حاکمیت و جامعه با آن روبهرو شده، یا به وجود نمیآید یا حداقل شدت آن کمتر از شرایط کنونی بود. مطمئناً اگر صداقتی دیده میشد، همراهیها هم بیشتر بود. اما اکنون چیزی بیشتر از سقوط یک هواپیما اتفاق افتاده است و این پنهانکاری بدترین چیزی بود که رخ داده است. اعتماد بسیاری از مردم از بین رفت و بسیاری از مردمی که به گفتههای مسئولان اعتماد کردند و بر اساس آن داوری کردند و با مخالفان آن برداشت برخورد کردند، اصطلاحاً سنگ روی یخ شدند.
با دمپایی و شکم خالی نمیشود به قله توچال صعود کرد
عباس عبدی در پاسخ به این سؤال که چرا مردم نوعا در اتفاقات، روایت خلاف جریان اصلی حاکمیت و دولت را محتملتر میدانند و چرا ساختار به این سمت رفته است، میگوید: اینکه چرا این اتفاق افتاد و این دروغ به این شکل گفته شد، به نظر من ریشه عمیقی دارد و عمیقتر از این حرفهایی که امروز زده میشود. اوج آن در مدیریت سعید مرتضوی در دستگاه قضایی بود. دستگاه قضایی باید جایی باشد که صداقت و عدالت در آن مشاهده شود، جایی باشد که مردم به آن اعتماد داشته باشند. وقتی که یک قاضی و یک دادستان به چنان رفتاری شهره میشود، دیگر از بقیه چه انتظاری باید داشت؟
اینکه ما چطور میتوانیم به این وضعیت برسیم یک بحث است و اینکه این وضعیت نیاز جامعه ما هم هست، بحث دیگری است. واقعیت این است که من بهعنوان یک کنشگر سیاسی تحمل روانی این همه تنش را ندارم، چه برسد به مردم عادی. آنها نباید درگیر این وضعیت روانی شوند، آنها مشکلات خودشان را دارند، بسیاری ممکن است خودکشی کنند، بسیاری ممکن است منفعل شوند. اما اینکه چرا ما دچار این وضعیت میشویم، بخش عمده آن به دلیل تناقضهایی است که در سیاستها داریم.
آرمانهای بلندی را انتخاب میکنیم در حالی که ابزارهای کافی برای رسیدن به آن را نداریم یا فراهم نمیکنیم، امکاناتش را نداریم و به الزامات آن توجه نمیکنیم. با دمپایی و شکم خالی نمیشود به قله توچال صعود کرد. بنابراین، این وضعیت ریشهاش در چنین سیاستهایی است و تا این موارد برطرف نشود امکان ندارد با نتیجه مثبتی مواجه شویم.
گفتوگو و تفاهم جمعی و به رسمیت شناختن همه
وی معتقد است: اینکه چطور باید جامعه را از این بحران خارج کرد، نیازمند راهحلی هستیم که از دل یک گفتوگوی جمعی بیرون بیاید و کسی نمیتواند نسخه از پیش تعین شدهای بنویسد. چیزی که میتوانیم بگوییم این است که بپذیریم جامعه ما بیمار است، بپذیریم که جامعه باید از این شرایط بیرون بیاید. این بیرون آمدن هم محصول گفتوگوی آزاد میان مردم و اراده مردم است و این که همه مردم بدون استثنا باید به رسمیت و دارای حق شناخته شوند.
این وضعیت اگر پذیرفته شود قطعاً به ما کمک میکند از این شرایط بیرون بیاییم و آن راهحلی که ما را نجات میدهد نتیجه یک تفاهم جمعی برآمده از دل چنین گفتوگویی میتواند باشد. این تفاهم جمعی هم بدون استثناست و فارغ از هرگونه تمایزات، مردم باید بتوانند در این فرآیند شرکت کنند. اما اینکه یک عده در یک اتاقی بنشینند و برای مردم تصمیم بگیرند، نتیجه همین میشود که امروز شاهد آن هستیم.
ایتها فقط آرزوست