حمیدرضا شکارسری منتقد ادبی در روزنامه همدلی نوشت: - «به جای گندمزار، روستا را درو کردیم، به شهر که آمدیم، نان نداشتیم» * دغدغه مهاجرت از شهر به روستا و سپس نوستالژی روستانشینی دغدغهای مدرن است، چرا که شهر به مفهوم پدیدهای جذاب برای یک زندگی با رفاه، بیشتر پدیدهای مدرن است. شهری که شغلهای صنعتی و خدماتی را جایگزین کشاورزی میکند و متعاقبا مصرف را عمومی و گسترده و به همان نسبت تولید را خصوصی و محدود میکند.
این دغدغه نخست رمانتیکها را به واکنش واداشت و نخستین آثار هنری مدرنیستی با موضوع شهرنشینی و معضلاتش و میل بازگشت به دامن مادر طبیعت خلق شد، آثاری که نیاز طبیعی جوامع انسانی محسوب میشد و پاسخی درخور بود به دستاندازیها و تعرضات مدرنیته به جهان.
از این منظر شعر سعید چولکی اثری مدرن و رمانتیک محسوب میشود. مدرن است، چون در دوران پیش از دوران مدرن اصلا موضوعیت پیدا نمیکند و رمانتیک است، چون دغدغههایی نوستالژیک و طبیعتگرا و نیز احساساتی بدون دخالت تعقل و عافیتاندیشی مدرن را باز میتاباند.
فارغ از اندیشه هنری و شاعرانه اثر باید از دو سطر نخست شعر گفت که شعریت متن را موجب میشوند و بدون آنها، متن عملا درد دلی سوگوارانه بیشتر نبود. چولکی در بیانی مجازگونه به جای درو کردن گندمزار، به درو کردن روستا اشاره میکند و از این طریق مفهوم دیگری را به ذهن متبادر میسازد که همان نابودی روستاست. در واقع او بر مهمترین پیامد مهاجرت انسان از روستا به شهر یعنی نابودی روستا و زندگی روستایی انگشت میگذارد (که میتواند مبین نابودی طبیعت و محیط زیست هم باشد) و سپس به برجستهترین مشکل این مهاجرت در شهرها، یعنی فقر توجه میدهد.
شعر سعید چولکی در ژانر اجتماعی میگنجد و به همین ملاحظه کمی تا قسمتی صریح و عریان از آب درآمده است. این صراحت و عریانی میتواند متن را به جریان سادهنویسی امروز منتسب کند که همچون پاسخ رمانتیکها به معضلات مدرنیته، پاسخی است به نیازهای مخاطبان عام، به شعر و ادبیات به عنوان مهمترین محصولات فرهنگی نوشتاری این مرز و بوم.
* بندر بی دریا، سعید چولکی، شب چله، ۱۳۹۶، صفحه ۵۷