امین عربی*؛ تاریخ بیهقی سراسر پند است و اندرز و زمانه آنگونه که بر مردم آن زمان گذشته بر مردم این زمان هم با اندکی تغییر میگذرد. قطعه زیباییاست مناسب برای این عنوان که، چون مسعود غزنوی قصد غزنین و هرات داشت تا حکومت را از برادر بگیرد به ری رسید و اعیان را گفت: سیرت ما تا این غایت بر چه جمله است؟ شرم مدارید و راست بگویید و محابا مکنید. گفتند زندگانی خداوند دراز باد تا از بلا و ستم دیلمان رستهایم و نام این دولت بزرگ که همیشه باد بر ما نشستهاست در خواب امن غنودهایم و شب و روز دست بر دعا برداشته که ایزد عزه ذکره سایه رحمت و عدل خداوند را برما دور نکند، چه اکنون خوش میخوریم و خوش میخسبیم و بر جان و مال و حرم و ضیاع و املاک ایمنیم که به روزگار دیلمان نبودهایم. و، چون دیگری آید بدون شک گویند که اکنون خوشیم و به روزگار غزنویان نبودهایم.
این قطعه از تاریخ بیهقی را انتخاب کردم تا با دقت این موضوع را بررسی کنیم که چگونه میتوان برنامهریزی و اقدامات اجرایی صحیحی با توجه به امکانات داشت تا در پرتو آن مردم یک منطقه واقعا خوش باشند؟ بحث اصلی ما اقتصاد منطقهای است و پرسشهای که جواب صحیح و نتیجه شایسته آنها آرزوی است دست یافتنی.
مدیرانی که خلاف نظرات و تئوریهای اقتصادی رفتار میکنند، چه میکارند و چه درو میکنند؟
آیا اقتصادهای منطقهایی میتوانند پیشرفتهای شگفتانگیزی را تجربه نمایند؟ استانهای کشور برای توسعه اقتصادی و برای دستیابی به اهدافی که با رشد بالا یا رشد انفجاری حاصل میشود با چه چالشهایی در حوزههای برنامهریزی و سیاستگذاری مواجه هستند؟ سوال این است که آیا خورشید از افق اقتصاد استانها بالا خواهد آمد تا یخ بیکاری را آب نموده و رونق و رشد اقتصادی را در بستر ثبات اقتصادی جاری سازد؟
اگر سخنان مدیران استانها در مورد برنامههای اقتصادی را که در آغازین روز فعالیتشان ارایه میدهند، بررسی کنیم متوجه عزم جدی آنها جهت رسیدن به اهدافی که از طریق استفاده از تمام امکانات و ظرفیتهای بخشهای دولتی و خصوص و از طریق یک برنامه توسعه شتابان اقتصادی امکان پذیراست، خواهیم شد و در اراده آنها برای اینکه استانی توسعه یافته را به مدیران بعدی تحویل دهند، شکی نیست. اما نتیجهای که در پایان دوره فعالیتشان حاصل میشود این است که استان معمولا با شاخصهای مانند تورم بیکاری و رکودی به مراتب بدتر از زمانی که تحویل گرفتهاند تحویل داده میشود. این موضوع سکه رایجی است که معمولا مدیران جدید، مدیران قبل را در برنامهریزی و اجرای سیاستهای اقتصادی ناموفق میدانند غافل از اینکه خود نیز توفیق چندانی بدست نمیآورد.
برای بررسی صحت این موضوع لازم است وضعیت اقتصاد هر منطقه فارغ از نگاههای سیاسی و جناحی توسط مراکز علمی و تحقیقاتی مشخص و مراحل رشد متناسب با ظرفیتها تعریف گردد. در این بررسی میتوان امکانات و ظرفیتهای استان را مشخص و برنامههای توسعه استان متناسب با این ظرفیتها تشریح گردد همان آمایش سرزمین که همه با آن آشنایی دارند. ساختار اقتصادی یک منطقه را میتوان بصورت پازلی در نظر گرفت که اگر توسط مدیران در یک دوره زمانی به درستی در کنار هم قرار گیرد مراحل تکامل آن به راحتی شکل خواهد گرفت. در صورتی که مدیران تصویری از پازل اقتصاد منطقه نداشتهباشند، توانایی تشخیص قطعات پازل مشکل خواهد بود و هر اقدامی که انجام شود، کار برای خود و آیندگان سختتر میشود. در این شرایط هزینه مدیریتی در کنار سایر هزینههای اجتماعی فرصتهای زیادی را از بین میبرد.
به راحتی میتوان سخنان، نظرات و تاکیدات مدیران ارشد استانها را در برنامههای که در روزهای آغاز فعالیت ارایه میدهند و آنچه در پایان ماموریتشان بیان میکنند بررسی کرد. در واقع سخنان مدیران ارشد نوشتههای آمادهای است که در زمان معارفه و تودیع قرایت میشود.
نمونهای از جملههای تکراری که بارها از زبان مدیران ارشد استانها شنیده ایم عبارتند از:
۱- شروع داستان با سخنانی شعارگونه برای تداعی مدیری توانمند و مسلط بر اوضاع که برنامههای مهمی دارد خواهد بود. برای نمونه از آنجایی که سرمایهگذاری از اولویتهای اقتصادی هر منطقه است، شعارهایی مانند ‹‹حمایت از سرمایهگذار نباید به یک شعار تبدیل شود›› یا ‹‹این سخنان اتمام حجتی است با همه که از این پس کمکاریهای خود را در حمایت از سرمایهگذاری در شهرستانها جبران کنند تا معضل بیکاری که ریشه خیلی از مفاسد و ناهنجاریها و بدبختیها در استان است، زودتر از آنچه که انتظار داریم رخت بربندد››.
نمونه دیگر، از آنجایی که تجارت بخش مهمی از اقتصاد است که آگاهی از تئوریها و نظریات تجارت بین الملل و بین منطقهای میتواند قدرت اقتصادی منطقه را چند برابر کند، مدیران بدون اطلاع از شرایط حاکم بر بازارها تنها شعارهایی برای تقویت بخش تجارت سر میدهند مانند ‹‹بخش تجارت یک فرصت و ظرفیت مغفول مانده است و استان در جایگاه مناسبی در توسعه صادرات ملی قرار ندارد››. یا استفاده از بحث توسعه بدون اینکه مدلهای ابتدایی توسعه را بدانند یا حمایت از کارآفرینان بدون اینکه در عمل بتوانند تغییری در فضای کسب و کار که میدان بازی کارآفرینان است، ایجاد کنند، شعار میدهند ‹‹توسعه و جهش استان در همه بخشها نیازمند همیاری کارآفرینان در استان است›› یا ‹‹با توجه به مزیتهای استان در منابع آبی، انرژی، ذخایر غنی معدنی، زیرساختهای قوی و تجهیز شده، موقعیت مکانی ممتاز و همچنین قرار گرفتن در مسیر کریدور شمال به جنوب و وجود نیروی کار جوان و ماهر، انتظار میرود، استان در بخشهای اقتصادی پیشرو شود››
۲- سخن از ظرفیتها و توانمندیهای استان، مانند منابع طبیعی، آثار باستانی و مناطق گردشگری که ثمره یک عمر زحمت و تلاش نیاکان ما در طول تاریخ است برای هیجان در جلسات اقتصادی بسیار کاربرد دارد، نمونههایی مانند ‹‹استان دارای مزیت نسبی در بخشهای کشاورزی، گردشگری، صنعت، معدن، تجارت، نفت، گاز و پتروشیمی است›› یا ‹‹استان ما دارای آب و هوای چهارفصل است›› یا ‹‹استان دارای معادن غنی است›› و ‹‹ذخایر نفت و گاز استان بی نظیر است›› و این ادعا یا ادعای مشابه که ‹‹میتوان از درآمد گردشگری استان و کشور را اداره کرد››. ‹‹قطب الکترونیک کشور. قطب نفت و گاز و ..›› بدون این که شرایط برای استفاده مهیا شود و در ارایه مجوزها تغییری یا تسهیلی صورت گیرد.
۳- در آخر سخنان پایانی روزهای وداع شامل نکات مهمی است. مدیری که روزهای اول میخواست با سرمایهگذاری و حمایت از کارآفرینان درخت رونق و توسعه را در استان بکارد در پایان اینگونه عدم موفقیت خود را در کاشت حتی یک نهال توجیه میکند. ‹‹با کاهش نرخ سرمایهگذاری در چند سال گذشته به رکوردهای جدیدی در نرخ تولید ناخالص داخلی و به تبع آن در آمار بیکاری مواجه بودهایم››. در پایان متوجه نظرات کارشناسان میشود که ساختار اقتصادی آنچنان مشکل دارد که ‹‹کارشناسان اقتصادی معتقدند، وابستگی شدید اقتصاد استان به کشاورزی سنتی و معیشتی، عملکرد بد و سیاستگذاریهای ناهمگون مدیران گذشته، بیتوجهی به حضور سرمایهگذاران، ضعف شدید صنایع برای رقابت در عرصههای جهانی، عملکرد ضعیف سیستم بانکی و بروکراسی شدید اداری و خشکسالی، از عوامل مهم تأثیرگذار بر بروز شرایط فعلی در اقتصاد استان است›› و تازه متوجه میشود که ‹‹استان پراستعدادی مثل استان ما با توانمندیهای گازی، معدنی، کشاورزی، گردشگری و مذهبی، با نرخ بیکاری بالایی روبهرو است››.
سوال مهم این است که چرا باید این دور تسلسل همواره وجود داشته باشد. طبیعی است وقتی انتصاب در سمتهای مهم تصمیمگیری و مدیریت ارشد به سفارش و توصیه و با سهم خواهی صورت میگیرد، یک رابطه نسبی یا سببی با کسانی که قدرت دارند، اما درد توسعه ندارند، هزاران بار کاراتر از هزاران مدرک تحصیلی در بهترین دانشگاهها و با بهترین نمرات و سالها تجربه است، نمیتوان انتظار تغییری اساسی و فارغ از شعار داشت.
بخش مهمی از اقتصاد استانها تحت تاثیر سیاستهای اقتصادی دولت و خواستههای مطرح شده در قانون برنامه توسعه و اسناد بالادستی است و قسمت مهمی از پازل اقتصاد استان را تشکیل میدهد. هیچ فرد منصفی نیست که بیان کند این برنامهها مانع رشد و توسعه هستند، بلکه این اسناد بطور آشکار بر استفاده از تمام ظرفیتها و امکانات در جهت مقاوم سازی اقتصاد و بهبود شاخصهای اقتصادی تاکید دارد و مهم شناخت کافی برای استفاده از این منابع است.
به نظر میرسد اگر برنامهریزیها، مبتنی بر نظرات و تئوریهای اقتصادی و واقعیتهای موجود در جامعه نباشد، نمیتوان انتظار نتایجی مطلوب داشت. مدیرانی که مدلهای رشد و توسعه را بخوبی مطالعه نکردهاند به راحتی از تغییر ساختار اقتصادی استانها سخن میگویند و میخواهند در یک دوره کوتاه سهم بخشهای مختلف اقتصاد را که در نتیجه رفتارهای بلند مدت شکل گرفته تغییر دهند و به الگوی کشورهای پیشرفته برسند. برتری شاخصها اقتصادی را بیش از هر کسی و بهتر از آن، مردم منطقه در زندگی خود میبینند و تحلیل میکنند.
*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه شیراز