زن جوان که برای پیگیری کار شوهرش به دادگاه آمده بود، گفت: دو سال قبل من عاشق پسر جوانی شدم و رابطه عاشقانه ما خیلی جدی شد. در روز تولدم مهرداد برایم میهمانی گرفت و یک انگشتر به من هدیه داد؛ میهمانهایی که در آن مراسم بودند از من و مهرداد و هدیهای که داده بود و نگاه عاشقانهاش به من عکس گرفتند، این عکس خیلی جذاب شده بود و در اینستاگرام میچرخید؛ نامادریام این عکس را در اینستاگرام دیده و به پدرم نشان داده بود. وقتی پدرم متوجه شد، عصبانی شد و با من برخورد بدی کرد و حسابی کتکم زد. بعد نامادریام به من گفت: اگر میخواهی به مهرداد برسی باید این کاغذها را امضا کنی، من هم امضا کردم؛ با این تصور که میخواهد به من کمک کند، اما بعد از چند روز متوجه شدم با همان امضای من پدرم از مهرداد شکایت کرده است.
به گزارش شرق؛ زن جوان گفت: پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و من فرزند طلاق بودم و برای خودم زندگی میکردم. من و مهرداد همدیگر را دوست داشتیم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم. مهرداد با شکایت پدرم بازجویی شد، با این حال ما با هم ازدواج کردیم و یک سال است با هم زندگی میکنیم. پدر مهرداد فوت شده است و او با پدربزرگش کار میکند. زن جوان ادامه داد: ما حالا زندگی خوبی داریم. من مدتی قبل به دادگاه اعلام کردم که شکایتی علیه مهرداد ندارم و زندگی خوبی را تشکیل دادهایم و من خیلی خوشبخت هستم، اما حالا برگهای مقابل خانه آمده است که او بهخاطر همان عکس اینستاگرامی در رابطه نامشروع مجرم شناخته و به دو سال تبعید و شلاق محکوم شده است. وقتی خیلی کوچک بودم، پدر و مادرم از هم جدا شدند، پدرم مادرم را خیلی اذیت میکرد و دچار سوءظن بود، به همین دلیل هم مادرم از او جدا شد. پدرم سهبار ازدواج کرد و جدا شد و حالا هم با زنی دیگر زندگی میکند. نامادریام من را فریب داد، وگرنه من برگههای شکایت علیه مهرداد را امضا نمیکردم. او هیچ کاری بدون رضایت من نکرده است و آن عکس هم فقط یک عکس جذاب و مهربان بود که باعث چنین اتفاقی شد و حالا زندگی من تحت تأثیر این ماجرا قرار گرفته است.
این زن در ادامه توضیح داد: شوهرم پدر ندارد و مادرش هم ناشنوا است. من از مادرشوهرم نگهداری میکنم، اگر شوهرم به تبعید برود وضعیت ما خیلی بد میشود و شوهرم من را طلاق میدهد و خوشبختی که از بچگی نداشتم و حالا بعد از ازدواج پیدا کردهام، دوباره از دست میدهم. این دختر که یک استشهادنامه دستش داشت، گفت: من و شوهرم به مسجد محل رفتیم و شوهرم در آنجا توبهنامهای نوشت و پیشنماز مسجد هم آن را مهر کرد و شاهدان امضا کردهاند، امیدواریم که با دادن این استشهادنامه به دادگاه، قضات توبه شوهرم را قبول کنند. دختری که با مهرداد رابطه داشت من بودم و این رابطه یک هوس نبود، بلکه یک عشق واقعی بود و برای همین با هم ازدواج کردیم. پدرم بهدلیل لجبازی که با من داشت، از مهرداد شکایت کرد، چون به من میگفت: چرا او را در جریان قرار ندادهام. نامادریام هم حسادت کرد و آنها کار را به جایی کشاندند که زندگی من تحت تأثیر این موضوع قرار گرفته است. من از دادگاه درخواست دارم خوشبختیام را در نظر بگیرد و شوهرم را به تبعید نفرستد تا من آنچه از کودکی آرزویش را داشتم و حالا به دست آوردهام، از دست ندهم. این زن جوان استشهادیه را در شعبه ۹ دادگاه کیفری استان تهران ارائه داد تا دادگاه تصمیمگیری کند.
و همچنين اون پسر
و پسرايه ديگه
كه دخترايه مردم رو گول مي زنيد به دور از چشم خونواده هاشون ازشون تقاضايه بيخودي دارين...
دادگاه حكم خوبي داده...
يعني چي يه خونواده رو سالها اسير خودتون مي كنيد و بي خبر از خونواده هر كاري دلتون خواست مي كنيد؟؟
يواش يواش، اروپاش كردن يه عده اي...