bato-adv
کد خبر: ۴۱۶۰۳۳
تقی آزادارمکی مطرح کرد

پشت پرده آمدنیوز

پشت پرده آمدنیوز
تأثیرپذیری از مخالفان می‌تواند تا حدودی مسیر دموکراتیک را به تأخیر بیندازد؛ اما این به معنی پایان راه دموکراسی نیست؛ زیرا وقتی سرمایه اجتماعی در یک جامعه توزیع می‌شود، دیگر متمرکز‌کردن آن دشوار است. وضعیت کنونی نشان می‌دهد که ما با صورت‌بندی جدیدی از جامعه در آینده روبه‌رو خواهیم بود؛ به‌همین‌دلیل تنها تلاش دو جریان راست و چپ برای مجاب‌کردن مردم کافی نخواهد بود؛ بلکه نیاز به حضور گروه‌های مختلف در صحنه خواهیم داشت.
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۲ - ۰۴ آبان ۱۳۹۸

هم‌زمان با گسترش شبکه‌های اجتماعی و رشد قارچ‌گونه رسانه‌های نامعتبر و غیرحرفه‌ای در فضای مجازی، شاهد کاهش مخاطب در رسانه‌های حقیقی هستیم. در مواردی رسانه‌های تصویری و مکتوب برای بازگردان مخاطب به اعمال برخی تغییرات در چگونگی تجزیه‌و‌تحلیل، عرضه تیتر‌ها و ساخت برنامه‌های مهیج ناگزیر شدند، اما با‌این‌همه، هیچ‌یک برای بازگرداندن مخاطبان ناراضی، کافی نبود؛ چراکه فضای مجازی با اغواگری، تخریب و هیجان، دنیای دیگری را برای مخاطبان به ارمغان آورده است؛ تاجایی‌که آن‌ها ترجیح می‌دادند اخبار را از طریق مراجعه به آمدنیوز‌ها دنبال کنند، حتی اگر توهمی بیش نباشد.

به گزارش شرق، پرسش اینجاست به‌راستی چه چیز سبب می‌شود که آمدنیوز‌ها با وجود دروغ‌پراکنی و ترویج خشونت تبدیل به مرجع رسانه‌ای برای بخش‌هایی از جامعه می‌شوند؟

تقی آزادارمکی دراین‌باره می‌گوید: «غیبت روشنفکری در جامعه منجر به آلترناتیو دیگری به‌جای رسانه‌های حقیقی می‌شود. رسانه‌هایی که رسالتشان باید تقویت خرد، آگاهی جمعی و نخبه‌گرایی باشد، خود نیز شبیه رقیب شده‌اند». براساس‌این، درباره مسائل یاد‌شده با این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه به گفتگو پرداختیم که در ادامه آن را می‌خوانید.

‌در سال‌های اخیر هم‌زمان با گسترش شبکه‌های اجتماعی، بخش‌هایی از جامعه از رسانه‌های حقیقی به‌عنوان مرجع رسانه‌ای به رسانه‌های مهیج تغییر ذائقه داده‌اند؛ علت این تغییر چیست؟
رسانه‌های جعلی هم با نوعی منطق آغاز به کار می‌کنند. برای مثال، آمدنیوز با دست بردن به درون نظام سیاسی و از طریق افشاگری و دروغ‌پردازی به جذب مخاطب می‌پرداخت. در حقیقت علت گرایش به چنین رسانه‌هایی را باید در تمایل جامعه برای دگردیسی جست. زیرا جامعه به دلیل بی‌اعتنایی مسئولان به مطالباتش، خود در پی ساختن فردایش برآمده است. در چنین شرایطی نیز رسانه‌هایی نظیر آمدنیوز متولد می‌شود و با افشاگری به جذب مخاطب می‌پردازد. حال آنکه سیستم خود در ۱۰ سال گذشته بیشترین افشاگری را علیه نیروهایش داشته. در سال‌های اخیر به طور مداوم در حال محاکمه‌کردن نیرو‌های درون سیستمی بودیم. به‌طورقطع، در چنین شرایطی کار برای آمدنیوز‌ها هم آسان خواهد شد. پرسش اینجاست آیا به‌راستی این رسانه‌ها زیست اجتماعی مردم را سروسامان می‌دهند و جامعه از نخبگان فرهنگی - سیاسی و رسانه‌های حقیقی به نحوی عبور کرده و به رسانه‌های جعلی تن داده است؟ جامعه ایران اساسا هیچ‌گاه به نخبگان توجهی نداشته است. نخبگان همواره کمترین مخاطبان عام را به خود جذب کرده‌اند. نیرو‌های میانی مانند رسانه‌ها، پیام نخبگان را به ساحت خود منتقل کردند. اگر در مواردی هم مخاطب نخبگان و رسانه‌ها مردم بودند، در اینجا پیام شکل پوپولیستی پیدا کرده است؛ چراکه ناگزیر به پنهان‌کاری، اغواگری، ایده‌پردازی و ایدئولوژیک‌سازی شده‌اند. برای مثال مصدق به‌عنوان یک نخبه سیاسی و نخست‌وزیر وقت ایران، وقتی وارد صحنه منازعه با شاه شد، از نخبه‌گرایی عدول کرد و به یک پوپولیست تمام‌عیار تبدیل شد. سایر نیرو‌ها نیز به همین شکل هستند. اگر نخبه‌ای بخواهد پیام خود را به جامعه منتقل کند، باید بیانش را ناگزیر پوپولیستی کند. زیرا مجاب‌کردن مردم از سوی رسانه‌ها و نخبگان نیاز به بیان پوپولیستی دارد. چنانچه مخاطب کارشناسان هستند، به بیان کارشناسانه نیاز است. اگر مقصود ساماندهی طبقه متوسط است، باید بیان نخبه‌گرایانه وجود داشته باشد. رسانه‌ها و نخبگان باید مطابق نیاز طبقات مختلف جامعه عمل کنند. در ایران به‌جای اینکه تلاش شود تا بیان کارشناسانه رشد یابد و بوروکرات‌ها به‌جای پوپولیست‌ها سر کار آیند، برعکس خود پوپولیستی رفتار کردند. لیدر‌های طیف‌های سیاسی در ایران نیز به‌جای مجاب‌کردن طبقه متوسط جهت کنش جمعی، نگاهشان بیشتر متوجه توده بوده است. راست‌گرا‌ها و چپ‌گرا‌ها هم مسئله اساسی‌شان توده بوده است. وقتی مسئله توده‌ها می‌شود، نیاز‌های عمومی و آرزو‌های کلی و مبهم، به موضوع اصلی تبدیل شده و سپس بیان شعاری و عاطفی- احساسی در دستور کار قرار می‌گیرد. در نهایت رفتار‌های رادیکال ظهور می‌کند. در اینجا اگر هدایتگران پوپولیست قدرت ظهور نداشته باشند، سلبریتی‌ها قدم جلو می‌گذارند. وقتی نخبگان در حوزه فرهنگ و سیاست کارایی نداشته باشند، سلبریتی‌ها از حوزه هنر، سینما، موسیقی و دانشگاه آلترناتیو می‌شوند و رسانه‌هایی نظیر آمدنیوز و امثال آن به مرجع رسانه آگاهی‌بخش برای مردم تبدیل می‌شوند.

حذف نخبگان سیاسی و فرهنگی تا چه میزان در تغییر ذائقه رسانه‌ای مردم مؤثر بوده است؟
به‌طور قطع اثرگذار بوده است. فضای مجازی بیش از آنکه آگاهی ببخشد اغواگری کرده و بیش از آگاهی‌بخشی، توهم تولید می‌کند. این فضا بیش از تقویت نقد، تخریب و هوچی‌گری می‌کند. در چنین فضایی بدیهی است که رسانه‌های جعلی دست به اغواگری و هوچی‌گری می‌زنند که این خود با جریان نخبه‌گرایانه و رسالت رسانه‌ها برای آگاهی‌بخشی در تعارض است. به نظر می‌رسد که یک نزاع پنهان میان نخبگان و پوپولیست‌ها در ایران شکل گرفته است. رسانه‌ها برخلاف پوپولیست‌ها به دلیل محافظه‌کاری به این مسائل کاری ندارند. پوپولیست‌ها همواره همه عرصه‌ها را درمی‌نوردند. این مهم نیز جز با اغواگری حاصل نمی‌شود. به نظر یک همزیستی مسالمت‌آمیز میان پوپولیست‌ها و فرهنگ توده شکل گرفته است؛ چراکه نخبگان در صحنه نیستند و مردم چاره‌ای جز گوش‌دادن به پوپولیست‌ها ندارند.

‌چه عواملی سبب می‌شود رسانه‌هایی که ناامنی، بی‌اخلاقی و خشونت را در جامعه رواج می‌دهند، جایگزین رسانه‌های حقیقی و حرفه‌ای شوند؟
غیبت روشنفکری در جامعه منجر به چنین وضعیتی می‌شود. رسانه‌هایی که رسالتشان باید تقویت خرد، آگاهی جمعی و نخبه‌گرایی باشد، کارشان را به‌درستی انجام نمی‌دهند. این رسانه‌ها خود شبیه به رقیب و پوپولیست شده‌اند. برای نمونه صدا‌و‌سیما زمانی مقاومت می‌کرد تا از ساختن برنامه‌هایی مانند غرب اجتناب کند، اما امروز دقیقا برنامه‌هایش مانند برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای است. در‌حالی‌که اگر به برنامه‌های کارشناسی تن می‌داد، به این همه هزینه نیاز نبود تا امروز شبیه رقیبش شود. وقتی رسانه‌ها برای بقای خود شبیه رقبای خارجی‌شان می‌شوند و اجازه ورود نخبه‌ها را به درون خود نمی‌دهند، نمی‌تواند انتظار جذب مخاطب را داشته باشند. اینجاست که نخبه‌ها در ایران محدود می‌شوند و پوپولیست‌ها پا به عرصه می‌گذارند و با دروغ، اغواگری سکان‌دار فرهنگ می‌شود؛ به عبارت بهتر محدودکردن نخبگان رسانه‌ای موجب شد پوپولیست‌هایی نظیر آمدنیوز فرمان فرهنگ را بچرخانند. در ایران یک نزاع بنیادی با طبقه متوسط وجود دارد، از منظر مفهومی، تجربی و سیاسی تلاش‌ها بر حذف طبقه متوسط به عبارتی هنرمند درجه یک تا سیاست‌مدار منتقد فراوانی می‌کند. در چنین شرایطی پوپولیست نیز با هوچی‌گری فرمان را به دست می‌گیرد. برای نمونه، باید پرسید که در سال‌های اخیر در میان مجریان تلویزیون چند نفر از آن‌ها تبدیل به یک چهره ماندگار و محبوب شده‌اند؟ اگر هم فردی در میان مجریان تلویزیونی تبدیل به یک معیار شده باشد به نحوی حذف شده است، نظیر فردوسی‌پور. زیرا به هیچ روی اجازه داده نمی‌شود که کسی به معیار و رفرنس تبدیل شود. در‌پی حذف نخبگان و کارشناسان، رسانه‌های غیرحرفه‌ای و دروغ پرداز پا به عرصه حیات می‌گذارند و سخن‌شان بی‌کم‌وکاست مورد قبول واقع می‌شود. به‌طوری‌که وقتی می‌گویند همه مسئولان آلوده به رانت و فساد هستند، مردم باور خواهند کرد. بنابراین مشکل اصلی در همین بی‌اعتنایی به نخبگان است.

‌باورپذیری مخاطبان نسبت به رسانه‌های جعلی در فضای مجازی تا چه اندازه می‌تواند تحت تأثیر عدم شفافیت در رسانه‌ها باشد؟ اساسا شفافیت تنها باید در نهاد‌های قدرت باشد یا وجودش در رسانه‌ها نیز امری ضروری است؟
شفافیت یک اقدام مکانیکی نیست که هر روز افراد در مراجع و دستگاه‌های متفاوت و رسانه‌ها بخواهند به آن اقدام کنند. بلکه حتی اعمال آن یک نوع دیوانگی محض است. هیچ نظامی در جهان نیست که از همه نیروهایش در مجلس، دولت و... بخواهد فیش ماهانه و فهرست دارایی‌هایش را منتشر کند. این فشاری است که همان رسانه‌های جعلی پوپولیست وارد کرده و شفاف‌سازی را به غلط تعریف می‌کنند. شفاف‌سازی یعنی وجود یک بوروکراسی قدرتمند. وقتی نظامی بوروکراتیک باشد هر فردی دست به هر کنشی بزند عملکردش در آن نظام مشخص است. دیگر نیازی به بگیر و ببند آدم‌ها و اصرار به‌منظور انتشار فهرست دارایی دارندگان قدرت نیست که این خود از همان تعریف غلط از شفاف‌سازی نشئت می‌گیرد. در واقع برای اینکه دچار شفاف‌سازی نشویم، از مسئله شفاف‌سازی دفاع می‌کنند. وقتی نظامی مستقر است یک کنش بوروکراتیک دارد. در صورت کنش بوروکراتیک نیازی به دستورالعمل‌های مربوط به شفاف‌سازی نیست. بنابراین آنچه منجر به بروز رسانه‌های جعلی و پوپولیست می‌شود، نبود شفاف‌سازی در رسانه‌های حقیقی نیست؛ بلکه برعکس خلأ واقعی در نظام کارشناسی کار‌آمد است. وقتی افراد در جایگاه‌های مختلف و دستگاه‌ها کاردان باشند به انجام کار درست به دلیل نگرانی از بی‌هویتی و بی‌اعتباری، ناگزیر خواهند شد.

‌یعنی تنها فقدان نظام کارشناسی، نه نیاز به هیجان از سوی جامعه، سبب می‌شود که رسانه‌های جعلی مرجع رسانه‌ای باشند و رسانه‌های حقیقی در درجه دوم اهمیت قرار بگیرند؟
بله؛ اما این تنها بخشی از مسئله است؛ زیرا رسانه‌های مقبول درباره واقعیت‌های اجتماعی بی‌اعتنا هستند. به‌عنوان نمونه حادثه‌ای در یکی از خیابان‌های تهران رخ می‌دهد؛ اما رسانه‌های داخلی آن را منعکس نمی‌کنند. در مقابل بی‌بی سی و صدای آمریکا آن را منعکس می‌کنند؛ زیرا رسانه‌های رسمی نمی‌پذیرد که جامعه در حال پوست‌اندازی است؛ اما رسانه رقیب با بهره‌برداری از این وضعیت و بزرگ‌نمایی می‌گوید جامعه در حال فروپاشی است. در‌واقع رسانه‌ها و مدیریت جامعه عمدا به واقعیت‌های اجتماعی توجه نمی‌کنند؛ اما به اجبار به آن می‌پردازند. با‌این‌همه مراجعه مردم به این رسانه‌ها به مفهوم الگوپذیری جامعه قلمداد نمی‌شود.

برخی بر این اعتقادند که مردم رسانه‌ها را مانند احزاب به‌عنوان نیرو‌های میانی بین خود و حاکمیت در نداشتن درک و تحقق‌نیافتن مطالبات جامعه مقصر می‌دانند؛ به‌همین‌دلیل از آن‌ها روی‌گردان شده‌اند. آیا این مسئله در کاهش مخاطب نقش دارد؟
اگرچه تحقق‌نیافتن مطالبات، ناامیدی و احساس سرگردانی در این مسئله نقش دارد؛ اما نباید اصرار داشت که نظام سیاسی مقصر توجه مردم به آمدنیوزهاست؛ بلکه این امر از همان عمل اجتماعی جامعه نشئت می‌گیرد. فضای مجازی مختصاتی دارد که تا وقتی هیجانی نشود و توهم و سؤال تولید نکند، کسی به آن توجهی نخواهد کرد. به‌عنوان نمونه آمدنیوز می‌گفت: یک خبر مهم و سرّی دارم. او از این طریق مخاطب را برای خواندن خبر آماده می‌کرد؛ اما در نهایت خبرش جزئی و بی‌اهمیت بود. این ویژگی رسانه‌های معترض و هیجانی است. البته مسئله‌ای که منجر به ترغیب مخاطب به سمت چنین رسانه‌هایی می‌شود، دفاع مسئولان از خود با وجود ناکارآمدی و فساد است؛ اما باز هم واقعیت‌های موجود درباره مخاطب و ترغیب‌شان به رسانه‌های هیجانی و معترض به ناکارآمدی نظام باز‌نمی‌گردد. به‌عنوان نمونه انگلیس چه ارتباطی به مسائل داخلی ایران دارد که جامعه آن را متهم به مداخله‌گری می‌کند. این مسئله به منطق مخاطب و رسانه باز‌می‌گردد. وقتی آمدنیوز قصدش سبک‌گرفتن و استهزای همه چیز است، حتی اگر اطلاعات مفید هم ارائه دهد، باز هم اخبارش بی‌اعتبار تلقی می‌شود؛ بنابراین نباید گفت که اشکال از ناتوانی نظام سیاسی است که منجر به ظهور و بروز چنین رسانه‌هایی شده است. اگر چنین است، چرا بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان متولد شده‌اند؟ آمریکایی‌ها مرتب می‌گویند که بی‌بی‌سی رسانه فیک است و جهان را علیه ایالات متحده می‌شوراند و حتی برعکس بی‌بی‌سی نیز درباره سی‌ان‌ان چنین تصوری دارد.

‌تغییر مرجع خبری مردم در حوزه‌های مختلف چه پیامی برای نخبگان و نظام سیاسی دارد؟
تغییر مرجع خبری مردم در حوزه‌های مختلف به مفهوم جابه‌جایی سرمایه‌های اجتماعی است. به این مفهوم که قبل از این سرمایه اجتماعی محدود و مختصر بود؛ اما اکنون سرمایه اجتماعی متکثر و پراکنده داریم. به عبارتی سرمایه اجتماعی امروز فقط در دانشگاه‌ها نیست؛ بلکه همه‌جا متمرکز است و اگر قبل از این چند مرجع داشتیم، اکنون مراجع گوناگونی برای مراجعه مردم به آن وجود دارد.

‌برخی این تکثر و جابه‌جایی سرمایه‌های اجتماعی را خطرناک می‌دانند. اساسا می‌توان وضعیت جدید را زیان‌بار پنداشت؟
برخلاف تصور، چنین جامعه‌ای مطلوب است؛ زیرا هیچ‌گاه فرو‌ریختنی نیست. اگر یکی از این‌ها فاسد باشد، کل عرصه فرو نمی‌ریزد؛ زیرا مکان‌ها و مراجع دیگری برای مراجعه جامعه به آن وجود دارد؛ امری که درباره رسانه‌ها به‌عنوان مراجع خبری نیز صدق می‌کند. جعل و دروغ یکی از رسانه‌ها منجر به نادیده‌گرفتن سایر آن‌ها از سوی مردم نمی‌شود؛ به‌همین‌دلیل هم جامعه به این تکثر نیاز دارد.

مراجعه جامعه به مراجع مهیج و مخالف چه تأثیری در مسیر توسعه مدنی جامعه و رشد معیار‌های دموکراسی خواهد گذاشت؟
تا حدی به مسیر مدنی و دموکراتیک آسیب وارد می‌کند؛ اما پس از مدتی از مسیر پوپولیستی خارج می‌شود؛ زیرا کشور دچار بی‌سامانی اجتماعی و فقدان نظام کارشناسی کارآمد است. به‌همین‌دلیل نیز مردم به دنبال مراجع گوناگون حتی مخالف خواهند رفت؛ اما این مراجع برای‌شان کارایی ندارد. البته در دراز‌مدت دیگر وضعیت این‌چنین نیست و به‌ناچار باید برای حفظ این سرمایه از خود هم عبور کنیم. در غیر‌این‌صورت به یک وضعیت نسبتا پایدار نخواهیم رسید. تأثیرپذیری از مخالفان می‌تواند تا حدودی مسیر دموکراتیک را به تأخیر بیندازد؛ اما این به معنی پایان راه دموکراسی نیست؛ زیرا وقتی سرمایه اجتماعی در یک جامعه توزیع می‌شود، دیگر متمرکز‌کردن آن دشوار است. وضعیت کنونی نشان می‌دهد که ما با صورت‌بندی جدیدی از جامعه در آینده روبه‌رو خواهیم بود؛ به‌همین‌دلیل تنها تلاش دو جریان راست و چپ برای مجاب‌کردن مردم کافی نخواهد بود؛ بلکه نیاز به حضور گروه‌های مختلف در صحنه خواهیم داشت.

bato-adv
مجله خواندنی ها