زندگی شخصی خانم فاطمه رجبی و دکتر غلامحسین الهام از جمله زوایای زندگی سیاسی این دو چهره سیاسی است که تا کنون بازگو نشده است.
خبر آنلاین در گفتوگو با فاطمه رجبی به این موضوع پرداخته است.
متن گفتوگو را در زیر بخوانید:
سئوالات اصلی من تمام شد اما گاهی حاشیهها از اصل مهمتر و جذابترند می توانید به عنوان فاطمه رجبی به چند سوال شخصی پاسخ دهید؟
بله - البته
یادم می آید در کنفرانسهای سخنگوی دولت نهم، خیلی وقتها از آقای الهام در مورد شما سئوال میشد و آقای الهام همیشه میگفت که حوزه فکری شما و ایشان کاملا جدا است و شما شخصیت مستقلی دارید و لزومی ندارد که آقای الهام در مورد مقالات شما و یا اثرات آن صحبت کنند. این بارها تکرار شد، ولی این سوال همیشه در ذهن من باقیماند که چرا آقای الهام هیچگاه از اندیشههای شما صحبت نمیکنند حتی در موردی دفاع نمیکنند؟ به هر حال آقای الهام هم حتماً همان اندیشه را دارند اما در موردش صحبت نمیکردند. دلیلش چه بود؟
ما فکر میکنیم ابتداییترین درسی که از آموزههای اسلامی میتوانیم بگیریم همین آزادی اندیشه و اعتقاد است. وقتی میگوییم اسلام زن را آزاد و مستقل تعریف کرده و جایگاه کرامتی زن بالا است البته نه در کوچه و خیابان مطابق آنچه جمهوری اسلامی از دهه دوم به بعد گذشت، باید بر حق آزادی فکری زن تاکید کنیم .آزادی یعنی اینکه زن میتواند و حق دارد مثل مرد در بندگی خدا مستقل از برادر، شوهر، پدر و پسر باشد. شما در تارخ اسلام نگاه کنید، زمانی که همسران مشرکان اسلام میآوردند فرار میکردند و به جبهه پیامبر پناه میآوردند. این خیلی عجیب است و اینجا کرامت زن مشخص میشود که تابعیت از کفر و شرک مردان خانواده را نیز بر نمیتابد. بنابراین این که آقای الهام بگویند من اندیشهای مستقل دارم یک آموزه اسلامی است.
البته من فکر نمیکنم با همسرم در دو جناح باشیم. ما هر دو در یک جناح فکری هستیم اما راهکارهای بیان اندیشه مان مستقل است و باید هم وجود داشته باشد، راهکار بیان اندیشه راهکار حضور فیزیکی نیست ولی اجازه همسر لازم است. بیان اندیشه که بیان قلمی و یا اظهار آن است باید مستقل باشد.
این که ایشان دفاع نمیکردند اولاً من همیشه به ایشان گفته بودم که چون شما یک مقام دولتی هستید وحتی در حال حاضر هم که یک مقام جدای از دولتند،حتی اگر مصحلت شغلی، کاری و حیثیت دولت ایجاب میکند میتوانید با این اندیشهها مخالفت هم بکنید. شما میدانید چه تخریبی به بهانه من بر دولت روا داشته شد و در حال حاضر هم جالب است که مینویسند فاطمه رجبی همسر سخنگوی سابق دولت یا همسر عضو حقوقدان شورای نگهبان،البته به نظر من این را کسانی مینویسند که خودشان زن را به صورت کالا در جامعه درآوردند و به نام آزادی زن وی را مطرح میکنند ولی حاضر نیستند یک زن را بپذیرند که حضور اندیشهای و نه فیزیکی دارد. من بارها به ایشان گفته بودم که نه تنها دفاع نکنند بلکه اگر ضرورت داشت مخالفت کنند
آیا جایی پیش آمد که مخالفت کنند؟
من این مساله را دنبال نکردم. به هر حال باید ایشان آزاد بودند که کار خودشان را انجام دهند و این توصیهای که کردم نیز به این دلیل بود که ایشان آزادتر و بدون رودروایستیهای خانوادگی کارشان را انجام دهد و باعث نشود که ما به راهی خطرناکی برویم و هیچ زمان هم ناراحت نشدم که صحبتی در دفاع نکردند زیرا حضور اندیشهای پشتیبان نمیخواهد.
اگر من معتقدم وظیفه دینی انجام میدهم باید بر اساس آموزههایی که از سنت معصوم گرفتهایم همیشه غریب و تنها باشم. شما خانواده من و برادران من را دیده اید که وارد عرصه شدند. در کجای تاریخ و کدام زن را سراغ دارید که بیاید اندیشهاش را بیان کند و مردان خانواده علیه وی قیام کنند؟ به خصوص در جامعه ما و در عرف اسلامی و اخلاقهای فرهنگی ما که با همه ادعای فمینیستی برای زن ،اما هنوز ، گفته میشود که مرد باید پشتیبان زن باشد!این مرد میتواند شوهر یا برادر یا پدر یا پسرش باشد ولی در مورد من چنین کاری نشد!
با توجه به آن مسایلی که خانوادهام انجام دادند فکر میکنم دکتر الهام خیلی ایثار کردند. با همه تخریبی که وجود داشت و یکی از آنها هم این بود که در کنفرانسهای سخنگویی دولت در مورد اندیشههای من از ایشان سؤال میشد. این یک نوع تخریب بود که مصاحبه را تبدیل به محاکمه سخنگوی دولت می کرد، که دلیل آن هم بیان اندیشه همسرش، نه اقدامات رفتاری وی است.
البته این را میخواهم برای اولین بار بگویم و دلم میخواهد شما که یک خبرنگار خانم هستید بنویسید، سالهای 64 یا 65 که من در انجمن اسلامی دانشگاه حقوق دانشگاه تهران بودم باند مهدی هاشمی و باند منتظری آمده بودند و نجفقلی حبیبی به عنوان رئیس دانشکده آنها را وارد کرده بود که فتنههایی علیه حکومت به عنوان یک سمینار گذاشته بود؛ در آن زمان هنوز مهدی هاشمی دستگیر نشده بود. در شورای انجمن اسلامی دانشکده من تنها کسی بودم که علیه اینها موضع تند وصریح گرفتم. افراد باند منتظری هم در همان شورای مرکزی دانشکده بودند و البته تلاشهایی هم کردند طبق معمول تلاش هایی که اصلاحطلبان کردند.
آن زمان من رأی علیالبدل آورده بودم ولی در جلسات شرکت میکردم. وقتی علیه آنها موضعگیری تند کردم که در همان زمان قائممقامی منتظری بود و من علیه ایشان به دلیل رفتارهایی که باندشان انجام میداد صحبت کردم، یکی از آنها که بعداً در اصلاحطلبان که فکر میکنم به مقام فرمانداری رسید، در جلسه ای عمومی به همسر من اهانت کرد و گفت که تو عرضه نداری که جلوی زنت را بگیری! ببینید اینها برای زن تا این حد دیکتاتوری و استبدادی به خرج میدهند که زن نتواند حرفش را بزند و تا این حد افکاری جاهلانه دارند و کسانی که حرف دینی را تهجر و جمود میدانند تا این حد جاهلانه برخورد میکنند.
مانند جاهلیت قبل از اسلام که باید زن زنده به گور شود، به همسر من توهین کردند که تو چرا جلوی زنت را نمی گیری که عقایدش را در راستای اسلام و انقلاب بیان نکند در حالی که عقاید من کفرآمیز نبود و بر عکس در راستای اسلام بود؛ کجای اسلام داریم که زن را زنده به گور کن تا حرف نزند؟!
این افکار مدرنیستهای اصلاحطلب و عمالشان است. آقای دکتر الهام در تمام این سالها به خاطر صراحت بیان من مورد سؤال بود و این از فجایعی است که در جمهوری اسلامی درست متضاد با آموزههای اسلامی توسط مدرنیستها پیروان هاشمی و خاتمی صورت گرفت.
هیچوقت شده که از شما بخواهند که اندیشههایتان را در شرایط فعلی جامعه تا این حد صریح بیان نکنید؟
من فکر میکنم متشرع هستم و انشاءالله همینطور هم باشد. فکر میکنم دینم را از انقلاب به دست نیاوردم و زمانی که در مخالفت با محتشمیپور که به آیت الله مصباح هتاکی کرد مقاله نوشتم به اصلاح طلبان گفتم در ازای اسلام شما به اندازه طول عمر انقلاب است یعنی اسلامتان سیاسی است. در حالی که من اینطور نیستم. من بچه روحانی هستم و اهل قم و پای منبرهایی که آن زمان به دور از سیاسیکاریها انجام میشد نشسته ام که باطن دین را برای مردم میشکافت و در عین مطالعاتی هم دارم.
در اسلام بدون اجازه شوهر خروج زن از خانه حرام است و اشکال دارد، اما اگر فراتر از آن هم ایشان من را در بیان عقایدم محدود میکرد، به دلیلی خودم را موظف شرعی میدانستم که عمل کنم. البته میدانم که اگر الان این حرف را بزنم فشار آشکار و پنهان بر روی ایشان بیشتر میشود و مخالفین به وی می گویند حالا که این قدر خودش را مقید می داند؛ پس تو محدودش کن ولی تا به حال ایشان این را نخواسته اند.
البته ایشان اکثر مقالات من را نمیخوانند چون فرصت ندارد اما بعداً که میبینند تخریب زیاد شده متوجه نوشته های من می شوند و از قبل هم همین بود. یعنی دکتر الهام خودش را دیکتاتور نمیداند که بگوید اول بده من مقالاتت را بخوانم و هرچه من گفتم را بنویس زیرا این خلاف آموزههای اسلامی است. او یک اصلاح طلب نیست.
یعنی شما واقعاً در این زمینه ملتزم هستید؟!
بله، ایشان میدانند که اگر به یکباره کار پیشبینی نشدهای به جود بیاید و من مجبور شوم که از منزل خارج شده مثلا به بیمارستان بروم هرطور که شده ایشان را پیدا میکنم و میگویم که اجازه خروج به من میدهید؟ و اگر نشد در دورانی که کارهایشان زیاد است برایشان پیغام میدهم که به وی بگویید که ضرورتی پیش آمد و من باید از خانه بیرون بروم و این پس از 27 سال زندگی هنوز هم ادامه دارد.
ایشان این را باور دارد و میداند.تمام سخنرانیهایی که از من دعوت میشود برای دانشجویان مختلف در سراسر کشور میگویم من 2 شرط دارم اول اینکه غروب همان روزی که میآیم برگردم و یا ساعات اولیه شب و دوم اینکه از دکتر الهام اجازه بگیرم که بعضی از اینها پشت تلفن. میخندند وحتی روحانی هم بوده که خندیده است اما برای بیان عقایدم این نیست.
خب واقعاً در این برهه از زمان عجیب است؟
در همین چند وقت بود که یکی از همین آقایان پس از شنیدن حرفهای من خندید و من به وی گفتم که برای شما اجرای مسائل شرعی خندهدار است؟ من تعمد دارم که بگویم چون تا این مسئلهای را که در جامعه ما فراموش شده را ترویج کنیم.
شما دختر هم دارید؟
نه. من 2 پسر دارم که یکی از آنها در سال گذشته ازدواج کرده است.
عروستان هم مثل شما فکر میکند. تا این حد به این آداب پایبند میباشد؟
عروسم را یکسال است که گرفتم و نمیدانم در این باره چطور است. راستش چندان مایل به دخالت در زندگیشان نیستم. البته وی زندگی من را میبیند و خودش هم میگوید که برایم خیلی جالب است. اگر دوست داشت انجام میدهد و اگر نه، لابد وی هم یکی از افرادی میشود که آن سیاستی را که دولتها در حال معرفی آن هستند را ادامه دهد.
در مورد تحصیلاتتان حرف نزدید. خیلیها مایلند بدانند فاطمه رجبی چه مقطعی از تحصیلات را داراست؟
تا کلاس 8 آن زمان پدرم اجازه درس خواندن دادند و البته همیشه از پدرم متشکر بودم. خدا را شاهد میگیرم و خانوادهام حتی یکبار آشکار و پنهان ندیدند که من اعتراضی در مورد اینکه از ادامه تحصیل من ممانعت شده کنم وهمیشه هم خدا را شکر کردم که این شرایط پیش آمد و الحمدالله نتیجه بدی هم نداشت.
2 سال دبیرستان هم که پدرم اجازه دادند با محدودیت این کار را کردند.اکثر روحانیون آن زمان اجازه نمی دانند چون شنیدند که دبیر مرد میخواهد در مدارس تدریس کند، ما هم در قم بودیم. من نرفتم ولی سال 50 که ما منتقل به تهران شدیم حالا به چه دلیل شاید عدم امکانات در اینجا هم برای من فکری نشد بعدا، - با افتخار هم میگویم و اشکالی هم نمیبینم - پنهان از خانواده در منزل بدون معلم درس میخواندم.
برادری دارم که از خودم کوچکتر است و ایشان کمی ریاضیات و فیزیک با من کار میکرد و پنهانی امتحان میدادم البته مادرم در جریان بود و تا سال آخر که من قبول شدم و همزمان هم به دانشگاه راه یافتم پدرم متوجه شدند و بعداً گریه کردند و گفتند اگر من میدانستم که تو تا این حد استعداد داری که به این شکل درس میخوانی که دانشگاه هم قبول شوی جلوی درس تو را نمیگرفتم. من برای روح پرفتوحشان هم طلب تعالی میکنم و اصلاً هم ناراضی نیستم. خوشا به حالشان که به تکلیف عمل کردند.
در چه رشته ای مشغول به تحصیل شدید؟
رشته علوم سیاسی.در سال 58 آقای دکتر مفتح تصمیم گرفته بودند که تحولی در علوم انسانی به وجود بیاورند و کنکور رشته الهایت را جدا کردند. ما همزمان 2 کنکور دادیم یکی سراسری که من رشته علوم سیاسی آن را انتخاب کردم و دیگری دانشکده الهیات و در هر دو قبول شدم. رشته تحصیلی الهیات را دوست ندارم در دانشگاه ادامه دهم و علوم سیاسی دانشگاه تهران را انتخاب کردم که با مقطع انقلاب فرهنگی مواجه شدم. در آن دوران بیشترین وظیفهای را که نسبت به انقلاب اسلامی در طول این سالها داشتم چه در بعد درگیری فکری چه در بعد درگیری فیزیکی با گروهای محارب انجام دادم و همین راه هم در بعد فکری هنوز هم ادامه دارد.
س از آن هم به خاطر تأهل و فرزندانم کلاسهای غیرحضوری مانند کلاس های متفرقه رفتم و خدا را شکر که نمرات بسیار خوبی هم کسب میکردم و میتوانید از اساتیدی که بیشتر آنها ضدانقلاب هم بودند بپرسید که از اینکه من حضور کلاسی ندارم ولی نمراتم بسیار خوب بود و آنها تعجب بسیاری میکردند. در سال 67 همراه همسرم در اهواز در جنگ بودم و برای فوق لیسانس دانشکده حقوق دانشگاه تهران درس خواندم، اعلام اولیه قبولی را به خودم گفتند ولی بعد به خاطر اصلاحطلبانی که در گزینش همواره از اول انقلاب بودند و من یک جا هم نوشتم که دانشجوی ستارهدار آقای موسوی هستم، من را به دلیل اینکه هم خطشان نبودم رد کردند.
در مصاحبه شما را رد کردند؟
مصاحبه ای در کار نبود.خودشان نگاه میکردند و افراد خودشان را جایگزین مینمودند و میگفتند این خطش با ما نمیخواند پس حذف شود. نتیجه نهایی اعلامی در روزنامهها من این بود قبول نشده بودم. به 2 نفر از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی که اسم شان را نمی آورم زیرا شاید راضی نباشند مراجعه کردم. یکی از آنها گفت که نامه ای برای گروهی که برگههای امتحانی را در دست دارند نوشته است که نمرات امتحانی این خانم را برای من بفرستید و اصلاً هم نگفته بود به چه دلیل ولی از سال 67 تا به حال هنوز این نمرات رد نشده است.
من از آن زمان اعتصاب کردم و دیگر کنکور شرکت نکردم، تا سال 84 که به اصرار بچهها که میگفتند تو که تا این حد مشارکت میکنی باید ادامه تحصیل بدهی .جالب است وقتی پشت تریبون برای سخنرانی میرفتم میگفتند خانم دکتر رجبی و من هم وقتی پشت تریبون میرفتم اعلام میکردم که نه تنها دکتر نیستم بلکه فوقلیسانس هم ندارم، اما تصمیم گرفتم شرکت کنم و در کنکور سراسری در قم و دانشگاه آزاد قبول شدم و خرداد امسال هم دفاع کردم.
دکترا هم شرکت میکنید؟
برخی از اساتید من اصرار دارند شرکت کنم. اگر شرکت کنم حتماً علوم سیاسی را انتخاب میکنم. اما به هر صورت از جامعه مدرک زده خودمان که به ویژه پس از انقلاب ایجاد شد به شدت بیزار هستم.
دکتر الهام هم در مسیر همین جریانات به ادامه تحصیل ادامه دادند؟
بله. ما هر دو فقط یک ترم درس خوانده بودیم. در سال 58 که انقلاب فرهنگی شد و ما پشت تعطیلی دانشگاه ماندیم و در آن فاصله متأهل شدیم. ایشان پس از بازگشایی دانشگاه به طور مستمر ادامه دادند و کنکور کارشناسیارشد قبول شدند و در طول کارشناسیارشد در جنگ بودند و 24 ساعته با قطار میآمدند امتحان میدادند و بازمیگشتند. در همان زمان هم دکترا شرکت کردند و ادامه دادند.
چقدر انتشار نظرات شما به واسطه کمک نام آقای الهام بود؟
دکتر الهام بسیار منصف هستند. به نظرم باید الگوی برخی آقایان باشند، در جامعه ما آقایان معمولاً بانوانشان را ابزار کار سیاسیشان میکنند. امثال خانواده آقای هاشمی همیشه در این راستا بدعتگذار بودند.
دکتر الهام دیشب پای اینترنت به مطلبی برخورد کرده بودند و من را صدا کردند و با خوشحالی به جای اینکه ناراحت باشند در مورد مطلب گفتند. یک مؤسسه بینالمللی بود که شخصیتها را معرفی میکند و من را جدا معرفی کرده بود و در معرفی آقای الهام به عنوان عضو کابینه آقای احمدینژاد و 2 خط هم اضافه کرده بود که همسر وی فلانی است و گفته بود که مقالات همسر ایشان سران اصلاحطلب را آشفته می کند.
من در خارج از کشور به شکلی که در داخل تخریب میشوم، تخریب نمی شوم. این تخریبها بیشتر داخلی است. زمانی که کتابهای من چاپ میشد اسم دکتر الهام به این معنا کجا بود؟ البته ایشان استاد دانشگاه و شخصیت سیاسی بودند. بسیاری از افراد من را در مقالات صبح میشناسند و هیچجای کتابهای من ننوشتهاند فاطمه رجبی همسر دکتر الهام! خود من احساس نمیکنم چنین باشد که البته اگر هم باشد من احساس ناراحتی نمیکنم چون فمنیست نیستم.
پدرم هم یکی از شخصیت های شناخته شده علمی بود و این در حالی است که من مبارزه با آقازادگی را مطرح کردم و بیشتر تخریبها علیه من نیز همین است. چون خودم یک آقازاده هستم، مبارزه با آقازادگی را به عنوان آفت بزرگ آغاز کردم و تا آخر هم دنبال میکنم. شما میدانید شهرت خانوادگی من دوانی است، در حالی که فامیلی ما رجبی است. برخی از اعضای خانواده من دوانی را هم به کار میبرند در حالی که این درست نیست زیرا نام فامیلی ما در شناسنامه رجبی است. پدرم هرجا میخواستند امضای رسمی کنند مینوشتند علی رجبی، این یعنی بهرهمندی از آقازادگی، بنابراین من نه میخواهم منتسب به پدرم و نه منتسب به همسرم باشم ولی ابائی هم ندارم. اما در شرایطی که در حال تخریب شدن هستم دوست ندارم نه پدرم و نه شوهرم به خاطر من تخریب شود.
سؤال مهم دیگری مطرح است که شاید شما بتوانید آن را بیشتر توضیح دهید. بسیاری میدانند دکتر الهام چقدر به رئیسجمهور نزدیک بود و حذف یکباره الهام از دولت هنوز هم دارای ابهاماتی جدی است، حتی اگر به خواست خود ایشان باشد. قابل باور نیست که ایشان از دولت جدا شوند و یا حتی شایعه شود که بگویند دیگر به راه احمدینژاد اعتقادی ندارند و یا اصلاً نداشته باشند...
من فکر میکنم اطلاعرسانی به مردم بزرگترین مصلحت است و بالاخره سؤال هست و ما فکر میکنیم سانسور اطلاعات همیشه مردم را دچار ابهام و تضاد اطلاعات با حکومت میکند.آنچه شما میگویید ظاهر قضیه به عنوان حذف داوطلبانه و یا حذف از طریق رئیسجمهور. اما باطن قضیه این است که از مجلس هفتم طرح دو شغله بودن اعضای شورای نگهبان است که به مجلس رفت و تلویزیون ما و حتی بخش خبری 20:30 چندبار این مسئله را تحت عنوان حذف دکتر الهام مطرح کرد و نه طرحی که قرار است تصویب شود. من یادم است یک بار آقای نجفزاده گفت که اگر این طرح تصویب شود دکتر الهام باید از دولت برود. در حالی که این مصوبه محدود به وی نبود و شامل هر عضو هیأت دولت هم میشد.
2 یا 3 بار خودم شاهد بودم که تلویزیون از اینکه این طرح ویژه دکتر الهام است از آن نام برد. برخی خود مجلسیها چه اصولگرا و چه غیر آن، صحبت میکردند که ما این طرح را میگذاریم و دکتر الهام دیگر باید برود. در مجلس هفتم تصویب نشد، در مجلس هشتم اولین کار تصویب این طرح بود و به دلیل اینکه وارد حیطه شورای نگهبان شدند و شورا به لحاظ قانونی بر آن ایراد گرفت و اینها همان نتیجهای را که میخواستند گرفتند و طرح را به مجمع تشخیص مصلحت نظام بردند و آقای هاشمی دکتر الهام را حذف کرد.
جالب است که وقتی چنین طرحی تصویب شد باز هم روزنامههای اصلاحطلب نوشتند که با تصویب مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام دکتر الهام از دولت کنار گذاشته می شود و جالب است که نمیگفتند هرکسی. در آن زمان تا آنجا که من به یاد دارم 5 عضو حقوقدان در شورای نگهبان چندشغله بودند و الان هم هستند ولی هیچکس به آنها کاری نداشت و ما شنیدیم که خود دکتر الهام هم در مصاحبهای گفتند که یکی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام در همان جلسه گفته بود که همسر خانم رجبی باید از دولت برود!
این نوع مسایل باعث می شود برای این ارگان ارزش قانونی قائل نباشم؛ ارگانی که برخوردهای شخصی دارد؛ مصلحت نظام یعنی برخورد شخصی. حذف مخالفان شخصی... این باطن قضیه بود و آقای دکتر الهام مخیر بود که دولت و یا شورای نگهبان را انتخاب کند و یا به قول شما احمدینژاد را انتخاب کند و یا شورای نگهبان را. البته ما براساس عقیده وارد نظام شدیم و اساس نظام برایمان مهمتر از دولت است و احمدینژاد را به عنوان شخصی که با گفتمانی که به تقویت و استحکام نظام اسلامی موفق شد قبول داریم نه به عنوان یک فرد.
یعنی اسطوره نیست؟
اسطوره نه! بلکه شخصی است که آن گفتمان اساسی گفتمان انقلاب را زنده کرد. پس از آن کار دکتر الهام یک انتخاب بود و ایشان شورای نگهبان را برگزید چون با کار و رشته تحصیلی اش بیشتر مطابقت داشت اما از آن طرف عضو دیگری از شورای نگهبان آقای دکتر عزیزی هم بود که دولت را برگزید.
شاید هم از این طرف هم تمایلی نبود و من اطلاعی ندارم زیرا زنی نیستم که دوست داشته باشم که در کار مردها دخالت و شرکت کنم به ویژه در کارهای قدرتی! این را هم بگویم به ویژه به صورت بسیار بالا و انزجارآوری از شرکت همسران مسئولان در کارهای قدرت متنفرم و یکی از آسیبها در جمهوری اسلامی که مفسده ایجاد کرد همین بود که همسران مسئولان در کارهای قدرت دخالت دارند. من نه دخالت، که پیگیری هم نمیکنم ولی با توجه به ماندگار شدن آن عضو شورای نگهبان در دولت داوطلبانه بودن انتخاب یا حذف ایشان مورد سوال شده است.
یک مسئلهای که من در هنگام ورود به منزل شما برایم جای سؤال بود سطح زندگی سخنگو و وزیر دولت نهم و عضو حقوقدان شورای نگهبان است. این باور مردم عادی است و حتی من که خبرنگارم و به منزل برخی از مسئولان هم برای مصاحبه رفتهام، برایم عجیب است که چرا شما در این محله زندگی میکنید؟
شما وقتی به منزل ما آمدید نمیدانم چه تصوری داشتهاید. دکتر الهام که با دولت نهم دکتر الهام نشد.او قبلا استاد دانشگاه و دارای مناسبی بوده است. شما باید بپرسید چطور همسر دکتر الهام راضی شد که در چنین منطقهای زندگی کند چون اگر شما نگاه کنید تقریبا با ارفاق 90درصد ثروت اقایان به خواستههای همسرانشان بازمیگردد. چون از نظر اسلام هم، مردان باید شرایط زندگی را برای همسرانشان در شأن آنها فراهم کند. ببینید شأن خانواده من کجاست و من کجا هستم؟ ما از بسیاری ارتباطات خانوادگی، به دلیل دوری راه و مسافتی که شاید کسی رغبتی برای طی کردن آن را ندارد محروم هستیم. ما همان زمان که اینجا زمین گرفتیم و ساختیم همین را انتخاب کردیم و واقعاً با همه 5 یا 7 شغله بودن دکتر الهام در دولت و قبلاً هم مسئولیتهای مختلف ایشان، شرایط مالی ما بیشتر از این اجازه نمیدهد و این خانه را هم سال گذشته بازسازی کردیم.
سال گذشته که آقای منتجبی خبرنگار شهروند امروز آمدند با من مصاحبه کردند هم هنوز منزل ما بازسازی نشده بود و ایشان هم تعجب کردند. دکتر الهام پس از وزارت میزان داراییشان را به آیتالله لاریجانی ارائه کردند و گفتند هزینهای که صرف این بازسازی شده از ارث پدری من بود و بخشی هم از طریق وام و واقعاً شرایط مالی ما ایجاب نمیکند در منطقه بهتری باشیم.
این خیلی عجیب است که شرایط مالی یک مسئول مملکتی ایجاب نکند که...
چرا نمیشود؟ بسیار هم راحت اتفاق میافتد. اگر حرص دنیوی نداشته باشی و از هر راهی نخواهی به پول برسی، یک زندگی متوسط معمولی! در حد نیاز...
آقای الهام در زندگی شخصی با شما چقدر وقت میگذراند؟
تا آنجا که وقت اجازه دهد، منزل هستند چون ما تفریحات آنچنانی نداریم. زیارت مشهد که هر زمان بتوانیم میرویم و بقیهاش هم به همین شکل وقتی هم که منزل هستند، کارهای خانه را انجام میدهیم. ایشان یک ماشین پراید دارند که هر وقت هر یک از بچهها آن را میبرند، بقیه روی زمین میمانند. روزهای تعطیل که دکتر منزل هستند، اگر بخواهیم جایی برویم، خود ایشان ماشین را میرانند و با هم به خرید میرویم. این برای مردم خیلی عجیب است. جمعه گذشته که برای خرید رفته بودیم، در نزدیکی منزل وقتی من از ماشین پیاده شدم که کالایی را تهیه کنم، دکتر در ماشین بودند و دیدم مغازهداران به هم میگویند جدی خودش است و تا من برگردم دیدم دو یا سه نفر دیگر هم جمع شدهاند که شهادت دهند خود دکتر الهام است.
برای مردم باورکردنی نیست اما ما خدا را شکر میکنیم که زندگی سادهای داریم. نه فقط الان که در دولت دهم نیستند، بلکه در دولت قبل هم که وزیر چندشغله بودند خودشان میآمدند رانندگی هم میکردند و خرید را هم اگر فرصتی پیش می آمد با هم انجام میدادیم و از این جهت حداقل الگوسازی نظری در طول قبل از دولت نهم، در طول دولت نهم و در همین دولت انجام دادیم. اینکه دیگران فرزندان ما را در دانشگاه به عنوان مظهر ثروت وقدرت نگاه نمی کنند بسیار با ارزش است که با تعجب میگویند ما فکر نمیکردیم پسر دکتر الهام با یک پراید رفت و آمد کند.
بچهها از این مسئله ناراحت نیستند؟
نه خوشبختانه، حتی به دوستانشان هم میگویند که این ماشین خودمان هم نیست و مال پدرمان است اما چون ایشان را با وسیله در اختیارشان میبرند و میآورند، ما از ماشین ایشان استفاده میکنیم. فکر میکنم احساس حداقل اسلامی بودن ،را به انسان میدهد. افتخاری که اگر ما داعیه و ادعای مسلمانی و تبعیت از معصوم را داریم حداقل این را در زوایایی از زندگیمان نشان میدهیم.
من تأکید میکنم که ما پیرو حضرت علی (ع) هستیم که در رأس قدرت امپراتوری اسلامی در شهر بصره یک گونی آرد در دستشان بود که به مردم گفتند من رهبر شما هستم که وارد شهرتان شدهام این کیسه آرد از گندمی از مال خودم است و پیراهنی که بر تن دارم از پارچهای است که اعضای خانواده من بافته اند. اگر از میان شما رفتم و بیش از این داشتم، بر من خرده بگیرید و حساب بکشید. ما پیرو ایشان هستیم و در جامعه مصرف زده که صاحبان قدرت متهم به ثروتاندوزی میشدند و مردم آدرسهای مالی خیلی از آنها را میدانند، خدا را شکر میکنیم که به این شکل زندگی میکنیم..
چرا چنین مسائلی را مردم باور نمیکنند؟!
برای اینکه ندیدهاند. باور مردم از گذشته چیز دیگری است. اینکه میگویند من به هاشمی تهمت میزنم و من و امثال من تهمت نمیزنیم، واقعیات را میگوییم باز هم میگویم که همان طور که رهبری هم فرمودند تهمت و شایعه علیه مسئولان نداشته باشید،آنها هم تهمتزدایی بکنند.
آنها که مدعی هستند ما تهمت میزنیم بیایند اتهامزدایی کنند تا مردم باور کنند. چرا مردم برخیها را میبینند اما باور نمیکنند؟ دلیلش این است که مثلاً میگویند دکتر الهام که تا دیروز وارد دولت نشده بود، ممکن بود این زندگی را داشته باشد اما پس از آن خیر. چون گذشتگان این چنین بودند. گذشتگان تا قبل از ورود به دولت و قدرت یک اندازه دارای ثروت و قدرت بودند و به محض خروج دارای انبوه آن شدند.