فرارو- محمدرضاشاه پهلوى روز پنجم بهمن ۱۳۴۰ سپهبد تيمور بختيار، نخستين رئيس ساواك، را به كاخ سلطنتى فراخواند و به او اطلاع داد بايد فوراً به تبعيد برود. به نوشته ژرار دوويليه (از بيوگرافى نويسان شاه) بختيار هنگامى كه با حيرت سخنان شاه را مى شنيد «از پنجره كاخ سربازانى را كه در فاصله كمى به حال آماده باش صف كشيده بودند و منتظر صدور حكم بازداشت يا تيرباران او بودند مى ديد». (نقل شده در «بازيگران عصر پهلوى» محمود طلوعى) بختيار از دفتر شاه مستقيماً به فرودگاه منتقل شد تا با هواپيمايى كه عازم رم بود كشور را ترك كند.
او حتى اجازه نيافت چمدانى براى خود ببندد يا از خانواده اش خداحافظى كند. اين وضع براى مردى كه تا چندماه پيش از آن رئيس مقتدر سازمان مخوف ساواك بود و هر لحظه انتظار رسيدن به مقام نخست وزيرى را مى كشيد قابل فهم نبود. او در واقع خبر نداشت كه شاه از جزئيات بلندپروازى هاى او آگاه است و تلاش هاى مخفيانه او را براى قبضه كردن قدرت در كشور مى داند.
• ساواك
تيمور بختيار يكى از افسران ارتش بود كه در كودتاى ۲۸ مرداد نقش تعيين كننده اى ايفا كرد و پس از آن راه پيشرفت را به سرعت پيمود. او كه از بستگان نزديك ملكه ثريا بود، در روز كودتا خود را با يك تيپ زرهى به نزديكى تهران رساند تا چنانچه نقشه كودتا شكست خورد، شبانه به تهران وارد شود و كار را يكسره كند. بختيار به پاس اين خدمت درجه سرتيپى گرفت و به فرماندهى لشكر ۲ زرهى منصوب شد.
او عضو دادگاه نظامى محاكمه كننده دكتر مصدق بود و مدتى بعد فرماندار نظامى تهران شد. كشف و انهدام شبكه افسران حزب توده، تخريب حضيره القدس، مركز مذهبى بهائيان در تهران (كه به قصد جلب رضايت آيت الله بروجردى انجام گرفت) و برخورد نهايى با جمعيت فدائيان اسلام در دوران فرماندارى نظامى او روى داد و قدرت او را افزون تر كرد.
در سال ۱۳۳۶ و پس از تشكيل سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) حكومت نظامى چند ساله در تهران پايان يافت و تيمور بختيار كه ديگر درجه سرلشكرى داشت به عنوان نخستين رئيس ساواك انتخاب شد.نطفه اين تشكيلات در واقع در زمان فرماندارى نظامى بختيار در تهران شكل گرفته بود و كادر اوليه آن نيز از فرماندارى نظامى به ساواك انتقال يافت.
اين تشكيلات جديد را مستشاران آمريكايى بر اساس الگوى سازمان هاى اطلاعاتى غرب سامان داده بودند و همكارى نزديك با مأموران اطلاعاتى آمريكايى در اين دوران، روابط بختيار را با بخش هايى از هيأت حاكمه ايالات متحده مستحكم كرد. گفته مى شود بختيار در دوران رياست ساواك و با استفاده از قدرت فراوانى كه اين موقعيت در اختيارش مى گذاشت به ثروت اندوزى پرداخت و خود را براى بلندپروازى هاى آينده آماده كرد.
از سوى ديگر عده اى عقيده دارند شاه از همان هنگام نسبت به قدرت گرفتن بختيار نگران شده بود و سپردن رياست ساواك به او در واقع با انگيزه دور كردنش از ارتش صورت گرفته است. به نظر مى رسد بختيار انتظار داشت با استفاده از نفوذ ثريا و اشرف نخست وزيرى يا دست كم رياست ستاد ارتش را به دست آورد. به همين دليل مى كوشيد اسباب بزرگى را براى خود فراهم كند. پس تماس هاى خود را با اشرف گسترش داد، خانه اى كاخ مانند در خيابان سعدآباد براى خود ساخت و مهمانى هاى بزرگى ترتيب داد كه سفراى خارجى و رؤساى مجلسين مدعوين هميشگى اش بودند.
• رويارويى
داستانى در مورد واكنش شاه به خانه مجلل بختيار وجود دارد كه هرچند ممكن است واقعى نباشد، نشان دهنده فضاى حاكم بر رابطه آن دو است: گفته مى شود هنگامى كه بختيار خانه بزرگ خود را در نزديكى محل اقامت شاه مى ساخت، روزى شاه به او گفت: تيمور! شنيده ام براى خود كاخ رياست جمهورى مى سازى! بلندپروازى هاى بختيار كمتر از آنچه در اين داستان به آن اشاره شده نبود. او در سال ۱۳۳۹ به عنوان رئيس ساواك سفرى به ايالات متحده كرد و گويا آنجا با كندى، رئيس جمهور وقت ايالات متحده نيز ديدار داشت.
گفته مى شود او در اين سفر كوشيده است موافقت دولت آمريكا را براى تدارك كودتايى در ايران عليه شاه جلب كند. مقامات آمريكايى در حكومت كندى دل خوشى از شاه ايران نداشتند، اما تصّور وقوع كودتا و بى ثباتى در كشورى كه زير گوش اتحاد جماهير شوروى قرار داشت هيچ برايشان خوشايند نبود. لذا ممكن است موضوع را به شكلى به اطلاع شاه رسانده باشند و به همين دليل او پيش از آنكه به نخست وزيرى امينى تن دهد، بختيار را با وعده نخست وزيرى از رياست ساواك بركنار كرده باشد.
رفتارهاى بختيار در آن دوران نشان مى دهد كه خارج شدن از ساواك برايش ناگوار نبوده است و با توجه به اينكه مقام ديگرى هم به او پيشنهاد نشد به نظر مى رسد وعده نخست وزيرى گرفته باشد.
تحريكات پنهان و آشكار بختيار عليه دولت امينى كه به تدريج اوج گرفت و نقل محافل شد اين گمان را تقويت مى كند. شاه با دامن زدن به اختلافات امينى و بختيار دو هدف را دنبال مى كرده است. اولاً شرايطى را فراهم مى كرده كه حملات بختيار عليه امينى (كه نخست وزير مورد حمايت دولت كندى بود) بدگمانى دولت آمريكا را نسبت به رئيس سابق ساواك تشديد كند. از سوى ديگر اين درگيرى موقعيت دولت امينى را نيز تضعيف مى كرد. سرانجام نيز با شكايت امينى به شاه و به بهانه حمايت از دولت او بختيار از كشور بيرون رانده شد.
او بلافاصله در فرودگاه رم به كنايه مخالفت خود را با حكومت شاه ابراز كرد و بعدها نيز از مهمترين و جدى ترين مخالفان شاه در خارج از كشور شد. بختيار چند سال بعد و هنگامى كه در خاك عراق فعاليت هاى مسلحانه عليه دولت ايران را سازمان مى داد توسط عوامل نفوذى ساواك كشته شد.