عباس عبدی در اعتماد نوشت: حکم بدوی دادرس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب درباره آقای قدیانی که وی را به ۳ سال زندان و نیز مطالعه و رونویسی کتاب حکایت زمستان به قلم سعید عاکف، داستان سیستان به قلم رضا امیرخانی و کتاب دشمن از انتشارات انقلاب اسلامی و تحویل به اجرای احکام مکلف کرده بود، بازتاب گستردهای داشت.
نویسنده داستان سیستان و نیز دفتر حفظ و نشر آثار رهبری هر کدام به زبانی به نقد آن پرداختند و آقای کشاورز نیز در روزنامه اعتماد آن را نقد کردند و به طور طبیعی در فضای مجازی نیز هر کس در ذیل این خبر یک جمله تعریضی اضافه کرد، برخی نیز مفصلتر به اتفاق پرداختند. در این یادداشت میکوشم که از زاویه دیگری به موضوع بپردازم. ابتدا باید بگویم که اصل این حکم محکومیت درباره آقای قدیانی و موارد مشابه را که شامل زندان هم میشود، بیفایده میدانم و معتقدم که با این احکام و رسیدگیها درباره عناوین و موارد قانونی کشدار و تعریف نشده، چون توهین و تبلیغ هیچ مشکلی از جامعه حل نمیشود که بدتر هم خواهد شد. بنابراین هنگامی که به اصل حکم نقد دارم، جزییات آن از جمله الزام به خواندن کتاب نیز منتفی است. نکته دیگر اینکه اگر الزام به خواندن کتاب را هم بپذیریم، الزام به رونویسی آن نوبر است. گویی که مشق شب است که رونویسی کنند. این بخش ماجرا نهایت بیتوجهی یا کجسلیقگی و احتمالا با قصد تخفیف فرد بوده است.
گذشته از دو ایراد مهم که به نظرم در پرونده حاضر هست، ولی بنده اصل الزام و اجبار کردن به خواندن کتاب را (طبعا در موارد دیگر) نه تنها نادرست نمیدانم بلکه مفید و حتی درست هم میدانم. جالب اینکه پیشتر و در جریان حکم مشابه دادگاهی در شهرستان، فردی را محکوم به خواندن کتاب آقای زیدآبادی کرده بود که به نحو صریح و ضمنی مورد استقبال قرار گرفته بود. بنابراین فارغ از مورد اخیر که طبعا محکوم کردن آقای قدیانی به مطالعه کتاب بیمعنی است در بسیاری از موارد دیگر میتوان از این شیوه استفاده کرد بدون آنکه این کار به معنای دقیق مجازات تلقی شود. برای نمونه برخی از دادگاهها حکم به درختکاری یا نگهداری از حیوانات یا جارو کردن خیابان و... میدهند که هیچکدام از این کارها ذاتا مجازات نیستند، برای مثال اگر کسی را محکوم کنند که به مناطق دورافتاده برود و ۱۰ نفر بیسواد را سوادآموزی کند یا به دانشآموزان درس دهد، اگرچه این کار تحت عنوان مجازات است، چون او را مجبور به انجامش کردهاند ولی بسیار کار پسندیدهای است. بنابراین الزام کردن به خواندن کتاب نیز هر چند تحت عنوان مجازات میآید ولی کار خوبی است و میان مفهوم مجازات با این فعل ترادفی وجود ندارد.
مشکل از تصویری است که ما از مفهوم مجازات داریم. مجازات در ذهن ما همراه با زجر و عذاب و سختی است در حالی که معنای مجازات در حال تغییر است هر چند این تغییر کُند و آهسته است. در جوامع سنتی عدالت پایه تنبیهی دارد در حالی که در جامعه مدرن میکوشند که به عدالت ترمیمی نزدیک شوند. در عدالت ترمیمی مجازاتهای جایگزین حبس نقش مهمی دارند. بیدلیل نیست که در جوامع جدید با مجازاتهای بدنی مثل شلاق نیز مخالفت میشود.
بنابراین هر گونه الزام به اجرای عملی که بتواند موجب ترمیم، بخشی از عوارض ناشی از ارتکاب فعل مجرمانه شود یا به اصلاح آن کمک کند، مطلوب خواهد بود هر چند زجردهنده نخواهد بود. الزام به خواندن کتاب (و نه رونویسی آن) به هیچوجه امر بدی نیست و باید استقبال کرد که چنین احکامی صادر شود. البته چند شرط دارد.
اول اینکه آیا کتاب به معنای کلی گفته میشود یا بهطور خاص کتابی که مرتبط با جرم محکوم است. مثلا کسی که مرتکب قتل شده را محکوم کنند که کتاب جنایت و مکافات داستایوفسکی را بخواند. گاه منظور خاصی در میان نیست، نفس کتاب خواندن هدف است که شاید بتوان ۱۰ جلد و بیشتر کتاب معرفی کرد که بخواند. در مورد اول طبیعی است که الزاما مشاور باید تعیین مصداق کند زیرا قاضی که نمیتواند در این باره کارشناس باشد. در هر دو مورد بهتر است که تعیین عنوان کتاب به مشاور و کارشناس ارجاع شود. از سوی دیگر خواندن که به خودی خود قابل سنجش نیست. برای حل مشکل لازم است که محکوم مجبور به نوشتن نقد و نظرش شود. یعنی یا خلاصه کند و یافتههای مهم کتاب را بگوید و آنها را بپذیرد یا آنها را نقد و رد کند.
اتفاقا در احکام مشابه و منصفانه و حتی در همین حکم اگر نوشته شود که این ۳ کتاب خوانده و نقد آن به دادگاه داده شود، خیلی هم خوب است. گمان میکنم که باید از چنین شرطی استقبال کرد هر چند نیازمند به شرط هم نیست. زیرا از آنجا که احتمال میرود، آقای قدیانی به حکم اعتراض نکند و در نتیجه این حکم قطعی شود لذا توصیه میکنم که در این صورت به جای رونویسی، نقدی جدی بر هر ۳ کتاب را نوشته و همراه متن اصلی به عنوان اجرای حکم به دادگاه بدهند و برای چاپ نیز در اختیار ناشران قرار دهند. چون خواندن کتاب برای اهل نظر بدون نقد آن، امر مطلوبی نیست. نکته آخر اینکه اگر از این پس حکمی مشابه داده شد، حداقل خوب است که محکوم را میان دو امر مُخیّر کنند. مثلا پرداخت جریمه و تحمل زندان یا خواندن و نقد و توصیف کتاب.