چندی پیش خبری با این مضمون در توییتر منتشر شد که در سیستانوبلوچستان ۷ کودک کمسن و سال را دزدیدهاند و نزدیک به یک هفته است که کسی از آنها خبر ندارد. نگارنده در ادامه توضیح داده بود که کبد و کلیه این کودکان را میفروشند و خانوادههای این قربانیان به هر دری که میزنند کسی جوابگو نیست و دولت هم پیگیری نمیکند.
درست هم میگوید. برای قصه ساختگی و داستان دروغین چه کسی شال و کلاه میکند و بنای پیگیری برمیدارد؟ پُرواضح است که هیچکسی پی اخبار فیک را نمیگیرد و وقتی خبری محلی از صحت نداشته باشد، نه این دولت و این مسئولان، بلکه هیچ دولت پاسخگو و فداکار دیگری هم بنای پیگیری برنمیدارد.
جالب اینکه همین خبر ۱.۸ k. پسندیده و ۳۸۶ بار به اشتراک گذاشته شده، اما هیچکسی به خودش زحمت نداده این سوال را مطرح کند که منبع اصلی خبر کدام خبرگزاری است یا رسانه است؟ در ۳۸ اظهارنظری که در انتهای این خبر درج شده فقط عدم پاسخگویی مسئولان مورد نقد قرار گرفته شده و برای خانوادههای قربانیان دلها سوخته است.
واقعیت، اما فراتر از تمام این روایتهای دروغ و توییتهای چند کلمهای بیصاحبی است که اغلب هم از طرف کاربرانی با نامهای مستعار منتشر میشود. هر چقدر میزان انتشار خبرهای فیک بیشتر باشد، به همان نسبت باورپذیری خبرهای درست و درمان پایینتر میآید؛ یعنی کاربرانی که روایتهای دروغ منتشر میکنند در واقع در حق تمام اتفاقات دیگری که ممکن است زندگی آدمهایی را تغییر دهد، جان یک عده را نشانه بگیرد، خدماتی را وصل یا فصل کند یا اعتراضی را به نتیجه برساند جفا میکنند.
چرا که به این ترتیب صحت و سقم روایتهای درست را هم زیر سوال میبرند و همین باعث میشود کسی آنها را هم دیگر باور نکند. مثلا حالا اگر کسی با سند و مدرک واقعی توییت کند که در سیستانوبلوچستان تعدادی کودک دزدیده و اجزای بدن آنها به فروش رفته، با استناد به خبر دروغین قبل دیگری کسی این خبر را باور نمیکند و راوی نقش چوپان دروغگو را پیدا میکند.
این در حالی است که اگر به واسطه خبر کذب اول، خبر دوم مورد بیمهری قرار نمیگرفت، شانس پیگیری دزدی آن کودکان از دست نمیرفت. نمونه این خدشهها بسیار است؛ اخبار کذبی که زمینه مرگ خبرهای صحیح را فراهم میکنند و داستان تلخ قربانیان واقعی حوادث را در خاموشی فرو میبرند.
شاید برای همین است که حالا در تریبونهای مختلف تمام دنیا تلاش میکنند فرهنگ صحیح انتشار خبر و نقد در شبکههای اجتماعی را اطلاعرسانی کنند تا به این ترتیب بتوانند هم جلوی آسیبهای بزرگتری را بگیرند که گریبان خبرهای صحیح را میگیرد و هم به پیامهای اعتراضی اعتبار ببخشند.
اما ما هم حتما سهمی داریم؛ سهم بزرگی که در جدی گرفتن اعتراضهایمان نقش دارد. اینکه بدانیم کی و کجا باید اعتراض کنیم یا سکوت، مرز ناشناختهای نیست که دیده نشود و اشتباه گرفته شود. اتفاقا اینبار همهچیز آنقدر عیان و شفاف است که نیازی به موشکافی ندارد.
حکایت دروغهایی است که صدای اعتراضهای واقعی را هم خفه میکند و بدبینی به بار میآورد. این است که اگر کاربری در توییتر از بدخلقی واقعی راننده اسنپ شکایت کند یا از سفری بنویسد که پایان تلخی داشته، هیچکسی دیگر تره برای حرفش خورد نمیکند و آن را دروغی میپندارد که صرفا برای جلبتوجه روایت شده است.
اینجاست که همه کاربران شاکی شبکههای اجتماعی برچسب مشترک «چوپان دروغگو» میگیرند و بلای جان قربانیان واقعی میشوند.