دختری نوجوان که مدعی است بعد از دوستی با پسری از سوی او اغفال شده و به او تعرض شده است، خواستار مجازات این پسر شد.
به گزارش شرق، شاکی پرونده که دختری نوجوان است، چند ماه قبل با شکایت از پسری جوان به نام پوریا، مدعی شد از سوی او مورد تعرض قرار گرفته است. این دختر به مأموران گفت: پوریا به او تجاوز و بعد با وعده ازدواج، او را وادار به سکوت کرده و گفته بهتر است شکایت نکند تا آنها با هم خیلی زود ازدواج کنند.
این دختر در شکایت خود گفت: من و پوریا با هم دوست بودیم. یک روز پوریا به من گفت: دلش برای من تنگ شده است، نزدیکی خانه قرار گذاشتیم و او دنبالم آمد. من لباس بیرون تنم نبود. گفت: بیا برویم لباس برایت میخرم. او من را با خود برد و یکدفعه به من حمله کرد و من را مورد آزار قرار داد.
وقتی گفتم شکایت میکنم، گفت: میخواهد با من ازدواج کند و عاشق من شده است. بعد من را با خود به مغازهای برد طلاهایم را فروخت و برایم لباس خرید. او یک شب هم من را به خانهاش برد و در همه این مدت اصرار داشت که من شکایت نکنم، اما بعد رهایم کرد و دیگر به تلفنهایم جواب نمیداد تا اینکه من تصمیم گرفتم شکایت کنم. کاری که پوریا با من کرده همهچیز را بههم ریخته است و من زندگی خانوادگیام را از دست دادم. پدرم با من قهر کرده و من همه پشتوانهام را از دست دادهام.
دختر شاکی درباره نحوه آشناییاش با متهم گفت: من سگی پاکوتاه داشتم که آن را به پارک بردم تا بفروشم. دختری جوان به نام لیدا نزدیکم آمد و گفت: شماره تماسم را میخواهد و پسری قصد دارد سگ را از من بخرد. من هم شماره را دادم، اما وقتی آن پسر زنگ زد، گفت: من را در پارک دیده و از من خوشش آمده است و میخواهد با من صحبت کند. اینطوری بود که با پوریا آشنا شدم.
با شکایت این دختر و تأیید تعرض به او از سوی پزشکی قانونی، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده و دستور بازداشت متهم صادر شد. پوریا بازداشت و تحقیقات مأموران آغاز شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده یک بار دیگر دختر نوجوان شکایت خود را مطرح کرد و گفت: پوریا به من تجاوز و بعد هم رهایم کرد. او زندگی من را نابود کرده و من شکایت دارم.
سپس مادر دختر نوجوان در جایگاه حاضر شد. او گفت: بعد از این حادثه شوهرم خانه را ترک کرد. او به من گفت: تو باعث شدی چنین اتفاقی بیفتد و دیگر حاضر نیست با من زندگی کند. او دیگر حاضر نیست حتی دخترش را ببیند، چون معتقد است من آزادی بیش از حد به دخترمان دادم و زندگی او را نابود کردم.
در ادامه لیدا، دختری که شاکی مدعی بود شماره را به پوریا داده است، در جایگاه قرار گرفت. او تأیید کرد که شماره را به پوریا داده است. این دختر گفت: پوریا پسر همسایه ما بود به من گفت: از شاکی خوشش آمده است و از من خواست برای اینکه با او ارتباط برقرار کند، شماره را بگیرم. من هم به نیت اینکه دو جوان با هم آشنا و عاشق شوند، قبول کردم این کار را بکنم اصلا قصدم این نبود که بخواهم کاری کنم که به دختر نوجوان تعرض شود. من و پوریا رابطه دوستانه خوبی داشتیم و از سالها قبل خانوادههایمان با هم ارتباط داشتند. او مثل برادر من بود اصلا فکر نمیکردم چنین کاری کند و اصلا هم در جریان تجاوز نبودم تا اینکه مأموران آمدند و گفتند که چه اتفاقی افتاده است.
وقتی نوبت به پوریا رسید، او گفت: من به دختر نوجوان تجاوز نکردم البته با هم رابطه داشتیم. او یک شب به من زنگ زد و گفت: پدرش او را از خانه بیرون انداخته است و لباس بیرون هم ندارد. من دنبالش رفتم، او را سوار ماشین کردم و بعد هم به خانه یکی از دوستانم بردم. در خانه دوستم ما با هم رابطه داشتیم، فردای آن روز با دختر نوجوان به طلافروشی رفتیم طلاهایش را فروخت تا اینکه بتواند مدتی با پول آن زندگی کند، چند دست هم لباس خریدیم و به خانه ما برگشتیم. من انکار نمیکنم که با هم رابطه داشتیم، اما من به او تجاوز نکردهام. او خودش همراه من آمد و بعد هم گفت که میخواهد با من ازدواج کند. من سرباز بودم و هنوز روی پای خودم نبودم که بخواهم چنین کاری کنم. به همین دلیل از پیشنهادش ترسیدم و دیگر به تلفنهایش جواب ندادم. ضمن اینکه مادرش از ارتباط ما خبر داشت. اینکه دعوایی بین او و شوهرش اتفاق افتاده است، به من مربوط نیست. مسئله خانوادگی آنهاست. من دختر او را اغفال نکردم. دختر خودش خواست که با من دوست شود.
با پایان جلسه، قضات دستور بازداشت متهم را صادر و ادامه رسیدگی را به بعد موکول کردند.
اصل ماجرا به این شوریها هم نبوده که الان دارند جلوه میدهند.