مرد جوان از روی صندلی بلند شد و گفت: «این زن اهل زندگی نیست و از فردای عروسی سر ناسازگاری گذاشت. ده جور پرونده علیه من راه انداخته و حالا که نتیجهای نگرفته دادخواست طلاق داده است...» زن حرف همسرش را قطع کرد و گفت: «آقای قاضی، یک زن بیشتر از هر چیزی به حمایت و عشق شوهرش نیاز دارد. اما این مرد بدون اجازه مادرش حتی حق آب خوردن ندارد!» ...
خب چرا ؟ 3 ساله دارین وقت دادگاهها رو میگیرین و اینا رو از زندگی آینده شون به زور جدا می کنین .
3 سال !!!
چرا به زور می خواین دو نفر رو که اگه به موقع از هم جدا شن کمتر صدمه می بینن و صدمه می زنن کنار هم نگهدارین ؟
می خواین بلاخره یکی شون یه بلایی سر خودش یا اون یکی یا خانواده هاشون بیاره تا راحت شین ؟
"قاضی نفس بلندی کشید و به منشیاش گفت: «کدام فیلم بود که میگفت؛ پایان تلخ از تلخی بیپایان بهتر است؟» و بدون آنکه منتظر جواب بماند پرونده را کناری گذاشت و رویش نوشت: «رسیدگی در وقت مقرر»."