عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در همایش «پرسش از امر دینی در جهان حاضر در جهان معاصر» گفت: کسانی که به دنبال این نوع گشودگی از متون مقدس بودند و سعی میکردند متون مقدس را با گوش جان بشنوند در همیشه تاریخ اندک بودهاند و کار برایشان دشوار بوده است.
انشاالله رحمتی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در همایش «پرسش از امر دینی در جهان معاصر» امروز ۲۹ مهر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی کرد.
به گزارش ایکنا؛ رحمتی در آغاز سخنانش گفت: سعی من این است مطالبی را در خصوص پایان گشودگی به ساحت قدس مطرح کنم. عبدالکریمی بحث توصیفی میکنند و نه تجویزی، وقتی ما گزاره جزئیه داشته باشیم و میگوییم امکان گشودگی کم شده است، امکان آن را کاملا نفی نمیکنیم.
وی افزود: امروز با متون مقدس چه مواجههای میتوانیم داشته باشیم. نوع نگاه عبدالکریمی حسرتبار است و گشودگی به ساحت قدس را امری لازم و مثبت میدانند. به نظر ایشان، امر مهمی از دست دادهایم و بازیابیاش برای ما دشوار شده است. ایشان ضرورت بازیابی گشودگی به ساحت قدس را عنوان میکنند.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد ادامه داد: آنچه در نوشته ایشان غالب است وجه سلبی ماجراست، به این معنا که به عبارات مختلف متذکر میشوند این گشودگی عمدتاً از دست رفته است و تنها قسمت ایجابی بحثشان جایی است که متذکر میشوند که راه این گشودگی را کسانی مانند کربن و گادامر به ما نشان میدهند و امید است که بیشتر این بحث را بسط دهند.
رحمتی افزود: طبعا این رویکرد بیانگر این است که ما باید مواجهای هرمنوتیکی با متن داشته باشیم و به گشودگی برسیم. سؤالی که برای من مطرح میشود این است که ما چه راهحلی داریم. نوعاً بحث میشود که گویی در دوران مدرن اتفاق خاص و خارقالعادهای روی داده است و وضعیت ما با همه تاریخ متفاوت است. در خصوص مواجهه با متون قدسی، ما باید بتوانیم با این متون ارتباط برقرار کنیم و قرآن را طوری بفهمیم که در زندگی ما حضور یابد، همانطور که سهروردی میگفت: قرآن را طوری بخوان که در شأن تو نازل شده است.
رحمتی تصریح کرد: چنین مواجهای امروز قطع نشده است و در گذشته هم وضع بشر بهتر از این نبوده است، هر چند امروز ولی شناسان بسیار کمتر هستند اما در گذشته وضعیت بهتر نبوده است. یکی از بحثهای آقای عبدالکریمی مفهوم تئولوژی است. ایشان معتقدند آنچه در گذشته وجود داشته تئولوژی بوده که شامل کلام و الهیات بالمعنی الاخص است. وجه حکمت در قالب تئولوژی جای نمیگیرد. حکمت وجه آفاقی-انفسی است. آفاقی است، چون مراتب جهان را برای ما ترسیم میکند، همچنین حکیمان ما تنها به دنبال شناخت جهان بیرون از خود نیستند و به دنبال شناخت درون نیز هستند.
وی ادامه داد: در حکمت وجه انفسی وجود دارد که غیر از سوبژکتیویسم است که امروز بیان میشود. سوبژکتیویسم مبتنی بر تمایز عین و ذهن است، در صورتی که امر انفسی در تناظر با امر آفاقی است. در طول تاریخ اگر توجه کنید به دعوای متکلمان با فیلسوفان داشتهاند، برای اهل تئولوژی گشودگی به ساحت قدس وجود نداشته و به همین دلیل ملاصدرا در اوج حکومت شیعی دوران صفویه غریب است. او فیلسوفی شیعه است اما نمیتواند در مرکز حکومت صفوی زندگی کند و تن به تبعید خودخواسته میدهد یا کشته شدن سهروردی از ناحیه سکولارها نیست، بلکه از ناحیه دینداران و اهل تئولوژی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد با بیان اینکه وضعیتی که در گذشته بوده امروز تشدید شده است، گفت: کسانی که به دنبال این نوع گشودگی از متون مقدس بودند و سعی میکردند متون مقدس را با گوش جان بشنوند در همیشه تاریخ اندک بودهاند و کار برایشان دشوار بوده است. اتفاقی که امروز روی داده است این است که دو گروه متخاصم بر علیه گشودگی هم پیمان شدهاند. یک گروه دینداران ظاهراندیشاند که به نوعی در جهان معاصر تشدید شده است. کسانی ممکن است با ادیان سنتی فاصله گرفتهاند اما با لحاظ عرفانهای نوظهور شامل امر دینی هستیم. طرف دیگری عقلانیت سکولار بر علیه گشودگی و ارتباط با ساحت قدس است که با دینداران تئولوژیک همپیماناند.
رحمتی ادامه داد: آنچه وضعیت را دشوار کرده، این است که اگر سهروردی در زمان خود با گروهی از فقیهان متحجر مشکل داشت، امروز هم آن فقها حضور دارند اما در کنار آنها کسانی هستند که نگاه سکولار دارند اما باز همین کار را میکنند و اتفاقا ابزار قویتری دارند.
وی تصریح کرد: ما معتقدیم امام زمان (عج) غایب است و در آخرالزمان ظهور میکند و جهانی که پر از ظلم شده را پر از عدل میکند اما از نظر حکمت مفهوم غیبت به یک معنا در مقابل مفهوم مرگ خداست. غیبت وضعیتی را مطرح میکند شبیه وضعیت مرگ خدا اما این دو خیلی متفاوتاند. مرگ خدا یعنی خدایی برای ما وجود ندارد و ما به جایی رسیدهایم که به خدا نیاز نداریم و اگر خدا هم نمرده باشد ما کاری با او نداریم اما در غیبت معنا این است که خدا هست و مشکلی برای ما ایجاد شده نه اینکه ما از این مرحله گذشتهایم. ما نیاز داریم و علیرغم نیازی که داریم دسترسی را از دست دادهایم و در ذیل غیبت مفهوم انتظار مطرح میشود که به معنایی آخرالزمانی صرف نیست. انتظار به معنای انتظار ظهور معنایی است که در متن مستتر است.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد افزود: ما از نظر حکمت منتظر این هستیم که معنای متن ظاهر شود و اگر به کارکرد امام در اصطلاح شیعه نگاه کنیم ایشان معلم تاویل است. اختلاف اصلی بین دو مذهب اسلامی صرفا جانشینی پیامبر (ص) نبود بلکه بحث سر این است که وقتی پیامبر (ص) از دنیا رفته است و خاتمیت روی داده است ما دیگر کاری با آسمان نداریم؟ بشر به آسمان نیاز دارد و این فلسفه ارسال رسل است. ابنسینا در ذیل نیاز به پیامبر قرآن اجتماعی را مطرح میکند اما مشابه این را امام صادق (ع) دارند؛ استدلال ایشان برای نیاز به پیامبر این نیست که او جامعه را سامان دهد بلکه ایشان نیاز ما به خدا را مطرح میکنند. در این راستا سؤال شیعیان این بود که آیا نیاز به آسمان منتفی شده است؟ ما این نیاز را داریم و اعتقاد شیعه این بود که تنزیل تمام شده است اما این خاتمت آغاز راه است. متنی به ما داده شده است که باید آن را بخوانیم و در این نامه همه چیزهای مورد نیاز وجود دارد اما عقل سلیمی نمیتواند بگوید با صرف خواندن میتوان به آن رسید و ما با تأویل نیاز داریم. ما به کسی نیاز داریم که تأویل را بیان بکند.
رحمتی با بیان اینکه در دوران غیبت کبری ما همچنان به تأویل نیاز داریم، گفت: انسانها همان انسان هستند و به آسمان و تأویل نیاز دارند و این ضرورت غیبت امام (عج) را اثبات میکند. آنچه در خصوص امام عصر (ع) گفته میشود به یک معنا انتظاری جهانی است و بیشتر از همه در اینجا انتظار انفسی است و باید برای هر کدام از ما روی دهد. آنچه اینجا مطرح میشود نوعی حیات متون مقدس و تضمین آن است.
وی تصریح کرد: نه تمام انسانها اما برخی میتوانند چنین مواجهای داشته باشند. امروز هم امکان ظهور معنای متن برای انسان وجود دارد. سرگرمی و زندگی امروز ما در این موضوع دخالت دارند و امکان را از ما میگیرند اما این امکان به صورت فردی وجود دارد.
وی افزود: به لحاظ فلسفی، فلاسفه ما ذیل تئولوژی نبوده و ذیل حکمت هستند و برای کسانی مانند ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا نوعا مواجهای با این بخش از حکمت، از جنس تاریخ فلسفه است. در فیلسوفانمان دو وجه حکمت و حکایت را تشخیص میدهیم؛ برای مثال او کتاب حکمت اشراق را مینویسد که با کتابهای کلامی متفاوت است. سهروردی در این کتاب به مدد تعقل و تأله حرکت میکند و ارتباطی وجودی و انفسی با حقیقت دارند. او صراحتا میگفت: من حکیم را حکیم نمیدانم مگر آنکه جان برای او در حکم جامه باشد. میرداماد رسالهای دارد که مکاشفهای را گزارش میدهد که خلأ تن کرده است. سهروردی، ابنسینا و یا میرداماد وجه حکایت هم دارند.
رحمتی ادامه داد: در غصه غربت غربیه سهروردی ما شاهد زندگی این جهانی انسان هستیم. منظور او مغرب وجود و هستی است. او در این داستان بیان میکند چگونه میتوان از این وضعیت خارج شد و بیان این خروج به این گونه است که من نامهای پدرم که پادشاه یمن که مرکز جهان معنوی است دریافت کردم و آموختم از غربت غربی خلاص شوم و در پایان داستان میگوید من در این حکایت بودم و این حکایت من است. رسالههای دیگر سهروردی صرفا حکمت سهروردی و علمی آفاقی نیست بلکه علمی انفسی است و چیزی که آموخته و به «رأی العین» دیده عین هستی خودش میشود. حکایتهای سهروردی، ابنسینا و رسالههایی مانند مثنوی مولانا در عرفان وجه حکایتی بزرگان است و در مقام خوانش قرآن این مقام روی داده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد با بیان اینکه گشودگی به قرآن حکمت را ایجاد کرده است، گفت: قرآن به معنایی با حکیمان سخن گفته است. مثنوی را با «تفسیر کبیر فخر رازی» مقایسه کنید. کتاب فخر اعجابانگیز است اما دریغ از اینکه جایی قرآن با فخر رازی سخن گفته باشد. این اتفاقا تئولوژی است و گشودگی اینجا روی نداده است. کم نیستند دیندارانی در جهان امروز که این گونه با قرآن مواجهاند. حافظ تفسیر قرآن ننوشته اما قرآن با او سخن گفته است. مولانا نیز پیام قرآن شنیده و برای او کتابالله روایت خود است.
وی ادامه داد: به لحاظ مواجه با متون مواجههای متفاوتی میتوانیم داشته باشیم. اسلامی بنیادگرا داریم که هیچ مواجهای با متن صورت نمیگیرد و تنها باید به آن عمل کرد. او نسبت به جهان مدرن تخاصم دارد و فکر میکند جهان مدرن راه او را بسته است. مواجهه دیگر با متن اسلام مدرن است، در این اسلام نوعا به اسطورهزدایی از متن روی میآوریم و «رودولف بولمان» نمونه این کار در غرب است. مواجهه دیگر اسلام سنتی است. مواجهه چهارم اسلام معنوی است که به نظرم متوجه مشکلات دنیای مدرن هست و میداند وضعیت دشوار است اما میشود روی جنبههایی از اسلام و متن دست گذاشت که هم زمینه تاریخی دارند و میتوانند با دنیای جدید گفتوگو کنند.
رحمتی در پایان گفت: در مقایسه عرفان شرق و غرب و برقراری گفتوگو میان آنها با دقتهای لازم در فلسفه تطبیقی میتوان این کار را انجام داد. ممکن است گفته شود این نگاه نخبهگرایانه است اما بودن این گروه خاص، یعنی این مواجهه در جامعه بشری نشان میدهد این مواجهه ممتنع نیست و نوعا هم این گونه بوده که هر جریان معنوی در جریان تاریخ باید در سطحی خود را نگه دارد. چیزی که ذیل عنوان معنویتهای نوظهور میبینیم ناشی از چنین نیازی در روح بشر است اما چون نتوانسته مواجهه اصیلی با متون قدسی برقرار بکند جریانی انفسی نیست و سوبژکتیویسیتی است. سخن از معنویت با روح در ارتباط است، وقتی عالم ما بدون روح شده، معنویت تهی میشود. در زبان عربی معنویت با معنا مرتبط است که امری است بیرون ما و در متن است. نیاز است ما ارتباط خود را با امر قدسی حفظ کنیم و اگر گروه نخبه بتواند در جهان ما موجودیت خود را حفظ کند، گروههایی به آن خواهند پیوست و البته معنویت هیچگاه دغدغه اکثریت نداشته است.