قسمت نخست این گفتوگو با عنوان «کارایی روش فهم پلکانی روایات در فرایند کاربردیسازی مطالعات حدیثی» چندی پیش منتشر شد.
به گزاش ایکنا؛ مشروح قسمت دوم گفتوگو از نظر میگذرد؛
ایکنا: چند سالی است که دانشگاههای غربی نسبت به مطالعات اسلامی اقبال نشان دادهاند و در این جهت به برگزاری دورههای آموزشی و اعطای بورسیه تحصیلی در مقاطع تحصیلی مختلف اقدام میکنند. آثاری هم که در این مراکز در زمینه اسلامپژوهی منتشر میشود آثار معتبری است. این مراکز بعضا به پژوهش درباره موضوعاتی میپردازند که شاید حتی در حوزه علمیه قم هم مغفول واقع شده باشد. اولین سؤال بنده این است که پژوهش در این حوزه چه ضرورتی دارد و غربیها چه نیازی به انجام این تحقیقات دارند. سوال دوم اینکه آیا روش تحقیقی که آنها به کار میگیرند میتواند مورد استفاده ما واقع شود؟
انگیزههای خاورشناسان برای روی آوردن به علوم اسلامی متفاوت است. انگیزه خاورشناسان هم از نظر تاریخی و هم از نظر جغرافیایی متنوع است. در سالهای خیلی دور و بلکه قرن گذشته، انگیزه آنها بیشتر انگیزه سیاسی کشورهای متبوع بوده است؛ یعنی کشورهای متبوع این افراد به خاطر آشنایی با جهان اسلام ناگزیر بودند دین اسلام را هم بشناسند؛ لذا افرادی را به این عرصه گسیل میداشتند.
در سالهای بعد، علت اینکه کشورها به مطالعات اسلامی روی آوردند، این بوده است که خود حقیقت دین برایشان جاذبه داشته است. منظور از جاذبه حقیقت دین این نیست که حتما بیایند و مسلمان شوند؛ بلکه ممکن است آموزههای اخلاقی مثنوی مولوی یک خانم مستشرق آلمانی را جذب کند. ممکن است آموزههای کلامی شیخ مفید یک کسی مثل مارتین مکدرمورت را جذب کند. آموزههای متعالی قرآن کریم بسیاری از افراد را به سوی خود جذب میکند؛ مثلا یک شخصی مثل «ویلیام چیتیک» میآید مجذوب صحیفه سجادیه و مطالعات عرفانی دین اسلام میشود و یک کتاب درباره عشق و محبت در اسلام مینویسد. این معارف آموزههایی است که افراد دارای گرایشهای فطری اصیل را جذب میکند؛ همان گونه که در سالهای اولیه ظهور دین اسلام چنین بود.
شخصی به نام «عثمان بن مظعون» در تاریخ اسلام وجود دارد که در زمان پیامبر(ص) از دنیا رفت. از او اینگونه نقل شده است که پیامبر(ص) آن قدر مرا دعوت به اسلام کرد تا از سر رودربایستی اسلام آوردم؛ ولی دین در درونم نهادینه نشده بود تا آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى؛ در حقیقت خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد»(نحل، ۹۰) نازل شد. دیدم اسلام همان چیزی را میگوید که من در درون خودم بدان اعتراف دارم. همه انسانها طرفدار عدالت هستند. همه انسانها احسان به دیگران را خوب میدانند؛ لذا این آموزه او را جذب کرد.
خوشبختانه خاورشناسان بهتازگی توانستهاند با آموزههای شیعی هم ارتباط برقرار کنند. ما دو سال پیش کتابی را در دارالحدیث سامان دادیم و مطالعات اصلی مستشرقان در موضوع قرآنپژوهی و تفسیر را در دو جلد ارائه کردیم. مطالعات حدود ۱۰ نفر از مستشرقان در حوزه قرآن کریم را جمعآوری کردیم. این نشان میدهد آنها به معارف شیعی در قرآن و حدیث پرداختهاند. آنها روشهای متنپژوهشی خود را هم به کار میبرند. این کار دادههای زیباتری را به ارمغان میآورد.
در خصوص قسمت دوم سؤالتان باید عرض کنم ما در همین دارالحدیث قم پژوهشکده اخلاق و روانشناسی داریم. یکی از آثار این پژوهشکده به نام «شادکامی» در کتاب سال جمهوری اسلامی حائز تقدیر شناخته شد. این اثر آمده مسئله روز را از متون کهن استخراج کرده است. مسئله روز ما این است که شاد هستیم یا نه؟ شادکامی حق ماست یا نه؟ این پژوهش از دید متون حدیثی به این موضوع پرداخته بود. اکنون ما داریم روی بحث «توانافزایی» تحقیق میکنیم. چگونه میتوان توان روحی افراد را در مواجه با پیشامدهای سخت مثل سیل و زلزله توسعه داد.
ایکنا: پیرو همین مباحث، شاهد هستیم که بعضا پژوهشهایی در کشور برگزار میشود که دستمایه رسانههای معاند میشوند، مانند پژوهشی با عنوان «نقد و بررسی برجام و پسابرجام از دیدگاه قرآن» و تحقیقاتی از این دست. آیا ما برای تطبیق مسائل روز با آیات و روایات حد و مرزی داریم یا اینکه من میتوانم هر مسئلهای را با آیات و روایات ارتباط بدهم و یک پژوهش انجام دهم؟
سؤال کامل بهجایی است. اتفاقا اگر این پرسش درست جواب داده شود بسیاری از برداشتهای سطحی از روایات کنار میرود. حدود سی سال پیش در اوایل رویکرد جدید دانشگاهها به مسائل اسلامی بعد از انقلاب فرهنگی این آسیب حادث شد. در آن دوره ما شاهد نگارش رسالهها و پایاننامههای تألیفی و ترکیبی بودیم با عناوینی مثل «اسلام و اقتصاد» و ... . اینها در واقع روش تألیفی بود. تألیف به این معنا که مؤلف دادههای علمی در آن مسئله را جمعآوری میکرد، در کنار آن چند آیه و روایت هم که به تصور او ناظر به آن موضوع بود ذکر میکرد. این یک روش بسیار ساده است. امروز ما نمیخواهیم مواد خام خودمان را پژوهش کنیم و عرضه کنیم. ما میخواهیم به مسائل فرد و جامعه پاسخ دهیم.
برای این کار دو روش وجود دارد: یک روش تناظر گزارهای و یک روش گفتوگوی مشارکتی گام به گام. روش تناظر گزارهای به چه معناست؟ به این معناست که شما مسئله را تا میتوانید به ریزمسئلههای فرعی تقسیم کنید. مثلا موضوع انحراف اجتماعی جوانان را میتوان به عناصر انحراف جامعه مثل اعتیاد، کودکآزاری و ... تقسیم کرد. دوباره مسئله اعتیاد را به مسائل کوچکتر تقسیم کنیم؛ مثل اعتیاد در اثر اضطراب، اعتیاد بر اثر رفاقتهای نابجا، اعتیاد بر اثر روابط خانوادگی و ... . بعد در تناظر با هر ریزمسئله چند آیه ذکر میشود. این روش، روش مشکلی است اما جواب میدهد. شما باید در ارتباط با هر مسئله دهها متن که احتمال ارتباط با مسئله را دارند جمعآوری کنید. وقتی این گونه پیشرفت کنید همان گونه که ۱۰ ریزمسئله دارید، دهها حدیث ناظر به آن موضوع خواهید داشت. این روش کاستیهایی دارد و مطالعات پیمایشی زیادی میطلب ولی تا حدی جواب میدهد.
روش دوم این است که ما بیاییم یک انسان کاملا متخصص در یک رشته علمی مثل روانشناسی و یک انسان متخصص در حدیث مثل احادیث اخلاقی را با هم روبرو کنیم و یک درگیری ذهنی مشترک برایشان ایجاد کنیم؛ یعنی یک مسئله را میان هر دو در میان بگذاریم، یکی با دید علمی آن را بررسی کند و یکی با دید روایی. یکی با استفاده از پایگاه متون دینی راه حل ارائه دهد و یکی از دید علمی و یافتههای علم تجربی. بدین طریق این دو نفر در یک گفتوگوی فعال دیالکتیکی و مجادلهای قرار میگیرند؛ گفتوگویی که یک ستیز فکری و کشمکش ذهنی در درون خود دارد. ما این راه را تجربه کردهایم و حاصل آن کتاب «پژوهشی در فرهنگ حیا» است. این اثر حاصل گفتوگوی مشارکتی علمی فعال گام به گام یک حدیثپژوه و یک روانشناس است.
اگر ما اینگونه رفتار کنیم یک تعامل و ارتباط میان متون علمی و مسائل علمی پدید میآوریم و آنگاه میتوانیم شاهد تولید یک علم جدید دینی باشیم اما نه در نسل اول بلکه امکان دارد این فرآیند دو یا سه نسل طول بکشد.
ایکنا: شما به بحث تولید علم دینی اشاره کردید، چندی پیش مسئله اسلامیسازی علوم انسانی در محافل علمی مورد توجه قرار گرفت و اساتید مختلف در این زمینه به اظهارنظر پرداختند. به نظر میرسد جایگاه قرآن و حدیث در اسلامیسازی علوم انسانی همواره مغفول واقع شده است؛ حتی در نهادهای حوزوی و دانشگاهی کمتر به این مسئله پرداخته میشود.
من در ادامه مطلبی که عرض کردم یک تکمله اضافه میکنم تا پرسش شما پاسخ داده شود. ما یک وقت به قرآن و حدیث به عنوان کالا نگاه میکنیم، یکبار به عنوان سرمایه. ما کالا را چکار میکنیم؟ کالا را مصرف میکنیم. مثلا به اجناس داخل یک مغازه به عنوان کالا نگاه میکنیم و با همین نگاه آن را خریداری و مصرف میکنیم اما مغازهدار به اجناس خود به عنوان سرمایه نگاه میکند که باید با استفاده از آنها سود به دست بیاورد.
ما اگر به متون دینی به عنوان ماده مصرفی نگاه کنیم حالت موعظه پیدا میکند ولی از آن علمی تولید نمیشود، ولی اگر به عنوان سرمایه به آنها نگاه کنیم و آن را با مسائل مختلف روبرو کنیم و ببینیم به چه پرسشی بهتر جواب میدهد در آن صورت میتوان علم دینی از آن استخراج کنیم. البته باز نیازمند روشهایی پیشگفته هستیم؛ یعنی یا مسائل بزرگ را به ریزمسئله تقسیم کنیم و احادیث ناظر به آن را جمعآوری کنیم یا اینکه دو فرد متخصص را درگیر چالش فرکی مشترک کنیم.
من زمانی میتوانم از یک متن جوابی استخراج کنم که نسبت به آن سؤالی داشته باشم. اگر دهها متن بخوانم اما سؤالی ذهنم را خراش ندهد متن را میبینم و کنار میگذارم. اما اگر ذهنم خراش ذهنی داشته باشد و مسئلهای ذهن مرا رنجور کرده باشد سعی میکنم از آیه و روایت استنباط کنم، کاری که فقهای ما در طول قرنها انجام دادهاند. همه سؤالات رسالههای توضیحالمسائل در احادیث نیست ولی مجتهدین با تلاش خود سوالات را با آیه و روایات ناظر به آن تطبیق میدهد و حکمی را استخراج میکنند.