محمدتقي فاضلميبدي در روزنامه شرق نوشت: از اينكه حوزههاي علميه تفاوتهاي فراواني بهویژه در سالهاي اخير با پيش از انقلاب كرده است، جاي ترديد نيست. روزي كه مرحوم آيتالله حاج شيخ عبدالكريم حائري در اوايل حكومت رضاشاه، حوزه قم را پايهگذاري كرد، سعي کرد تا حد ممكن با شاه وقت براي رسیدن به اهدافش تعامل كند و وارد چالش نشود و طلاب و علما را از سياست دور بدارد؛ زيرا او ميدانست سياسيكردن حوزه يعني درگيري با پارهاي از مسائل سياسي و بازماندن از مسائل حوزوي كه در حال تأسيس است.
به دليل همين تدبير مؤسس حوزه بود که پارهاي از اطرافيان حكومت وقت كه سر سازگاري با دين يا دستكم با روحانيت نداشتند، در آن روزگار ميخواستند تا حوزه را با حاكميت درگير کرده و در تقابل قرار دهند. روشن بود در اين تقابل بازنده حوزه است. در اين راستا سه بار رضاشاه در قم با آيتالله حائري ديدار كرد.
آيتالله نيز به روحانيوني كه با شاه درگير بودند، روي خوشي نشان نميداد؛ هرچند مؤسس حوزه در اواخر عمر، ناخشنودي خود را از شاه وقت اعلام كرد. اين شيوه مماشات در غالب مراجع پس از حائري بهويژه مرحوم آيتالله بروجردي ادامه يافت. پس از انقلاب اسلامي لاجرم حوزه وارد مسائل سياسي شد و مرحوم آيتالله منتظري «فقهالدوله» را براي نخستين بار در فقه شيعه به بحث گذاشت و از دامنه ولايت فقيه در عرصه سياست و اجتماع سخن گفت.
روزي كه باب اينترنت و نرمافزاري مطالب، در حوزهها گشوده شد، معرفتشناسي طلاب شكل ديگري پيدا كرد. طلاب و استادان با پرسشهاي فراواني روبهرو شدند. از سويي فراگيري زبانهاي خارجي در حوزهها شدت يافت و عنوان فلسفه فقه در پي فلسفه دين در دهه 70 بر زبانها افتاد که از سرفصلهاي مهم آن، انتظار از دين بود. ميدانيم ميراث كهن حوزهها، آزادانديشي و استدلال و استباط بوده است.
حوزه جايي نبوده است كه فكري از بيرون بر آن تحميل شود يا به خاطر يك مسئله سياسي تهديد شود. با اين تفاصيل رابطه دين و سياست يا حوزه و سياست، با يك تجربه چندساله در يك منظومه علمي و استدلالي قرار گرفت و پارهاي از نگاههاي گذشته براي برخي به چالش کشیده شد. بااينحال مباحث نظري آن بار ديگر در ميان افكار محققان ردوبدل شد.
اينكه برخي حوزه را به خاطر اينكه در پارهاي موارد چون با تفكرات بيروني همخواني ندارد يا نظرهاي جديدي ارائه شده، به سكولاريسم متهم ميكنند، شگفتانگيز است. آيا اگر كسي در تحقيقات حوزوي و ديني روش برخي گذشتگان را به اسلام نزديكتر دانست و سياست را يك مقوله علمي و عرفي يا عقلايي در نظر داشت و نهاد دين را از نهاد سياست جدا دانست، بايد او را سكولار ناميد؟ آيا نگاه امثال آيات حایري، بروجردي، خويي، خوانساري، سيستاني و... سكولاريستي است؟
رأي جدايي دين يا فقه از سياست به معناي اعم قضيه در حوزهها ريشه داشته است. به درست يا غلط آن كاري ندارم. در جريان مشروطيت نه ميتوان مرحوم سيدكاظم يزدي را ضداسلام دانست و نه مرحوم آخوند خراساني را. دو عالمي كه راجع به مشروطيت در تقابل هم بودند. آنان که اين سخن كليشهاي كه امروز باب شده - حوزه سكولار است- را در سخنراني خود عنوان ميکنند يا حوزه را درست نشناختهاند يا معناي سكولاريسم را نميدانند يا اينكه ميخواهند از طريق انتقادهاي بيمبنا خود را مطرح كنند.
نميخواهم بگويم حوزهها از هر خطاي معرفتي مصوناند. طبيعي است که بايد متدولوژي حوزهها عوض شود و مسائل روز در ميان آيد؛ ولي اينكه از بيرون براي آن نسخهاي بپيچند يا آن را با تحريك برخي طلاب جوان تهديد کنند، شايسته نيست. ميتينگهاي سياسي جهتدار و جناحي غير از بايستههاي علمي است. حركتي كه بهتازگی در مدرسه فيضيه صورت گرفت و نوع مطالبي كه بیان شد و تابلويي كه بالا رفت، اصلا شايسته حوزه نبود و از هر صبغه علمي به دور بود. گفته شده اين کار از سوی برخي محافل خارج از حوزه هدايت شده است.
مدرسه فيضيه جاي بحثهاي علمي و استدلالي بوده است؛ نه تهديد به «استخر فرح» يا حمله به ديگراني که طرف فکر خود را دارند. مرحوم امام خميني در سال 42 در فيضيه در برابر ظلم حاكميت ايستاد و شاه را تهديد و محكوم كرد. ايستادگي در برابر ظلم از سوي مرجعي مانند مرحوم امام با سخنان و حركات تفرقهانگيز و تاختنهاي غيرعلمي و منازعات جناحي تفاوت دارد.
سزاوار است حوزهها به جايگاه علمي و استقلال رأي و نظر برگردند و مراجع محترم مراقب تهديدهاي بيروني باشند تا آنچنان كه امام خميني ميخواست، استقلال حوزه را حفظ کنند.