کمال بردبار در روزنامه هفت صبح نوشت: دیروز سخنرانی رائفی پور (که تاریخ دقیقش را پیدا نکردیم) درباره عید غدیر خم منتشر شد. در آن سخنرانی او به روشی اشتباه ارج و قرب عید غدیر را در تضاد با عید نوروز قرار میدهد.
در سخنان بانمک این سخنران محبوب اصولگرایان عید نوروز یک تشریفات بی فایده است که به مناسبت اتفاقی بی معنی یعنی آمدن بهار شکل میگیرد و «زمستون میره بهار میاد خب حالا بیاید به درک!» سخنانی به همین سخیفی. به همین بی ربطی. به همین ...
سخنرانی رائفی پور در روز عید غدیر
باور نکردنی است که یک سخنران محبوب بخشی از اصولگرایان این گونه برای جلب توجه مخاطبش کلمات را به در و دیوار میکوبد. زنجیره استدلال او این گونه است که عید حقیقی عید غدیر است و عید نوروز چیزی جز صله ارحام و تمیز کردن خانهها نیست.
این دو قطبی متظاهرانه را این سخنران جوان جاه طلب شکل میدهد؛ و خب هواداران خاص خود را هم دارد. این همان خط عجیب کار فرهنگی در اصولگرایان است که ما چیزی از آن سردر نمیآوریم. به بهانه مردم پسند بودن انواع و اقسام تصمیمهای پرهزینه اشتباه را اتخاذ میکنند و چهرههای خود را مدام به اشتباه انتخاب میکنند.
واقعا رائفی پور با این سطح از سخنرانی و این شیوه استدلال باید چهره مهم فرهنگی اصولگرایان باشد؟ یعنی خط سره و ناسره کلا از بین رفته است؟ یعنی اصولگرایان خود را در نسبی گرایی پست مدرن وار رها کرده اند که در آن هر شیوه و سخنی میتواند ارزش داشته باشد؟
در همین اردوگاه اصولگرایان سخنران زبردستی مثل رحیم پور ازغدی وجود دارد که به رغم عبوسی آزارنده چهره و لحن که سد راه ارتباط مخاطب با او میشود، از سخنانش نوعی انسجام سلیم ایدئولوژیک قابل لمس است. حتی سخنران پرتلاطمی مثل حسن عباسی و یا سخنران همیشه مهاجم و پرخاشگری مثل سعید قاسمی در برابر حرفهایی که رائفی پور تقدیم شنوندگان خود میکند، قابل تاملتر هستند.
این خط فرهنگی اشتباه مدام هزینه مادی و معنوی روی دست اصولگرایان میگذارد. خطی که فکر میکند میتواند افکار عمومی را مهندسی کند و به جای تولید آثار عمیق به بند بازی بازیگوشانه روی افکار عمومی میپردازند. پس تتلو را روی ناوچه ارتش میبرند، از بهنوش بختیاری تجلیل میکنند، مراسم دکتر سلام را برگزار میکنند، استند آپ کمدینهای خاص خود را به نمایش میگذارند. یکی از یکی بی نمک تر و روی نفوذ کلامی مداحان سرمایه گذاری و در نهایت مدام شکست از افکار عمومی را تجربه میکنند. آن هم افکار عمومی همه مردم.
اصولگرایان باید خود را از شر این اسبهای تروآ نجات دهند. نباید بگذارند نادانی، خودرا در «لباس اعتماد و ارزش» پنهان کند. نادانی، نادانی است حتی اگر خودرا در لباس همه چیز دانی و حرفهای درشت کم ارزش و مچ گیریها و نکته سنجیهای بی فایده از نشانههای فراماسونری و تاثیر داستانهای تورات در کارتونهای دیسنی و از این جور حرفها که ندانستن آنها هم لطمهای به هیچ کس نمیزند، پنهان کند؛ و خب بزرگان اصولگرا نیز معمولا در برابر چنین دیدگاهها و پدیدههایی سکوت میکنند.
شاید برای آنها هم مهندسی افکار عمومی پدیده جذابی باشد شاید هم عمق افتضاح را میبینند، اما میترسند که حرفی بزنند. مثل همان لباس خیالی پادشاه. جرئت ندارند بگویند بر تن این پادشاه لباسی نیست.