مرد جوانی که پس از به قتل رساندن همسرسابقش، چادر عروسیشان را روی جسد انداخت و با ماژیک نوشت «با چادر سفید آمدی با چادر سفید برو.» در مصاحبهای به ابعاد جنایتی که مرتکب شده است پرداخت.
به گزارش ایران، او صبح ۲۷ مرداد همسر سابقش را در خانه استیجاریاش در منطقه پیروزی – خیابان پیچک به قتل رساند. بعد از جنایت با برادرش تماس گرفت و موضوع این قتل را خبر داد و متواری شد، اما صبح دوشنبه با پای خود به اداره آگاهی پایتخت رفت و به قتل همسرسابقش اعتراف کرد.
چرا همسر سابقت را به قتل رساندی؟
وقتی فهمیدم که دوباره ازدواج کرده تصمیم به قتلش گرفتم.
کی متوجه شدی که او ازدواج کرده است؟
شب قبل از جنایت، میترا پسرم را آورده بود تا ببینمش. من داخل حمام بودم که شنیدم میترا با خواهرش در حال صحبت کردن با تلفن است. به او گفت که همسرجدیدش وضع مالی خوبی دارد. فکر نمیکرد که من این صحبتها را بشنوم، ولی من شنیدم و تصمیم به قتل او گرفتم. همان شب میخواستم او را به قتل برسانم و داخل دوغ داروی بیهوشی ریختم، اما از شانس بد، خودم همه دوغ را خوردم و زودتر خوابم برد. صبح که از خواب بیدار شدم، میترا گفت: چرا ازدواج نمیکنی، من میخواهم ازدواج کنم و بعد هم گفت: ازدواج کرده و باید به خانه شوهرش برود. عصبانی شدم و با شالی که سرش بود او را خفه کردم و بعد از بستن دست و پاهایش و کوتاه کردن موهایش چادر عروسیمان را روی او انداختم. بعد با ماژیک قرمز روی چادر نوشتم «با چادر سفید آمدی با چادر سفید برو.»
این جنایت چقدر طول کشید؟
نیم ساعت.
زمان قتل پسرت کجا بود؟
اول داخل اتاق خواب بود، اما بعدش بیدار شد. ولی او را فوراً به اتاق دیگر بردم و برایش فیلم گذاشتم. به او گفتم که مادرش را کشتهام و او پرسید چرا این کار را کردهام.
بعد چکار کردی؟
پسرم را به خانه برادرم بردم و خودم به شهرستان رفتم تا دخترم را که همراه مادرم به شهرستان رفته بود ببینم. البته آنجا چند ساعت بیشتر نماندم و وقتی فهمیدم برادرم که موضوع قتل را خبر داده بود دستگیر شده است به تهران برگشتم.
ولی خودت را معرفی نکردی؟
قصدم معرفی کردن خودم بود، اما زمان نیاز داشتم. باید یکسری از طلبهایی را که داشتم میگرفتم. در این مدت در ایستگاه اتوبوس بی آر تی میخوابیدم و بعد از اینکه مقداری از کارهایم انجام شد خودم را معرفی کردم.
اختلافت با همسرت سر چه بود که به جدایی ختم شد؟
با بچهها خیلی بد رفتاری و مدام آنها را تحقیر میکرد. سر همین مسأله باهم بحثمان شد. یک روز زنگ زد و گفت: بروم مقابل کلانتری تهران نو، آنجا شناسنامهها و مدارک بچهها را داخل کیفش دیدم. با هم مقابل کلانتری دعوایمان شد و بازداشت شدم. بهمن سال ۹۴ به زندان افتادم و سه ماه بعد آزاد شدم. البته همسرم در زندان به ملاقاتم آمد و پیشنهاد داد حق طلاق را به او بدهم. میگفت: اگر از هم فقط روی کاغذ جدا شویم او میتواند هم از کمیته امداد درخواست کمک کند و تحت پوشش آنها بشود و هم پسرم از سربازی معاف میشود. آنقدر گفت و گفت: تا پشت میلههای زندان به او حق طلاق را دادم.
بعد از آزادی از همسرت خبر داشتی؟
بله، خانهای در کنار خانه خودم برای او اجاره کرده بودم و مدام به آنها سر میزدم و هیچ مشکلی نداشتیم. تا اینکه ۶ ماه قبل همسرم از من خواست تا برای او گوشی تلفن همراه بخرم، میگفت: گوشی ندارد. اما من گوشی تلفن همراهی داخل خانه پیدا کردم و او که این ماجرا را کتمان کرد دعوایمان شد. بعد از آن روز همسرم بچهها را برداشت و با خودش برد و دیگر ناپدید شد.
و چطور او را دوباره پیدا کردی؟
دو هفته قبل با من تماس گرفت. او پرستار خانگی بود و گفت: برای یک خانمی کار میکند. از او خواستم بچهها را بیاورد. شب حادثه پسرم را به خانه آورد تا ببینم. آن موقع بود که متوجه شدم او ازدواج کرده است. البته همسرم بدون اجازه من ۱۵ میلیون تومان از حساب دخترم پول برداشت کرده بود که این موضوع هم خیلی مرا عصبانی کرد.
چطور با او آشنا شدی؟
۱۵ سال قبل به یکی از شهرهای شمالی سفر کردم و در روستا همسرم را دیدم و عاشقش شدم. من زنم را خیلی دوست داشتم.
پشیمانی؟
اگر زمان به عقب برگردد و همسرم باز همان کار را انجام دهد او را میکشم.
سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: با توجه به اعتراف متهم وی برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.