کامران باقریلنکرانی، وزیر بهداشت دولت اول محمود احمدینژاد، پنجسالی است که از سیاست دور است؛ با اینکه احمدینژاد قبولش داشت، او را از کابینه کنار گذاشت تا مرضیه وحیددستجردی اولین وزیر زن جمهوری اسلامی لقب بگیرد. از سال ۸۸ تا ۹۲ لنکرانی نقش پررنگی در سیاست نداشت. او به مدت دو سال یعنی از ۹۰ تا پایان دولت دهم احمدینژاد نیز سخنگوی جبهه پایداری انقلاب اسلامی بود. سال ۹۲ کاندیداتوری لنکرانی برای ریاستجمهوری نام او را دوباره در عرصه سیاست مطرح کرد.
همان زمان آیتالله مصباحیزدی در حمایت از او گفت که من در پیشگاه الهی شهادت میدهم در بین کسانی که در یازدهمین دوره ریاستجمهوری کاندیدا شدهاند، جناب آقای دکتر لنکرانی اصلح هستند و امیدوارم که این شهادت برگ زرینی در کارنامه ۸۰ ساله من باشد.
درحالیکه کاندیداتوری لنکرانی برای ریاستجمهوری جدی به نظر میرسید، ناگهان در آستانه اعلام نامزدهای تأییدصلاحیتشده از سوی شورای نگهبان از نامزدی خود انصراف داد و اعلام کرد که در انتخابات از سعید جلیلی حمایت میکند. لنکرانی میگوید که از آن زمان تا به حال دیگر ضرورتی برای فعالیت سیاسی احساس نکرده است. او دلایل این کنارهگیری را قبیلهایشدن فضای سیاسی کشور میداند.
در ادامه گفتوگوی «شرق» را با سیدکامران باقریلنکرانی میخوانید:
به نظر میرسد شما بیشتر به حوزه تخصصی خودتان علاقهمند هستید. در سال ۹۲ کمی سیاسیتر شدید. آمدن در دولت کمی طبیعیتر بود. به نظرم خیلی علاقهمند به فعالیت در سیاست نیستید.
من با بعضی از دوستان که سابقه سیاسی طولانیمدت در جناح اصولگرا و اصلاحطلب دارند، آشنایی دیرینه دارم. چون از زمان دانشجویی فعالیت سیاسی و اجتماعی داشتهام و در تشکلهای دانشجویی بودهام.
دانشجویان پزشکی همیشه غیرسیاسیترین دانشجویان هستند.
بله، ولی من همیشه در بطن این ماجراها بودم. وقتی جامعه اسلامی دانشجویان در حال شکلگرفتن بود، به خاطر اینکه آن زمان دفتر تحکیم وحدت بود، صحبت شده بود که ما یگانه تشکل دانشجویی هستیم. مثلا ما در شیراز که میخواستیم بگوییم نمیخواهیم با شما کار کنیم، ما را به کمیته انضباطی معرفی میکردند و میگفتند اینها میخواهند کار غیرقانونی انجام دهند.
حضور من همیشه در صحنههای اجتماعی و سیاسی بنا بر فهمم از ضروریات زمان بوده به این خاطر هم عرض کردم با خیلی از سردمداران کنونی اصلاحطلب و اصولگرا، مراوده و رفاقت داشتم. همیشه هم میگفتم من با شما فرق دارم، شغل شما، کار سیاسی است. آن زمان من دانشجو بودم، بعد هم استاد دانشگاه بودم و طبابت میکردم. شغل من کار سیاسی نبود؛ اگر هم جایی وارد شدم خیال کردم به وظیفهای که زمین مانده عمل میکنم. متأسفم که فضای سیاسی کشور ما فضایی قبیلهای است. برای من خیلی جای تأسف دارد، افرادی که با هم کاری را شروع میکنند و ۱۰، ۲۰ سال در یک جرگه سیاسی هستند، مبنایشان حقطلبی و توجه به منافع ملی نمیشود. اگر امر دایر بر این شود که از رفیق خودشان حمایت کنند یا از منافع ملی، دیدهام خیلیها متأسفانه به سمت قبیلهگرایی و رفیقبازی خودشان میروند.
این امر باعث شد که شما به سمت شغل خودتان برگردید؟
این اتفاقات باعث شد بیشتر مطمئن باشم که کار سیاسی کار خوبی نیست؛ به این معنا که شغل یک نفر صرفا فعالیت سیاسی باشد. مرحوم آقای پرورش که شخصیتی سیاسی، اخلاقی و اجرائی بود و وزیر آموزشوپرورش و در دولتهای اول انقلاب شخصیت بسیار محترمی بود، سفارش میکردند که این مسئولیتها و فعالیتهای سیاسی مثل شخصی است که به حمام رفته و لنگش دورش بسته باشد، بعد لنگ را باز میکنند، اگر شما زیر لنگ برای خودتان ستر عورت فراهم نکرده باشید، آبرویتان میرود. متأسفانه کسانی که فعالیت سیاسی تمام زندگیشان میشود، از ترس اینکه این لنگ باز نشود، گاهی کارهای عجیبی را مرتکب میشوند.
متوجه هستم که طبیعتا یک پزشک کاربلد وزیر بهداشت شود، چون کاری تخصصی است، اما اینکه یک پزشک تصمیم داشته باشد رئیسجمهور شود، کمی غیرمعمول است. در دنیا تا جایی که اطلاع دارم چنین اتفاقی را شاهد نبودهایم.
در دنیا پزشکان جزء گروههای خیلی سیاسی بودهاند. هم پزشکان خیلی بد سیاسی داشتیم؛ مثل رئیسجمهور قبلی آلبانی که متخصص قلب بود و یک فرد دیکتاتور بسیار بد در مقام سیاسی بود و بهخاطر سابقه طبابتی که داشت، بعد از فروپاشی کمونیستی مورد اقبال مردم قرار گرفت. آقای ماهاتیر محمد هم یک پزشک عمومی است و با وجهه پزشکیشان اعتماد عمومی را کسب کردهاند. موارد زیادی داریم.
اجازه دهید با شما مخالفت کنم.
اگر ردههای نماینده مجلس، وزرا، رئیسجمهور و نخستوزیرها را در نظر بگیرید، نسبت به سایر مشاغل، اطبا حضور جدیتری دارند. دلیلش هم این است؛ پروفسور ویرشو شخصیتی در آلمان قرن نوزدهم است که جلوی بیسمارک میایستد، پزشک خیلی حاذقی است و خیلی هم دانشمند است.
در قرن بیستویکم بعضی از چیزهایی که ما میگوییم از ادبیات ویرشو است، ایشان آنقدر عالمانه صحبت کرده که بعد از یکقرنونیم، هنوز حرفهای ایشان را قبول داریم. مثلا سهگانه ویرشو در انعقاد خون، یا غده لنفاوی ویرشو. اما با بیسمارک اختلاف داشته و مدتها به زندان افتاده است. ایشان میگوید پزشکان دادستانهای طبیعی جامعه هستند. چون معمولا پیامدهای مشکلات اجتماعی به اینها مراجعه میکند. یکی از سوءتغذیه میگوید، یکی به عفونت، ایدز و هپاتیت مبتلا میشود، اینها پیامدهای اجتماعی است و اینطور نیست که یک نفر بهخاطر یک ویروس مبتلا به ایدز شده باشد، ایدز وقتی رخ میدهد، به دلیل اتفاقاتی است که باعث شده رخ دهد. این عبارت ایشان باعث میشود اطبایی که نگاهشان فقط نگاه تخصصی خودشان نیست، به ریشه بیماریها فکر کنند، معمولا در عرصه اجتماعی هم فعال میشوند.
مسئله من این است چگونه از فردی که تصمیم داشت در سال ۹۲ رئیسجمهور شود، پنج سال است که شاهد هیچ فعالیت سیاسیای نیستیم؟
چون ضرورتی ندارد. اگر ببینم ضرورتی دارد این کار را خواهم کرد.
سال ۹۲ ضرورت داشت، ولی سال ۹۶ نداشت؟
سال ۹۲ فهم من این بود که ما با مشکلی روبهرو میشویم که دولت دهم در برخی مواضعش دچار گردشهایی شود که برای من قابلقبول نبود و نمیپذیرفتم. برخی سیاستها را هم در برابر موج دوم تحریمها اتخاذ کردند که به نظرم سیاستهای درستی نبود. یکی از مهمترین موارد این بود که برای اینکه از آن موج بگذرند (مشابه همین اتفاق تلخی که الان میافتد)، با افزایش نقدینگی و کاهش ارزش پول ملی رفع بحران کنند. در آن زمان به خیلی از افراد که تصور میکردم میتوانند برای مقابله با این موضوع مؤثر باشند مراجعه و خواهش کردم که وارد میدان شوند. بعضی گفتند نمیآییم و بعضی گفتند خودت باید بروی، چون احتمال موفقیت تو بیشتر است. حضور من در آن زمان به صورت داوطلبانه به آن معنا نبود که خودم برای خودم طرفدار کسب کنم. بعد هم متوجه شدم حضورم مؤثر نیست....
شما جزء وزرای خوشنام دوره اول آقای احمدینژاد هستید، ولی چرخش عجیبوغریب شما و اینکه نماینده آقای مصباح به نظر میرسیدید -شاید اینطور نبود، اما جامعه اینطور برداشت کرد؛ یعنی حتی اگر شرکت هم میکردید برداشت جامعه این بود که شما نماینده تیپ فکری آقای مصباح هستید- اتفاق افتاد.
زمانی که متوجه شدم افراد دیگری وارد میدان شدهاند که میتوانند موفق شوند و من هم در این چالش ممکن است تأیید شوم یا نه و ماندنم حتی اگر تأیید شوم یک نوع رقابت درونگفتمانی را به وجود میآورد، برای خودم تکلیفی ندیدم که بمانم. درباره آیتالله مصباح، به نظرم ما با یک ناشناختگی روبهرو هستیم. اکنون اگر از خیلیها بپرسند آقای مصباح نظرش درباره رأی مردم چیست؟ میگویند ایشان مخالف رأی مردم است، قائل به رأی مردم نیست. درصورتیکه کسانی که با ایشان آشنا هستند، میدانند در درس اخلاقی که ایشان چهارشنبهها در قم برگزار میکنند (ماه مبارک رمضان هر شب برگزار میکردند) بخشی از این مطالب همانجا بحث شد.
اشکال آیتالله مصباح این است که فرد سیاستبازی نیستند، ملاحظه این را که این حرفشان طرفدار دارد یا نه، نمیکنند. ایشان جایی که بر اساس فهم خودشان بهعنوان یک فرد دینی احساس کنند کار خطایی صورت میگیرد، نظر خودشان را مطرح میکنند. این خصوصیت ایشان باعث شده دشمنان متعددی داشته باشند، اما آنچه ایشان مطرح میکنند که الان خوشبختانه مجموعه آثار ایشان چاپ شده است، با تصویری که خیلیها از ایشان ارائه میدهند خیلی متفاوت است.
سؤال من از شما این است که شما نماینده تیپ فکری آقای مصباح بودید؟
عرض میکنم که شناخت من از ایشان این است که یکی از معدود شخصیتهایی است که توفیق شاگردی شخصیت عارفی مثل مرحوم آیتالله بهجت را داشتهاند که در تاریخ معاصر ما شخصیت خاصی هستند؛ بهعنوان نماینده فکری مرحوم آیتالله طباطبایی مشهور در نجف در ایران آن محور را راهنمایی کردهاند و توفیق شاگردی امام را هم داشتهاند.
اینها خصوصیت خاصی به ایشان میدهد که به نظر من خیلیها متوجه مبانی و نکاتش نیستند و گاهی در موضعگیریهای روزمره میخواهند آن تفکر را بشناسند. به نظرم آیتالله مصباح تفکری جز تفکری را که امام (ره) بهعنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی داشتند، ترویج نکردند.
ممکن است در سلیقه بیان یا بعضی موضعگیریهای مقطعی صحبتی کرده باشند که شخص دیگری به شکل دیگری گفته باشد یا مبنای دیگری را قرار داشته باشد، اما اصل مبنا همین است و به همین خصوصیت ایشان برمیگردد که شاگرد این دو بزرگوار بودهاند. ایشان به من فرمودند: اصل اینکه در اوایل دهه ۴۰ حضور سیاسی پیدا کردند، به این دلیل بود که طلبه آقای بهجت بودند؛ برخلاف آنچه در ذهن خیلیها هست که شخصی مثل آیتالله بهجت باید بگویند شما کار سیاسی نکنید. ایشان به ما گفتند شما نشستهاید و شاه دارد این کارها را میکند و نمیخواهید هیچ کاری نکنید؟ بار اول آیتالله بهجت ایشان را نزد امام راهنمایی کرده بودند و امام آقای مصباح را با بعد اجتماعی اسلام آشنا کردند.
برخی از شاگردان امام درباره مواردی که میفرمایید نظر دیگری دارند. نمیخواهم وارد این بحث شوم که برخی از این شاگردان معتقدند آقای مصباح نگاه متفاوتی به مبارزه داشته. میخواهم بدانم شما نماینده تیپ فکری آقای مصباح بودید؟
عرضم این است که آیتالله مصباح یا کسی غیر از ایشان، اگر ما قائل به این باشیم که امام یک مبنا داشتند و کسی دیگر مبنای دیگری داشت، اگر بخواهیم بین مبنای ایشان و مبنای امام انتخاب کنیم، مبنا امام است. فهم ما از مسیری که آیتالله مصباح در کتب و دروسشان دارند، همان مسیری است که با تفکر امام همخوانی دارد. شاید عدهای نظر متفاوتی داشته باشند.
یکی از کسانی که امام درموردش بهعنوان شخصیت سیاسی و علمی صحبت کرد رهبر معظم انقلاب هستند. امام به آقای خامنهای زمانی که رئیسجمهور بودند و بر سر حکم حکومتی اختلاف نظری هم داشتند، گفتند شما جزء شخصیتهایی هستید که مثل خورشید فروزان روشنیبخش هستید. تعبیر ایشان در مورد آیتالله مصباح غیر از این است که شما میگویید و صحبتشان این است که یکی از متفکرانی که منظومه فکری انقلاب اسلامی را شناخته و تعبیر میکند، آیتالله مصباح است.
قطعا شما در هشت سال دوره ریاست آقای احمدینژاد جزء افراد موفق آن دوره بودید. طبیعتا در کل اصولگرایان هم به کسی مثل شما تمایل داشتند، کسی که به قول آنها مزیتهای احمدینژاد را داشته باشد و معایبش را نداشته باشد. شما وارد انتخابات شدید و به هر دلیلی کنارهگیری کردید، ولی این چهره میتوانست برای اصولگرایان سرمایه باشد. در مورد شما تعبیر «احمدینژاد بدون معایبش» وجود دارد. چرا سیاست را بهعنوان شغل دوم کنار گذاشتید و به آن بهعنوان دغدغه تفننی نگاه میکنید؟
کار سیاسی که تفنن نیست. هرگاه احساس ضرورت کردم وارد فعالیتهای سیاسی شدم.
یعنی سال ۹۶ احساس ضرورت نکردید؟
خیر؛ سال ۹۶ برداشت من این نبود که بهعنوان کاندیدا حضور داشته باشم. البته بهنفع آقای رئیسی در هفته آخر مهلت فعالیت داشتم. همانطور که عرض کردم در بحث فعالیتهای سیاسی قبیلهگرایی را شاهد هستیم که یکی از آفاتی است که افراد علاقهمند به مسائل کشور و دفاع از انقلاب اسلامی به معنای اهمش را دچار آزردگی خاطر میکند.
برای شما هم پیش آمده؟
بله. مبنای حضور سیاسی بعضیها قدرت است. وقتی برای کسی حضور سیاسی این مفهوم را داشته باشد که خودش و نزدیکانش در کانون قدرت باشند، نکتهای منفی است. الان هم در کشورمان اگر بخشی از نشاط سیاسی از بین رفته، به خاطر این است که عامه مردم توقعشان از برخی سیاستمداران جویایی قدرت یا حداقل جویایی نام و شهرت است که بالاخره خوب نیست. به نظرم راه برونرفت از این موضوع این است که گفتمان سیاسیمان را بر محور مصالح ملی، دفاع از انقلاب اسلامی و آرمانهای امام قرار دهیم، نه براساس دستهبندیهای سیاسی.
شاید بتوان گفت: دچار سرخوردگی از این فضا شدید؟
بله بالاخره از برخی حرکتها که در مسیر قدرت تعریف میشود، چه بین دوستانی که به ما از نظر عقیده نزدیکتر بودند یا دوستانی که با هم تفاوت سلیقه داشتیم، مطرح بود.
جناح اصلاحطلب همجناح شما نبودند و کار خودشان را میکردند. به نظرم شاید این سرخوردگی درونجناحی باشد.
الان اگر یک نفر موضعگیری درخصوص سیاست خارجی کند، اول شناسنامهاش را درمیآورند. میگویند این که موضعگیری کرده اصولگراست یا اصلاحطلب. از هر طرف که باشد اگر موضع نقد به سیاست خارجی فعلی داشته باشد و اصلاحطلب باشد، اصلاحطلبها میگویند نقاط ضعف دولت را گفته و میخواسته دولت را تقویت کند.
اما اصلاحطلبها اگر ببینند یک اصولگرا این حرف را زده میگویند چوب لای چرخ دولت میگذارند و دولت را میکوبند و... کمااینکه الان بر سر شایعه استعفای آقای جهانگیری که امیدوارم کذب باشد، شروعش هم از یکی از نشریات اصلاحطلب بود، یکی از مسئولان دولتی گفته این کار جناح رقیب است که این شایعه را گفته. طرف دیگر هم میگوید کار خودشان است که بازارگرمی کنند. من با این فضای نامناسب حضور سیاسی مشکل دارم. فضایی که به مفاهیم، مبانی و اصل حق بپردازند، نیست. باید دقت کنند گوینده چه میگوید نه اینکه ببینند چه کسی آن حرف را میگوید. فضا، فضایی است که قبیلهگرایی در آن حاکم است.
دورهای بود که جامعه تصور میکرد بین اصولگرا و اصلاحطلب است و چارهای ندارد، اما الان انگار در حال عبور از این دوگانگی است.
من هم همین نظر را دارم.
نمیتوانیم منکر شویم گرایشهای خارج و کلیت نظام مخاطبان زیادی پیدا کرده و نسبت به چند سال قبل تقویت شده.
این هم یکی از آفتهاست.
وقتی شاهد اعتراضات دیماه بودید، نگاه شما چگونه است. اصلاحطلبها معتقد هستند اصلاحطلبی باید اصلاح شود. به نظرتان شاهد ناامیدی بخشی از مردم هستیم یا خیر. آیا شاهد عبور از این دوگانگی هستیم؟ متأسفانه گاهی نگاهها به سمت خارج از کشور رفته است.
زمانی در مورد تکتک آسیبهای موجود صحبت میکنیم. اخیرا تحقیقی کردیم که متأسفانه تمایل به مهاجرت زیاد شده. در وزارت خودمان تحقیقی که از سال ۸۴ تا ۸۷ داشتیم تمایل به مهاجرت در بین نخبگان در حوزه سلامت کم شد. الان بهعنوان کسی که کار دانشگاهی میکند تحقیقی داشتهام و متأسفانه تمایل به مهاجرت زیاد شده که یک آسیب است. اینکه بگوییم نگاههای ساختارشکنانه و براندازانه تقویتشده را انکار نمیکنیم. من این توفیق را دارم که بهعنوان پزشک در درمانگاهی کار میکنم ۵۰ درصد بیمارانی که ویزیت میکنم مربوط به دهکهای پنجم به پایین هستند.
برداشت من اینطور نیست که مردم به کلی ناامید شدهاند و هیچجای اصلاحی نمیبینند، ولی میبینم که از سیاستمداران ناامید شدهاند. در چند ماه اخیر هم کسانی که به روحانی رأی داده بودند این وضعیت را نمیپسندند. اما اینکه نظام جمهوری اسلامی را نظام ابتری بدانند که نتواند مشکلش را حل کند اینطور نیست.
جناح اصولگرا عادت دارد به محض بروز مشکل، مشکل را به قوه مجریه ربط میدهد.
خیر اینطور نیست. مردم که اصلا تفکیک نمیکنند. کسانی که ما میبینیم مجلس و قوه مجریه و قضائی و شهرداری را یکی میبینند و تحت نام حاکمیت میدانند. این تحلیل اشتباه است. اتفاقا به دوستانی که نماینده مجلس هستند عرضم این است که تقصیر شما بهمراتب از مقوه مجریه بالاتر است، چون مجلس وظیفه نظارت دارد.
در بحث تغییر و تحول سلامت، خودشان هم گاهی منتقد هستند، من میگویم شما منتقد هستید، من هم که کارهای نیستم، شما نماینده مجلس هستید و وظیفهتان نظارت بهنگام است. قبل از اینکه اتفاق تلخی بیفتد، ۱۳هزارمیلیارد تومان بدهی به وجود بیاید و بگویید نمیتوانیم بودجه را تأمین کنیم، باید بهموقع هشدار میدادید. از این بدتر همین که شما گفتید، یعنی مسئول یک کاری بهجای اینکه بگوید میخواهم این کار را درست کنم میگوید کار روی هواست، خب تو مسئول هستی و باید جوابگو باشی، اما خودش منتقد است. اینها تلخیهایی است که سیاستمداری را زشت میکند. کسی که چنین رفتاری را از خودش نشان میدهد یعنی خودم و آبرویم برایم مهم است. اگر اشتباه کنم هم گردن بقیه میاندازم. این است که سیاستمداری را تبدیل به سیاستبازی میکند.
چرا این نگاه در جناح اصولگرا تقویت نمیشود؟
بعد از دیماه جناح اصلاحطلب میگوید ما میخواهیم راهکارمان را تغییر دهیم. جناح اصولگرا هم تقریبا همین را میگوید. علاقهمند نیستم نیت خیرخواهانه را خیلی منکوب کنم. اما همین که به این فکر افتادهاند که کار قبلی جواب نمیدهد و باید کار جدیدی انجام دهند به نوعی شناخت نقطه ضعف است.
"جمنا" حالت شیخوخیت داشت و الان جامعه از این داستان عبور میکند.
افرادی که هیئت مؤسس جمنا بودند ویژگیشان این بود که سران دستهها نبودند که نکته مثبتی بود. نکته مثبت دیگر اینکه از شهرستانها و حتی نقاط دوردست، مثلا یادم است با من تماس گرفتند که میخواهیم به تو در جلسه جمنا رأی دهیم که کاندیدا شوی. گفتم چنین تصمیمی ندارم. همین که چنین تفکری شد که یک مجمع عمومی پیش بیاید و نمایندگان شهرستان تایباد مثل تهران شرکت کنند...
به نظر نمیآید که تشکلی بود که میخواست آقای رئیسی را معرفی کند؟
داستان انتخابات نکات درسآموزی از هر جهت دارد بار اول در اسفند ۹۵ آقای رئیسی خودش هم اطمینان نداشت که میخواهد کاندیدا شود.
من چنین نظری ندارم.
من خبر دارم که میگویم. اما درست است که جمنا نهایتا به سمت ایشان بود.