bato-adv
کد خبر: ۳۶۹۱۱۴
ابراهیم شهولی

تنگه هرمز و باب المندب؛ دو لبه‌ یک قیچی

آنچه مورد توجه تحلیلگران است این نکته است که آیا تهدید به انسداد تنگه هرمز صرفاً به منظور کسب امتیاز و عقب نشینی رقیب است یا اینکه ایران از این آبراه به عنوان یک سلاح تحریمی علیه جهان استفاده می‌کند و نهایتاً به یک جنگ تمام عیار نظامی منتهی می‌شود؟

تاریخ انتشار: ۱۱:۵۱ - ۰۸ مرداد ۱۳۹۷
ابراهیم شهولی*؛ دولت آمریکا در هشتم ماه مارس بطور یکجانبه از معاهده بین المللی برجام خارج شد و همزمان با وعده اعاده‌ی تحریم‌های معلقی که از گذشته علیه ایران اعمال کرده بود از سایر کشور‌ها نیز درخواست کرده است تا از خرید نفت ایران امتناع کنند. متقابلا رئیس جمهور ایران در پاسخ به این اظهارات از انسداد تنگه استراتژیک هرمز به عنوان پاسخ کوبنده در ازاء عملیاتی شدن این تهدید‌ها خبر داده است.

تنگه‌ها به عنوان شاهراه‌های ارتباطی و حیاتی جهان دارای اهمیت ژئوپلیتیک و استراتژیک برای کشور‌های دارنده‌ی آن‌ها هستند. در این میان تنگه‌های هرمز و باب المندب در خاور میانه از موقعیت منحصر به فرد و مهمی برخوردارند به طوری که می‌توان گفت: باب المندب مکمل تنگه هرمز است که تضمین و تامین امنیت عبور و مرور از آن‌ها مورد توجه دولت‌های منطقه و فرامنطقه‌ای است؛ لذا این دوتنگه به مثابه دو لبه‌ی یک قیچی هستند که بسته شدن آن‌ها در شرایط تخاصم و نزاع منطقه‌ای علاوه بر تحت الشعاع قرار دادن تسهیل و تامین امنیت صدور انرژی به خصوص نفت مورد نیاز اروپا و آمریکا، شوک عظیم و بی سابقه‌ای به اقتصاد جهانی وارد می‌کند.

شایان ذکر است منطبق بر کنوانسیون حقوق دریا‌ها منطقه وسیعی از پهنه‌ی آبی خلیج فارس در قلمرو آب‌های سرزمینی و حاکمیت کشور ایران قرار دارد. طول مرز‌های ایران در خلیج فارس از دهانه اروند رود تا بندر عباس ۱۲۵۹ کیلومتر است. مضاف بر این تعدادی از جزایر استراتژیک ایران در تنگه هرمز قرار دارند که آب‌های بین آن‌ها دریای سرزمینی ایران محسوب می‌شود. از طرفی قسمت شمالی این آبراه توسط دولت ایران کنترل می‌گردد که بر اساس کنوانسیون سلطه و حاکمیت خود را بر آن اعمال می‌نماید؛ بنابراین تنگه هرمز موقعیتی در اختیار ایران قرار داده است که می‌تواند از آن به عنوان پشتوانه‌ی سیاست خارجی و اهرمی در جهت سیاست بازدارندگی و بالا بردن قدرت چانه زنی استفاده نماید. افزون بر این، استعداد ایران در مبارزه با دزدان دریایی در آب‌های آزاد این امکان را فراهم آورده است تا در مواقع اضطرار بر تنگه باب المندب سیطره داشته باشد.

آنچه مورد توجه تحلیلگران است این نکته است که آیا تهدید به انسداد تنگه هرمز صرفاً به منظور کسب امتیاز و عقب نشینی رقیب است یا اینکه ایران از این آبراه به عنوان یک سلاح تحریمی علیه جهان استفاده می‌کند و نهایتاً به یک جنگ تمام عیار نظامی منتهی می‌شود؟

پیش از پاسخ دادن به این مسئله آنچه به نظر و مهم‌تر از هر چیز جلوه می‌کند تبیین اهداف کلان دولت آمریکا از اعمال تحریم‌های بی سابقه علیه ایران است. بدون تردید تبدیل ایران به یک قدرت منطقه‌ای تاثیر شگرفی در بر هم زدن موازنه قوا و باعث ایجاد نظم جدیدی در منطقه خواهد شد که در خلاف جهت سیاست‌های توسعه طلبانه و مداخله گرایانه ابر قدرت‌ها و متناقض با ماهیت امپریالیستی آنان است؛ لذا هدف عمده و کلان تحریم‌های جدید تدوین و طراحی یک استراتژی به منظور قطع شریان حیاتی، اضمحلال نظام اقتصادی و نهایتاً خیزش مردمی در جهت سقوط نظام حاکم بر ایران است.
 
با تکیه بر این مفروضات، در صورت عدم پذیرش شروط دوازده گانه، دو گزینه پیش روی دولت ایران خواهد بود. یا با اتخاذ موضعی منفعلانه در مقابل تحریم‌های آمریکا سکوت اختیار کند و منتظر نتایج آن باشد که نهایتا منجر به انزوا، تضعیف و نابودی خواهد شد یا اینکه با اقدامات پیشگیرانه مانند قطع صدور نفت تهدید‌ها را به فرصت تبدیل کند و نتیجه بازی را به نفع خود تغییر دهد.

در سال‌های پایانی جنگ تحمیلی مقارن با جنگ نفتکش‌ها علیرغم کمبود امکانات نظامی، دولت ایران تهدید به انسداد تنگه هرمز کرده بود و زیان‌های قابل توجهی به کشتی‌ها و نفتکش‌ها وارد شد، ولی در این مقطع زمانی در صورت اعمال تحریم اقتصادی و به صفر رساندن صادرات نفت که زیان‌های آن از زیان یک جنگ کلاسیک نظامی به مراتب بیشتر و زیانبارتر است این استنباط و پیش فرض حاصل می‌شود که ایران مترصد فرصت نخواهند ماند و ترجیحاً اراده‌ی خود را در جهت حفظ منافع ملی عملیاتی می‌کند که احتمال تقابل و رویارویی نظامی با آمریکا اجتناب ناپذیر خواهد بود و، چون امکان حمله به تاسیسات نظامی ایران دور از انتظار نخواهد بود با توجه به دفاع از تمامیت ارضی شروع یک جنگ تمام عیار متصور و قابل پیش بینی است و چنانچه موجودیت ایران در معرض خطر قرار گیرد علاوه بر تشدید انسجام و اتحاد ملی، دوستان منطقه‌ای ایران از جمله سوریه، حزب الله لبنان و حماس که موجودیتشان وابسته به ایران است بدون ملاحظه و با واکنش هماهنگ وارد این مخاصمه خواهند شد.

این ادعای گزافی نیست که مزیت نظامی ایران از حیث توسعه و توانمندی نیروی دریایی در مقایسه با دوران جنگ تحمیلی پیشرفت قابل ملاحظه و چشمگیری داشته است و قطعا عملیات‌های نظامی ایران منحصر و معطوف به تقابل و حملات دریایی نخواهد بود بلکه این توانمندی را دارد که با استفاده از سامانه‌های موشکی از عمق خاک کشور و مناطق دور دست، اهداف را مورد اصابت قرار دهد.

بنا بر نظر آگاهان قریب به ۴۰ درصد ترانزیت نفت جهان و۵۰ درصد مبادلات کالایی کشور‌های حوزه خلیج فارس از طریق تنگه هرمز انجام می‌شود که در صورت انسداد، بازار‌های جهانی با کاهش شدید و افزایش ناگهانی قیمت نفت مواجه خواهند شد. در صورت جایگزینی مسیر انتقال نفت و انتقال از طریق خطوط لوله، قطع نظر از هزینه زیاد و مدت زمان طولانی احداث، در خوشبینانه‌ترین حالت فقط در حدود نیمی از این ظرفیت صادر می‌شود که توان جبران این کاهش را نخواهد داشت و قضیه به اینجا ختم نمی‌شود، زیرا در شرایط بحرانی، سواحل دریای سرخ و کانال سوئز که سوپاپ اطمینان صدور نفت خلیج فارس هستند نیز از آماج حجم گسترده حملات راکتی و موشکی ایران در امان نخواهد ماند و استمرار انتقال نفت از این طریق عملا متوقف خواهد شد. پُر واضح است که نقطه آسیب و منفی اقتصاد جهانیِ وابسته به نفت دقیقا همین جا است.

با ارائه‌ی تحلیلی واقعگرایانه، در بازیِ یا همه یا هیچ کس، به رغم مواضع ابراز شده بازنده اصلی و واقعی دولت آمریکا و دوستان منطقه‌ای او خواهند بود و نتیجه، همان چیزی را که انتظار دارند نخواهد بود. طبیعتاً در چنین شرایطی صدور نفت ایران نیز با مشکل مواجه خواهد شد و ممکن است یک اقدام علیه خود تلقی گردد، ولی در شرایطی که نفت ایران قابلیت صدور نداشته باشد لبه‌های تیز قیچی متوجه طراحان و مجریان غیر منطقه‌ای این بازی بی قاعده خواهد بود.

*تحلیلگر و کارشناس ارشد علوم سیاسی
bato-adv
مجله خواندنی ها