کیاوش حافظی - روزنامه نگار؛ بعد از فینال جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ برخی تصاویر ما را افیون زده کرد. اعتقادم بر آن است که فوتبال افیون توده هاست. نه آنکه چپ باشم و آن را در خدمت نظام سرمایهداری بدانم. برای این موضوع نظرات شخصی دارم. با همه اینها میخواهم اقرار کنم لحظاتی از فینال شب گذشته جام جهانی کارکرد روشنفکرانهای داشت. تصاویری از متن یا حاشیه جام جهانی ۲۰۱۸ روح را پالایش میداد و تقلیل مرارت میکرد.
دقایقی بعد از فینال فرانسه - کرواسی، روسای جمهور روسیه کشور برگزارکننده جام جهانی و دو کشور فینالیست از روی صندلی خود به زمین سبز رفتند. پایینتر از هزاران تماشاگر ایستادندو به صف شدند که به ۵۰-۶۰ نفر ادای احترام کنند. در بین تصاویری که از رسانه ملی هم پخش میشد تصاویر کولیندا گرابار کیتاروویچ، رئیس جمهور کرواسی بیش از دیگران به چشم میآمد و ذهن را با خود درگیر میکرد. نه به آن خاطر که تصاویری از صدا و سیما پخش شد که احتمالا نباید میشد، بلکه به آن خاطر که کیتاروویچ در برکندن رخت سیاست، از همتایان دیگرش پیشی گرفته بود. به جای کت و دامن اتوکشیده، پیراهن تیم ملی کشورش را بر تن کرده و احساساتش را بروز میداد. مثل همه آدمها میخندید و وقتی که جام زرین جهانی به دستانش رسید بر آن بوسه زد طوری که انگار نه انگار یک سیاستمدار بلندپایه اروپایی است. فکرش را بکنید یک سیاستمدار برای امر غیرقدسی و غیرایدئولوژیک از خود هیجان نشان داد.
با دیدن این تصویر به جای آنکه عقل مصلحت اندیش در کار، چون و چرا شوند، احساسات رویاپردازانه به کار آمدند کهای کاش سیاست مان عین لحظههای فینال مان پر از لبخند و شعف بود. ای کاش رنجها فقط زاده طبیعت بودند نه از ارده معطوف به قدرت سیاسی.ای کاش رهبران جهان گاهی دنباله روی عواطف مردمان میشدند.
بله، درست است. این حرفها دقیقا از احساسات خارج میشوند. اما مگر آرمان آزادی، برابری و جهانی زیبا از جای دیگری آمده اند؟ مگر در پس زخمهای استبداد، تبعیض و پلشتی روزگار نبود که انسان رویای آزادی و برابری در سر پرورانید؟ مگر از پس همین رویاها مبارزه نکرد و حق و قانون را از نو ننوشت؟
فوتبال کاری کرد که یک رئیس جمهور نه تنها صدای مردم خودش بلکه خواست مردم همه دنیا را بشنود. کیتاروویچ در آن لحظهها سیاستمدار نبود. او یک نفر از میلیاردها طرفدار فوتبال بود؛ خود مردم بود. با این حال ژست مردمی بودن نگرفت و شعاری و پوپولیست نبود؛ و این یعنی اصلاحات واقعی.
او خود درخت پندار نبود، اما فکر میکنم اگر سهراب زنده بود شعر "جای مردان سیاست" را به سیاستمداری هدیه میکرد که با خود چند دقیقه هوای تازه همراه آورده بود.