bato-adv
کد خبر: ۳۵۲۷۵۷

نتوانستیم ثابت کنیم دخترمان به عقد جوان ۲۰ ساله درآمده است!

قرار بود برای این که دختر و پسر با یکدیگر محرم باشند تا برای آزمایش های قبل از ازدواج اقدام کنند صیغه عقد در یکی از مراکز مذهبی و زیارتی بین آن ها جاری شود و بعد از چند روز برای ثبت محضری اقدام کنند. خلاصه طبق توافق دو خانواده و اعتماد ما به همسایه قدیمی، صیغه عقد موقت جاری شد اما خانواده داماد از ثبت محضری خودداری کرد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۷ - ۲۳ اسفند ۱۳۹۶

روزنامه خراسان نوشت: مرد 52 ساله بازنشسته ماجرای خودکشی دختر 17 ساله اش را در کلانتری سپاد مشهد شرح داد.

وی گفت: دختر کوچکم همدم تنهایی و گرفتاری های‌ام بود و من هم به خاطر علاقه شدیدی که به او داشتم همه امکانات را برایش فراهم می کردم چرا که او کمی از نظر ذکاوت با دیگر همسن و سالانش فرق داشت و نمرات درسی اش پایین بود به همین دلیل وقتی همسایه ام او را برای پسرش خواستگاری کرد من هم بلافاصله موافقت کردم آن ها سال ها همسایه ما بودند و من و دخترم را به طور کامل می شناختند به همین دلیل خیلی زود مقدمات خواستگاری برگزار شد.

قرار بود برای این که دختر و پسر با یکدیگر محرم باشند تا برای آزمایش های قبل از ازدواج اقدام کنند صیغه عقد در یکی از مراکز مذهبی و زیارتی بین آن ها جاری شود و بعد از چند روز برای ثبت محضری اقدام کنند. خلاصه طبق توافق دو خانواده و اعتماد ما به همسایه قدیمی، صیغه عقد موقت جاری شد اما خانواده داماد از ثبت محضری خودداری کرد. حدود پنج ماه از این ماجرا می گذشت ولی داماد 20 ساله هر روز برای ثبت رسمی ازدواج امروز و فردا می کرد. ما هم که هیچ مدرکی برای اثبات زوجیت نداشتیم مجبور به سکوت بودیم تا این که آن پسر که با مادرش زندگی می کرد رفت و آمدش را با ما قطع کرد و مادرش مدعی شد صیغه شفاهی عقد به مدت شش ماه بوده و پسرم دیگر قصد تمدید آن را ندارد درحالی که ما صیغه عقد دایم جاری کرده بودیم در نهایت، کار به شکایت و دادگاه کشید ولی ما هیچ مدرکی برای اثبات این ازدواج نداشتیم به همین دلیل از شکایتمان نتیجه ای نگرفتیم.

از سوی دیگر دخترم که بسیار عاطفی بود به آن جوان علاقه شدیدی داشت و من حتی برای داماد و مادرش منزلی تهیه کرده بودم و از نظر مالی نیز آن ها را حمایت می کردم با وجود این دخترم از بی وفایی همسرش دچار شکست عشقی و عاطفی شده بود در واقع مادر آن پسر که از سال های گذشته ما را می شناخت با آبروی دخترم بازی کرد یعنی در طول این سال ها متوجه چیزی نشد و حالا بعد از پنج ماه فهمید که دختر ما به درد پسرش نمی خورد و این گونه با زندگی دختر نازنینم بازی کرد. تلاش های من برای جلوگیری از متلاشی شدن زندگی آن ها به نتیجه نرسید و دخترم نیز که به خاطر این ماجرا دچار افسردگی شده بود در یک اقدام ناگهانی و با خوردن قرص به زندگی اش پایان داد و من و مادرش را برای همیشه داغدار کرد.

برچسب ها: عقد دختر جوان
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv