درسگفتار جبر و اختیار، عصر روز گذشته ۲۴ بهمن ماه با سخنرانی ایرج شهبازی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران واقع در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
به گزارش ایکنا، شهبازی در ابتدای سخنان خود، بحث «تقدیر و سرنوشت» را طرح و در این زمینه بیان کرد: یکی از بحثهای مهم در جبر و اختیار، بحث سرنوشت است، حرف اصلی این است که، چیزی به نام تقدیر الهی و تقدیر ازلی وجود ندارد، به این معنا که خداوند در ازل یا در یک زمانی که نمیدانیم، سرنوشت تک تک انسانها را مشخص کرده و همه باید طبق آن تقدیر زندگی کنند، به نظر بنده این مطلب نادرست است و به هیچ وجه نباید به این گزاره اعتقاد داشت. لذا تقدیر ازلی در سخنان بنده به این تقریر است که یعنی موجودی به نام خداوند در زمانی که نمیدانیم سرنوشت تک تک آدمها را روشن کرده باشد و هر انسانی یک برنامه از قبل تعیین شده داشته باشد که باید این نقش را اجرا کند، تقدیر به این معنا وجود ندارد.
وی در ادامه با اشاره به ادله ادعای خود افزود: این ادعا بر شش دلیل استوار است، دلیل اول این که ادعای تقدیر ازلی که همه چیز از قبل تعیین شده باشد، اثبات و بطلان ناپذیر است، یعنی این ادعا را با دلایل عقلی نمیتوان اثبات کرد و با مشاهدات حسی نیز نمیتوان درک کرد، یعنی کسی این برنامه را ندیده و نمیتواند آن را با عقل اثبات کند. مثلا من میگویم در سومین کهکشان از راه شیری و در سومین ستاره، یک قورباغه عینکی وجود دارد که به زبان فارسی شعر میخواند، اما این ادعا را چگونه میتوان ثابت کرد؟ در واقع توپ در جایی است که راهی برای اثبات و ابطال آن وجود ندارد، سخن گفتن از تقدیر ازلی را عقل و حس نمیتواند اثبات و یا ادراک کند و هر سخنی در مورد قبل از تولد انسان، سخنی است که به شکل خردپذیر قابل تایید و نفی نیست، در نتیجه این ادعا قابلیت مطرح شدن را ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با اشاره به دلیل دوم خود تصریح کرد: دومین دلیل این است که، از محتویات تقدیر نمیتوان با خبر شد، فرض کنیم چیزی به نام تقدیر ازلی وجود دارد اما از چه راهی میتوان این را فهمید که سرنوشت ما چیست؟ کسی که مثلا با یک همسر بد اخلاق زندگی میکند، آیا تقدیر او این است که زندگی را ادامه دهد یا باید کار دیگری انجام دهد؟ ما ایرانیها که در این وضعیت انحطاط هستیم آیا این سرنوشت ما است یا باید برای بیرون رفتن از این وضعیت تلاش کنیم؟ وقتی از محتوایت تقدیر خبر نداریم، کسی نمیتواند بگوید تقدیر من این است و حالا که خبر دادن ار تقدیر امکان ندارد نمیتوان این ادعا را مطرح کرد و راهی نیز برای آگاهی از محتوای تقدیر وجود ندارد، در نتیجه نباید از اساس این گزاره را مطرح کرد.
شهبازی با اشاره به دلیل سوم گفت: فرض ادعای تقدیر الهی، مبتنی است بر تصویر خاصی از خداوند که خطوط اصلی آن تصویر این است که خداوند موجودی متشخص و انسانوار است و این خدا به صورت مستقیم در زندگی بشر دخالت میکند و این خدا، بی دلیل انسانی را نیکبخت میکند و برای انسان دیگر تقدیر بدبختی را رقم میزند، لذا طبق این ادعا، خداوند موجودی است که خیرخواهی او زیر سؤال میرود و خدا کسی میشود که این همه انسان فلج و ...، پدید آورده است که در نتیجه او به یک موجود خودکامه تبدیل میشود.
وی در ادامه افزود: در نتیجه به نظر بنده، اگر کسی تقدیر ازلی را بپذیرد باید قبول کند که خداوند یک موجود بدخواه است و بی هیچ دلیلی تصمیم گرفته که کسی ابوجهل بشود و یا یک نفر سعادتمند باشد، اگر خداوند اینها را در نظر گرفته و به فعالیت انسانها علم داشته یعنی انسان اختیار دارد اما اگر از روی هوی و هوس بوده، او موجود ظالمی است و به نظر بنده از چنین خدایی باید برائت جست، چنین خدایی پرستیدنی نیست و بلکه جباری است که انسانهایی را بی دلیل به فلاکت میرساند، لذا اگر بپذیریم که تقدیر ازلی وجود دارد، ناگزیر باید این تصویر را قبول کنیم، اما چه کسی میتواند این تصویر از خدا را درست بداند؟ در نتیجه میبینیم که پذیرش ادعای تقدیر ازلی، تصویر بدی از خدا به دست میدهد که قابل اثبات و قبول نیست.
شهبازی با اشاره به دلیل چهارم بیان کرد: اگر تقدیر ازلی را بپذیریم، نتیجه این میشود که آفرینش انسان عبث بوده، ما مییابیم در خودمان که اراده داریم، حالا باید بپذیریم که خداوند موجودی به نام انسان را آفریده و به او گفته خودم سرنوشت تو را مشخص میکنم و تو باید طبق نقشه من جلو بروی، خب این چه معنایی دارد و اختیار انسان چه معنایی دارد؟ کسی که تقدیر ازلی را میپذیرد، خداوند را به عبثکار بودن متهم کرده، لذا به نظر مولانا کسانی که از تقدیر ازلی دفاع میکنند، خداوند را سفیه در نظر گرفتهاند. این چه معنایی دارد که خدا بگوید درست کار باشید و بعد بگوید مقدر کردهام که آدمهایی خوب و بد باشند، اگر اعتقاد به تقدیر ازلی داشته باشیم این تناقض را چگونه توجیه کنیم؟
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به بیان دلیل پنجم پرداخت و گفت: اگر قائل به تقدیر ازلی باشیم در این صورت، کوششهای بشری نیز عبث میشوند، یعنی امکان تبیین رابطه درست بین کوشش بشری و تقدیر الهی امکان ندارد و نمیتوان فهمید که باید تلاش کرد یا باید تسلیم تقدیر باشیم، اگر تقدیری وجود دارد، این سؤال ایجاد میشود که اراده من تا کجا محل اعتنا است و اینجا است که طرفداران تقدیر ازلی جوابی ندارند و اگر تقدیر ازلی را بپذیریم، کوشش انسان مورد توجه قرار نمیگیرد.
وی در ادامه با طرح یک مثال افزود: در یک کشور حاکمان و شهروندان آنها به دلیل مسئولیتپذیری و قانونگرایی وضعیت خوبی دارند، در جامعه دیگری که اهل اهمال هستند، با این وصف آیا واقعا کوشش آنها و کوشش نکردن اینها، تاثیری در خوشبختی و راه آنها نداشته است؟ به نظرم ایده تقدیر ازلی نمیتواند برای تلاش بشری جوابی بیابد.
شهبازی به دلیل ششم اشاره و در این زمینه بیان کرد: اگر ایده تقدیر ازلی را بپذیریم، آن وقت نسبت به کارهای نیک خودمان بی اعتماد میشویم، یعنی دارم کوشش میکنم که پولدار شوم، اما در ذهنم میآید که شاید من فقیر باشم و یا در آینده فقیر بشوم، من دارم تلاش میکنم پدر خوبی باشم، اما دائم فکر میکنم که شاید پدر خوبی نباشم و اعتقاد به تقدیر ازلی باعث میشود انسان نسبت به کارهای نیک و تلاشهایش تا حد زیادی بی اعتماد بشود.
وی در ادامه افزود: به دلایل بیشتری میتوان گفت، تقدیر ازلی نداریم و این ایده را باید از زندگی خود کنار بگذاریم، دو انسان را در نظر بگیریم که یکی معتقد به تقدیر ازلی است و یک نفر نیز اعتقادی ندارد، آن کسی که اعتقاد ندارد، زندگی سالمتری دارد و آن که به تقدیر اعتقاد دارد ممکن است آرامش مخدرگونه داشته باشد اما این آرامش او را متوقف میکند. یا به عنوان مثال دیگر، کشور معتقد به تقدیر ازلی و غیر معتقد به تقدیر را در نظر بگیرید، مثلا ژاپن را نگاه کنید، تقریبا قاطبه آنها در طول عمر با کلمه خدا آشنا نمیشوند و بدون توجه به این که خداوند وجود دارد و در زندگی آنها تاثیر دارد زندگی میکنند و تقدیر الهی در زندگی آنها وجود ندارد و در مقابل کشورهای ایران، افغانستان و عراق را در نظر بگیرید که شب و روز دارند از قضای الهی سخن میگویند، اگر وضعیت این سه کشور و ژاپن را از جهت شاخصهای اجتماعی بررسی کنیم نتیجه این است که ژاپن اخلاقیتر و بهتر از ایران و افغانستان و عراق زندگی میکنند. اگر کارکرد گرایانه نگاه کنیم، معلوم میشود ایده تقدیر الهی، لزوما به انحطاط فکری و اخلاقی منجر میشود، یعنی کشوری که به تقدیر معتقد است عقب مانده میشود و تاریخ هم این را ثابت کرده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بیان کرد: از نظر مولانا هم حواله دادن امور به قضا، صحیح نیست و درست این است که مسئولیت خود را قبول کنیم و شکستهای خود را به تقدیر احاله ندهیم و مسئولیت خود را قبول کنیم، امیدوارم باور کنیم که مسئولیتپذیری و عقل ما، زندگی ما را میسازد و ما باید از حواله دادن به تقدیر الهی پرهیز کنیم و نتیجه بحث تا اینجا این است که به نظر میرسد تقدیر الهی و ازلی وجود ندارد.
شهبازی در ادامه صحبتهای خود گفت: شاید این مسئله به وجود آید که در زندگی ما عوامل غیر قابل کنترل وجود دارد که از حیطه ما بیرون هستند، میبینیم که آدمها متفاوت هستند و هر انسانی موجود منحصر به فرد است اما سؤال این است که اگر تقدیر الهی و ازلی مطرح نیست، ریشه این تفاوتها کجا است و چه چیز باعث شده آدمها این همه متفاوت باشند؟
وی در ادامه افزود: سرنوشت به معنای تقدیر الهی وجود ندارد، اما سرنوشت به معنای نحوه خاصی از بودن و زیستن که ناشی از تعامل و اندرکنش چهار عامل اصلی محیط، اقلیم، تاریخ و ژنتیک وجود دارد، یعنی این چهار عامل در یکدیگر تاثیر میگذارند و فعالیت دراند و حاصل این میشود که هر انسانی یک نحوه خاصی از وجود را تجربه کند و این سرنوشت خاص هر کس را رقم میزند.
شهبازی بیان کرد: یعنی ما در یک دوره تاریخی به دنیا آمدهایم و تولد ما در این قرن یکسری الزامات برای ما ایجاد میکند که اگر ما ۵۰۰ قبل یا بعد بودیم، شاید آدم الآن نبودیم، لذا تولد ما در یک دوره تاریخ تاثیر دارد، دوم این که هر کدام در یک محیط اجتماعی به دنیا آمدهایم که اعم از خانوادگی و مذهبی و ... است، هر کدام در یک محیطی به دنیا آمدهایم و این محیط در ساخته شدن شخصیت ما حتما تاثیر دارد، اگر در کشوری مانند ایتالیا یا الجزایر به دنیا میآمدیم این آدم نمیبودیم، لذا هم تاریخ و هم محیط در شخصیت ما تاثیر میگذارد.
وی در ادامه افزود: گذشته از این دو، اقلیم هم در ساخته شدن شخصیت ما تاثیر دارد، انسانی که در یک محیط کویری زندگی میکند با کسی که در یک محیط شرجی است تفاوت دارد و در هر اقلیمی ساختن شخصیت فرق دارد. علاوه بر این هر کدام از ما با یک نقشه ژنتیکی به دنیا میآییم که یک شکل خاصی از بودن پدید میآورد، لذا سرنوشت در آن تحلیل نهایی، نوع خاصی از بودن ما است که ناشی از برایند عوامل محیطی، ژنتیکی، اقلیمی و تاریخی است و این چهار عامل در تحلیل نهایی، همگی به اصل علیت بر میگردند. خلاصه این که، سرنوشت هر انسانی یعنی نحوه خاصی از بودن، که قانون علیت برای او الزام میکند و سرنوشت به این معنا وجود دارد که باید آن را بشناسیم و بپذیریم.
شهبازی بیان کرد: اما شاید سؤال شود که تقدیر وجود ندارد، اما میگوییم که سرنوشتی وجود دارد، مهم این است که بخش زیادی از زندگی ما بی اراده ما ساخته شده است و چه فرقی دارد آن شخص خدا باشد یا محیط؟ ولی این دو یعنی تقدیر ازلی به معنای اول که همه چیز از قبل تعیین شده با تقریری که بیان کردیم، سه فرق مهم دارند.
وی با اشاره به تفاوت اول گفت: پذیرش تقدیر الهی میتواند اراده را فلج کند، یعنی هر انسانی نمیتواند مقاومت کند، اما عواملی که که در مقابل گفتیم،در اینجا آگاهی و دانش و قدرت و خودآگاهی ما البته صاحب نقش است و میتوانیم کارهایی انجام دهیم، اما تقدیر الهی قابل تغییر نیست.
شهبازی در ادامه افزود: تفاوت دوم این است که چون خداوند دز زندگی ما خیلی مهم است، اگر تقدیر ازلی را بپذیریم، شرور موجود در جهان را نمیتوان توجیه کرد، واقعا این سؤال که چرا یک فرزند علیل به دنیا میآید با تقدیر الهی قابل توجیه نیست، وقتی ایمان به خدا از بین برود چه بسا ایمان به خودمان هم از بین میرود و کسی که ایده تقدیر الهی را قبول کند باید ظالم بودن خدا را قبول کند، لذا پذیرش ایده تقدیر باعث تزلزل ایمان میشود و از بین رفتن اعتقاد باعث میشود زندگی انسان آسیب بپذیرد.
این عضو هیئت علمی دانشگاه با اشاره به تفاوت سوم گفت: اگر سرنوشت را به معنایی که عرض شد قبول کنیم برای اختیار خود میتوانیم سهم زیادی قائل شویم، یعنی اقلیم و جامعه و ... را بشناسیم و تا حد زیادی در چارچوب قانون علیت زندگی خود را بسازیم، ولی اگر قائل به تقدیر ازلی باشیم باید بگوییم چارهای برای ما وجود ندارد.
وی در ادامه با طرح این پرسش که اگر ما سرنوشت را به معنای دوم قبول کنیم، پس نقش خداوند چه میشود؟ بیان کرد: واقعا اینطور نیست، پذیرش این که سرنوشت معنایش آن است که عرض شد، به هیچ وجه خدا را کنار نمیبرد، اتفاقا ما اگر این تفسیر را بپذیریم، در واقع این اعتقاد هیچ منافاتی با ایمان به خداوند ندارد، خداوند به جای این که، زندگی تک تک مردم را مشخص کرده باشد، قانونهای عام را مشخص کرده و به انسان عقل داده که قانونها را بشناسد، لذا سرنوشت یعنی خداوند سنتهای هستی را آفریده که انسان در این چارچوبها زندگی خود را پی بگیرد و هر وقت بخواهد میتواند این نظام را به هم بزند، اما به نظر میرسد خداوند چنین قصدی ندارد و دوست دارد با سنتها جهان را اداره کند، خداوند سنتهایی در این جهان دارد و با آنها جهان را اداره میکند و تغییر هم نمیکند.
شهبازی تصریح کرد: خداوند میگوید، ما نظامی آفریدیم که هر کس علتهای خوب را انتخاب کند، معلولهای خوب را به او میدهد و یا میگوید، تغییری در زندگی شما ایجاد نمیکند، مگر این که خودتان تغییر ایجاد کنید و این که میگوید جهان با سنتها اداره میشود، یعنی این جهان قانون دارد و باید در چارچوب آنها زندگی کنیم، لذا دست خدا را کوتاه نکردهایم، اراده او بر این است که قانونها را آفریده و به انسان عقل برای شناخت قانونها و انتخاب را داده و مولانا هم این اعتقاد را دارد.
وی در ادامه به جمله معروف «جَفَ القلم بما هو کائن» اشاره کرد و گفت: این جمله یعنی «قلم تقدیر همه را نوشته و خشک شده است»، یعنی قلم تقدیر همه را نوشته و تغییری هم نداریم، این جمله معروف است و ظاهرا از آن یک جبر وحشتناک استخراج میشود و اگر این جمله را قبول کنیم، قبول کردهایم که همه چیز از قبل مشخص شده است اما مولانا تفسیری از این جمله ارائه داده است که بسیار نجات بخش است.
شهبازی بیان کرد: مولانا میگوید، منظور این است که، قلم نوشته که اطاعت و گناه برابر نیستند، امانت داری و سرقت برابر نیستند و پس از آن خشک شده، یعنی هر کس امانت دار باشد، پیشرفت میکند و قلم تقدیر این را نوشته است، «جف القلم ان لا یستوی الشکر و الکفران»، قلم این را نوشته که سپاس و ناسپاسی یکسان نیست و خشک شده است و نوشته خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند، از این توضیح میفهمیم که قلم تقدیر فقط قانونها و نه جزئیات را نوشته است.
وی در ادامه افزود: همچنین این که گفتند «جف القلم»، یعنی اولویت بندی کنید و مهمترین کار را انجام دهید و تمام کوشش را انجام دهید، این معنای جف القلم است، پس قلم نوشت که همه کارها لایق آن است که تاثیر و جزا داشته باشند، یعنی هر عملی عکسالعملی دارد و این را قلم تقدیر نوشته است. تو اگر یک ذره با ادب باشی، پاداشت را میبینی، این را تقدیر نوشته است و اندکی که کوشش کنی، در ترازوی خداوند به حساب میآید.
شهبازی تصریح کرد: مولانا هم تفسیرش از تقدیر این است که تقدیر الهی یعنی قانونهای هستی، یعنی جوینده یابنده است، یعنی هر عملی عکسالعملی دارد، یعنی هیچ عملی گم نمیشود، یعنی خوبی و بدی یکسان نیست، اینها را خداوند گذاشته و سرنوشت یعنی همین و باید در این چارچوب زندگی خود را سامان دهیم. مولانا میگوید اراده خداوند بر این است که جهان بر اسباب و علل اداره شود، میگوید درست است که نظام علیت وجود دارد، اما خداوند بر این نظام احاطه دارد و جهان با نظام علیت است تا به کوشش خود امیدواریم باشیم.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در ادامه به ذکر دو جمله از «سیمون وی»، عارف فرانسوی پرداخت و گفت: سیمون وی در قرن بیستم میگوید فعل «آفریدن» کامل نمیشود مگر این که با فعل «به خود وا نهادن» همراه باشد. یعنی آفریدگار خوب، آفریدگاری است که بیافریند و استقلال به آفریده خود بدهد و آفریدهای که عقل به آفریده خود میدهد و میگوید از آن استفاده نکن احمق و ابله است، آفریدگار بزرگ آن است که میتواند موجودی را بیافریند که قدرت عصیان داشته باشد، به نظر بنده این اوج آفرینندگی خدا است که موجود مستقل را بیافریند. خداوند آفریده و به آفریده خود عقل و اختیار و انتخاب داده و این فرد میتواند اطاعت یا عصیان کند. این قدرت عصیان خداوند نیز بزرگترین جلوههای آفرینش خداوند است، جمله دوم سیمون وی نیز این است که خداوند از طریق آفریدن جهان و انسان به تدریج غایب شده، یعنی همان قدر که میآفریند به تدریج کنار میرود و دخالت مستقیم نمیکند و این را میپذیرد، خواست او این است که در زندگی ما دخالت نکند.
شهبازی در ادامه به ارائه تحلیل خود گفت: به نظر بنده، تاریخ مکتوب بشر نشان میدهد، خداوند قصد مداخله مستقیم در زندگی بشر را ندارد و در طول تاریخ، اقوامی بودهاند که اعتقادی به خدا نداشتند، اما چون خوب کار کردند موفق بودند و اقوامی بودند که به تقدیر ازلی معتقد بودند، اما چون خوب زندگی نکردند، شکست خوردند، بهترین مثال هم ایرانیان و مغولان هستند که آنها بر ایرانیان مسلمان پیروز شدند، این یعنی خداوند قصد دخالت مستقیم را ندارد.
وی بیان کرد: مطالعه تاریخ بشر نشان میدهد که خداوند، عموما از قوم غالب دفاع کرده، یعنی هر قومی بهتر کار کرده پیروز شده است، خواه اعتقاد داشته یا اعتقاد نداشته است، این را در زندگی انبیا(ع) هم میبینیم، البته جسارت نمیکنم اما مطالعه زندگی آنها نشان میدهد که انبیائی که شکست خوردند، در برنامهریزی ضعف داشتند و کسانی که پیروز شدند خودشان قدرت برنامهریزی داشتند و توانستند به موفقیت برسند و این را نباید به اراده خدا نسبت بدهیم، هر کدام درست مدیریت کردند موفق شدند و آنهایی که درست مدیریت نکردند شکست خوردند. همچنین اگر در چارچوب سنتهای خداوند زندگی کنیم، زندگی خوبی مییابیم.
شهبازی در ادامه بیان کرد: اگر پذیرفتیم تقدیر به معنایی که عرض کردم وجود دارد و هر کدام از ما به دلیل تولد در یک محیط خاص و ...، یک شکل خاصی از زندگی را داریم و این را قبول کردیم، پذیرفتهایم که هر کس سرنوشتی دارد، اما چطور میتوانیم از این سرنوشت بهره بگیریم؟ در وهله اول قبول کردن سرنوشت خود و در چارچوب آن برای بهبود زندگی کوشش کردن است، اگر قبول کردیم بخش زیادی از زندگی ما، بی اراده ما شکل گرفتهاند، میفهمیم که خیلی از چیزها دست ما نیست، در واقع متوجه میشویم که هزاران و میلیونها مسئله در زندگی ما است که اراده ما در آنها نقشی نداشته است، اولین کار این است که آن بخشی از سرنوشت که قابل تغییر نیست را قبول کنیم و رضا به تقدیر یک معنایش این است که مثلا جنسیت را نمیتوانیم عوض کنیم و باید اینها را قبول کنیم، اینها را قانون علیت برای ما پیش آوردهاند. یکی از ارکان سعادت این است که ببینیم چه چیزهایی را میتوانیم عوض کنیم و چه چیزهای را نمیتوانیم، آنها که نمیتوانیم را رضا بدهیم و آنها که میتوانیم را بهبود ببخشیم.
شهبازی تصریح کرد: مولانا میگوید، ممکن است انسان روی خوبی نداشته باشد، اما میتواند خوی خوبی پیدا کند، لذا اگر روی زشتی دارم، میتوانم خوی نیکی داشته باشم و این را ارادی میتوانم انتخاب کنم، لذا این بخشی که قابل تغییر نیست قبول میکنیم و آن که میتوانیم تغییر دهیم تغییر میدهیم، در اینجا به فضیلت انعطاف و تسلیم در مقابل غیر قابل تغییر و فضیلت شجاعت برای تغییر آنچه قابل تغییر است نیز دست یافتهایم.
وی در ادامه افزود: در برابر سرنوشت باید اراده خود را به کار گیریم، اما این را تنها عامل نتیجه ندانیم که نکته عمیقی است، یک بخش خردمندی این است که بدانم، میلیونها عامل دست به دست میدهند تا یک پدیده تحقق یابد، در جهانی که ما هستیم پدیده تک عاملی نداریم، یعنی مجموعه عوامل در ایجاد یک پدیده را به یک عامل کاهش دهیم، هیچ پدیده تک عاملی نداریم، در زندگی من هم همینطور است، لذا اراده و مشورت و ...، یکی از میلیونها عامل برای رسیدن به نتیجه است، اراده من تنها عامل نیست، وقتی این را فهمیدم تلاش میکنم به نتیجه برسم اما آن تنها عامل نیست.
شهبازی گفت: من تلاش میکنم فرزند خوبی داشته باشم اما خوب شدن فرزند من به من بستگی ندارد، به مادر و خانوادهها و محیط هم بستگی دارد و فقط باید صادقانه و خالصانه مطمئن باشم که سهمم را ادا کردم، وقتی صادقانه مطمئن بودم سهمم را ادا کردم، نتیجه هر چه شد باید آن را قبول کنم، این یعنی رضا به قضا و تقدیر که کوشش را انجام دهیم و نتیجه را بپذیریم و اگر مطمئن بودم سهمم را درست ادا کردم، اگر بچه خوب هم نشد، ناراحت نمیشود، چون تنها عامل نبودهام، هندیها به این میگویند «کنش بی خواهش»، یعنی کوشش را صادقانه به کار بگیر، اما اسیر نتیجه نباش که توجه به این نکته نیز بسیار سودمند است.
وی در ادامه افزود: مسأله مهم این است که حد نهایی کوشش ما چیست؟ چه زمانی مطمئن شوم حد نهایی کوشش را به کار گرفتهام؟ روی دو قید تاکید میکنم، صادقانه و خالصانه و باید اینگونه مطمئن باشیم سهممان را ادا کردهایم، برای این که از فرافکنی و توجیه پرهیز کنیم و واقعا وقتی میخواهیم کاری کنیم، نهایت دوراندیشی را به کار بگیریم و با وسواس کامل انجام دهیم و باور داشته باشیم که سهممان را ادا کردهایم و هیچ کسی جز ما این را تشخیص نمیدهد. در هیچ تحلیلی، هیچ چیزی را به خواست خدا حواله ندهید و باید مراقب این بود و دائم تا اتفاقی میافتد میگوییم خدا خواست، اما مولانا میگوید اگر قضا بیاید، فضا تنگ میشود.
شهبازی کرد: نهایت کوشش بشری امری نسبی است و باید حد نهایی کوشش را در نظر بگیریم و نتیجه را بپذیریم، اما سرنوشت و کوشش بشری نسبی است، مثال این که صد سال قبل اگر قلب یک نفر مشکل پیدا میکرد میمرد، اما الآن نجات پیدا میکند، اما آیا تقدیر او این بود که بمیرد و الآن تقدیرش این بوده که زنده بماند؟ آیا اینها تقدیر هستند؟ در قدیم مرگ و میر بچهها زیاد بود اما الآن با انواع غربالگری و سونوگرافی هم مرگ و میر کم شده و هم بیماری آنها، آیا آن تقدیر آنها بود و این تقدیر ما؟ خیر، هر چه آگاهی ما بیشتر باشد، سلطه ما بر سرنوشت ما و تلاش ما بیشتر میشود، تقدیر به این معنا و کوشش بشر در زمانهای مختلف تفاوت دارد و امر نسبی است، یک بیمار در صد سال قبل و بعد وضعیت یکسانی ندارد، لذا برای کوشش بشری و آگاهی بشری و مسئولیت پذیری او باید سهم قائل باشیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت: اگر قبول کردیم سرنوشت یعنی نوع بودنی که تاریخ و اقلیم و محیط و ژنتیک آن را به وجود میآورد به این نتیجه میرسیم که گذشتگان ما آفریدگان بخشی از سرنوشت ما بودهاند و یک نتیجه دیگر این که ما هم به نوبه خود، بخشی از سرنوشت اکنونیان و آیندگان هستیم، لذا هر کدام از ما نیز بخشی از رقم زنندگان تدبیر آیندگان خود هستیم و کسانی که الآن در محیط ما هستند، کارهای ما روی آنها موثر است. اگر تفسیر بنده را قبول کنیم، میفهمیم که چقدر سهم ما عظیم است و کوچکترین کار ما در زندگی آیندگان تاثیر میگذارد، وظایف ما در حال حاضر، روی آینده ایرانیان اثر میگذارد، ماییم که آینده ایران را میسازیم.
شهبازی در ادامه افزود: اگر پذیرفتیم بخش زیادی از آنچه هستیم به اراده ما بستگی نداشته و اقلیم را انتخاب نکردهایم، آن وقت به دلیل آنچه که انتخاب نکردهایم تفاخر نمیکنیم و به چیزی که دیگران انتخاب نکردهاند نیز توهین نمیکنیم، این جمله که افتخار میکنم زیبا و خوشگل هستم، نادرست است، این را انتخاب نکردهام و جمله افتخار میکنم که ایرانیام نیز غلط است، چون خودمان نقشی در آن نداشتهایم و حق نداریم افتخار کنیم بهره هوشی من فلان است و ...، لذا افتحار کردن با این تعریف بیرون میرود.
وی در ادامه افزود: لذا از شر تفاخر و توهین و تحقیر رها میشویم اما مطلب دیگر این که ما نسبت به کسانی که ویژگیهای خوبی ندارند و آنها را انتخاب نکردهاند، قضاوت نمیکنیم، این است که اگر زیبایی یک نفر را قبول ندارم، باعث نمیشود که در مورد او قضاوت کنم. لذا غالبا دیگران را به دلیل خطاهای آنها میبخشیم. اگر میدانیم این آدم خشمگین چقدر اقلیم بدی داشته، او را معذور میداریم و بخشندگی ما زیاد میشود.
شهبازی گفت: اما نتیجه بعدی این که وجودمان از شفقت نسبت به همه سرشار میشود، وقتی فهمیدیم این سرنوشتی که بوده، آدمها را اینطور کرده و در اختیار آنها نبوده است به همین دلیل عشق ما نسبت به آدمها زیاد میشود و نکته دیگر اینکه، سپاسگزاری ما به داشتههای خوب اضافه میکند، اگر زیبا هستم و ...، من افتخار نمیکنم اما سپاسگزارم که خداوند طوری جهان را آفریده که با این وضعیت بودهام و ما به رایگان بخشی میرسیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در انتهای سخنان خود بیان کرد: در نتیجه اگر اینطور به سرنوشت نگاه کنیم، مسئولیت پذیری ما زیاد میشود، خداوند از شرور تبرئه میشود، ایمان به خدا از ترس و طمع آزاد میشود، ایمان به یک ایمان عاشقانه و خالصانه تبدیل میشود و رابطه ما با دیگر انسانها نیز بدون قضاوت و تفاخر و همراه با بخشش خواهد شد.