ایکنا نوشت:
رضا ماحوزی، معاون پژوهشکده مطالعات اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، پیش از ظهر ۲۷ آذر در نشست «فلسفه و آینده دانشگاه» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سخنرانی کرد.
ماحوزی در آغاز سخنانش گفت: چرا ما در خصوص فلسفه و آینده دانشگاه میپرسیم. اساسا فلسفه در دوران مدرن چه نقشی را ایفا کرده که الان ما این سوال را میپرسیم؟ پس از شکست آلمان از فرانسه، آلمانیها به فکر تشکیل دانشگاهی جدید افتاد و این به تاسیس دانشگاه توسط همبولت منجر شد. آنچه در دانشگاه جدید آلمان حکومت کرد، فکر فیشته است. هابرماس معتقد است دوران مدرن را نمیتوان بدون فلسفه مدرن فهمید. آنچه دوره حاکمیت دین را در غرب پایان بخشیده است، کار فلسفه در دانشگاه مدرن بود. همان طور که هابرماس و دریدا گفته است جامعه مدرن هویت خود را به فلسفه مدیون است حالا با این سوال گویی این نسبت بریده شده است.
وی افزود: گفتوگوهای کواین با کارنپ نکته تاریخی است در این خصوص که این ادعای آلمانی که دانشگاه هویت پیدا نمیکند تا دانشکده فلسفه شکل بگیرد، را زیر سوال میبرد. فلسفه قرار بود به علم هویت و وحدت بدهد. با رویکرد هگل، فلسفه دوگانهها را به وحدت میرساند. فلسفه در الگوی آلمانی وحدتبخش است. حتی با نسل دوم دانشگاههای آلمانی که با رویکردهای پژوهشی، تحصیلات تکمیلی تشکیل شد، بیان شد که آموزش بدون پژوهش معنا ندارد. قرار شد که نتایج تحصیلات تکمیلی آموزش داده شود. چندین مولفه هویت سرزمینی تعالی اخلاقی و آزادی آکادمیک را فلسفه تامین میکرد و الان هابرماس در نیمه دوم قرن بیستم میگوید دانشگاه دیگر به ایده فلسفه احتیاج ندارد. دریدا نیز به یک معنا همین را میگوید. نقد دریدا بر کانت این است که دانشگاه آینده را مشخص میکند در حالی که دیگر این را هم نباید در دانشگاه نامشروط عمل کند.
ماحوزی تصریح کرد: تعاملات میان فرهنگی نیز ضربه دیگری بود. اینکه غرب باید از عقلانیت ایدئولوژیک انصراف دهد و پای میز شرقیها بنشیند و باید چارچوبهای عقلانیت غربی را کنار گذاشت. از این رو ما دیگر نباید با ایدهای به سراغ جهان برویم و بگذاریم جهان به ما ایده بدهد و این هم پتکی بر آموزش عالی بود. نکته دیگر پایان کلان روایتها بود.
معاون پژوهشکده مطالعات اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با بیان اینکه چه شد که به اینجا رسیدیم؟ گفت: در نسل چهارم دانشگاهی ما شاهد دانشگاهی هستیم که به انتفاع مالی دانشگاه میاندیشند. امروز دانشگاه وارد معادلات اقتصادی میشود. امروز اقتصاد در سطح جهانی تعیین کننده است که بر دانشگاه هم سلطه دارد.
ماحوزی ادامه داد: آیا فلسفه در دومین دهه قرن بیست و یکم جایی برای نفس کشیدن در آموش عالی دارد؟ ما با مروری که روی کانت میکنیم و کاری که دریدا در خصوص این طرح کانتی انجام داده است، به این پرسش پاسخ میدهیم. کانت معقتد است بشر در طول تاریخ دو صنعت دارد که سختترین صنعتها هستند، یکی آموزش و دیگری نظام سیاسی است. پارادکس کانت این است که چطور نسل معلمها، میخواهند آیندهای را به آموزش تبدیل کنند که خودشان آن آینده را ندارند.
وی افزود: صلح، آزادی و اخلاق برای کانت در افق آینده مهم است. برای کانت هر طرحی در حوزه آموزش باید دو وضعیت آینده و حال را همزمان در نظر بگیرد و برای این کار ما باید گذشته را هم در نظر بگیریم. آموزشی که به گذشته توجه نداشته باشد، بیمعناست و به اتکای گذشته میتوان حال و آینده را ساخت. آموزش یک فن است که بیانباشت تجربه دیگران میسر نمیشود. آموزش باید راه طیشده را یک گام پیش ببرد و این مستلزم بازخوانی گذشته است. غرب دائم در حال بازخوانی خود است.
معاون پژوهشکده مطالعات اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری افزود: وضعیت حال از نظر کانت به این خاطر مهم است که باید دید آموزش چه نسبتی به معضلات حال دارد. نسبت آموزش و جامعه برای همه فرهنگها مطرح بوده است. هیچ نظام آموشی برکنار از نظام اجتماعی نیست.
ماحوزی افزود: کانت مفهوم آینده را در نظریه خیر اعلا و ملکوت غایات، جامعهای که به بلوغ میرسد، به مثابه ایدهای عقلی که مسیر را نشان میدهد، پیش میکشد. در همین راستا فرهنگ انضباط و فرهنگ مهارت مطرح میشود. فرهنگ انضباط نزاع فرهنگ و عقلانیت را از بین میبرد. در فرهنگ مهارت کانت به دنبال فرهنگی است که به ما می گوید چگونه جامعه مدنی بسازیم. جامعه مدنی مشارکت شهروندان و صلح، حقوق، نظام سیاسی جمهوری را میطلبد.
وی تصریح کرد: طرح نظام آموزش بر اساس فرهنگ مهارت و انضباط از نظر کانت، محقق میشود. او در رساله نزاع دانشکدهها، دو دسته از دانشکده که به حکومت وصل هستند و وصل نیستند را از هم جدا میکند و معتقد است دانشکده فلسفه که به حکومت وصل نیست، باید دانشگاه را ارتقا دهد. از نظر کانت دانشکدههای الهیات حقوق و پزشکی شاغل تربیت میکنند و دانشکده فلسفه به سراغ مبانی این علوم میرود.
معاون پژوهشکده مطالعات اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری افزود: دریدا بر اهمیت شناسائی مسئولیت دانشگاهی توسط دولت تاکید میکند. او معتقد است حکومت باید جایگاه فلسفه را به رسمیت بشناسد. مسئولیت دانشکده فلسفه این است که خود حکومت نفع برساند، اگر نبض شهروند در دست حاکم است، دانشکده فلسفه قرار است که دست و غلط را به دانشگاه بشناساند.
ماحوزی در پایان گفت: پرسشی که مطرح میشود که دریدا توجه دارد این است که امروز دانشگاه تهدید میشود که طرح مسئولیت کانتی به ما کمک میکند ما استقلال را به دانشگاه باز گردانیم. اینکه معیارهای آموزش و پرورش دانشگاه از عرصه بیرون دانشگاه گرفته میشود این مسئله را نشان میدهد. امروز آکادمی به جای آنکه هویت خود را از خودش داشته باشد، از بیرون و از طریق کارفرمایان میگیرد. دریدا از عرصه تبلیغات عمومی چنان گسترده شدهاند که گویا مرز میان دانش تخصصی و دانش عمومی از بین رفته است. دریدا خواستار آن است که دانش تخصصی به دانشگاه باز گردد.
در پایان این نشست مصباحیان در پاسخ به پرسش خبرنگار ایکنا مبنی بر اینکه بازگشت به ایدهآلیسم و دانشگاه حقیقتجو، آیا نوعی بازگشت در تاریخ نیست؟ گفت: ما نمیگوییم برگردیم به عصر ایدهآلیسم، گزارش دادم که در ایدهآلیسم جستجوی حقیقت در دستور کار بود. در ایدهآلیسم کتاب هستی قابل نوشتن است، اما در رویکرد دریدایی ما به دنبال حقیقت میدویم اما میدانیم که به آن نمیرسیم. نیابد آینده را به حال بکشانیم و اجازه بدهیم آینده در حال آمدن باشد و به امکاناتی که ما داریم، گشوده باشد.
ماحوزی نیز در پاسخ به این پرسش که طرح بحث ایده دانشگاه از منظر کانت چقدر میتواند دستاورد اصلاحی برای دانشگاه ایرانی داشته باشد، گفت: یاسپرس در کتاب ایده دانشگاه تصویری از وضعیت دانشگاه آلمان بعد از جنگ دوم جهانی دارد. این سوال را از یاسپرس بپرسید. بعد از غلبه نازیها، اخراح اساتید و ... یاسپرس از بازخوانی ایده دانشگاه حرف میزند. بالاخره یاسپرس وضعیتی را تصویر میکند به عنوان وضعیت آرمانی که وضعیت موجود میتواند از روی اینکه راه غلط و درست کدام است را بیابد و اصلاحات باید کجا صورت بگیرد. ایده دانشگاه کمک میکند ما از گیجی و گنگی در خصوص دانشگاه در بیاییم و بتوانیم دستهبندی از دانشکدهها انجام دهیم تا انتظاراتمان را بتوانیم برآورده سازیم.