تازه عروس که با همدستی پسرعموی شوهرش، مرتکب دو جنایت خانوادگی شده بودند، صبح دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
به گزارش ایران، دو قربانی ماجرا شوهر تازه عروس ومادربزرگ مرد جوان بودند. زن جوان درجلسه دادگاه به قضات گفت: «نمی خواستم مادربزرگ شوهرم را بکشم وقتی او شاهد قتل نوهاش- شوهرم- بود ترسیدم و او را کشتم تا کسی متوجه ماجرا نشود.... تازه عروس در اظهارات بعدیاش هم گفت: «به چشم شوهرم چاقو زدم چون او چشم چرانی میکرد».
این جنایت روز سوم آبان پارسال در خانهای قدیمی در محله جماران تهران اتفاق افتاد. مأموران آگاهی نیز با حضور درمحل جنایت پی بردند داماد جوان و مادربزرگ ۷۰ سالهاش با ضربات چاقو به قتل رسیدهاند.
بازپرس محسن مدیرروستا وکارآگاهان جنایی پایتخت، در جریان تحقیقات متوجه شدند عروس جوان و پسرعموی شوهرش پس از ارتکاب این جنایت از صحنه قتل گریختهاند. تا اینکه مأموران دو هفته بعد آنها را در بوستان ساحلی دار آباد به دام انداختند و دستگیر کردند. هر دو نیزبه جنایت اعتراف کردند و بعد از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شدند.
صبح دیروز زن و مرد جوان از زندان به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران که به ریاست قاضی اصغر عبداللهی و با حضور دو قاضی مستشار -واعظی و حسینی- تشکیل جلسه داده بود انتقال یافتند و پای میز محاکمه ایستادند.در آغاز جلسه بازماندگان حسین- ۳۰ ساله- و مادربزرگ ۷۰ سالهاش به نام «جمیله» خواستار قصاص هر دو متهم شدند سپس سعیده (عروس جوان) در برابر قضات ایستاد تا به اتهام مباشرت در قتل جمیله (مادربزرگ) و مشارکت در قتل شوهرش محاکمه شود.
رئیس دادگاه از زن جوان پرسید آیا این اتهام را قبول داری؟او جواب داد: بله قبول دارم که شوهرم ومادر بزرگش را کشتهام. اما من قصد قتل آنها را نداشتم بلکه در جریان درگیری این اتفاق افتاد.
چرا اورا کشتی؟من وشوهرم یک سالی بود که باهم ازدواج کرده بودیم. یک روز که به خانه آمدم دیدم زن غریبهای در حمام است وشوهرم خوابیده. این مسأله برایم غیر قابل تحمل بود. چند وقت بعد هم متوجه شدم او با دختر همسایه و حتی با یک زن شوهردار دیگر رابطه دارد. من، شوهرم را دوست داشتم و به خاطر این موضوع بود که باهم چند بار دعوا کردیم. شوهرم از من میخواست که همراه دوست دخترش در خانهمان زندگی کنم اما کدام زن این را قبول میکند. به همین خاطر قهر کردم و برای یک هفته به خانه پدرم رفتم و درباره مشکلی که بین من و شوهرم پیش آمده بود صحبت کردم. ضمن اینکه قرار شد با پسر عموی شوهرم که ۱۹ سال داشت حرف بزنم. به همین خاطر از او خواستم به خانهمان بیاید چونکه میدانستم شوهرم در خانه نیست.
چرا با پسرعموی شوهرت میخواستی مشورت کنی مگر او ریش سفید فامیل بود؟ چرا با او قرار گذاشتی؟
تنها کسی که شوهرم قبولش داشت پسرعمویش بود. شوهرم نه با پدرش و نه با برادرش رابطه خوبی نداشت وهمیشه باهم درگیر بودند.
چرا با پسرعموی شوهرت داخل خانهای که شوهرت هم نبود قرار گذاشتی؟
من باید سرکار میرفتم و پسر عموی شوهرم میلاد هم باید به دانشگاه میرفت. با او در چهارراه کامرانیه قرار گذاشتم وبعد به خانه رفتیم. چند دقیقه بعد که به خانه رسیدیم شوهرم رسیده بود پشت در. من هم در را قفل کرده بودم.
چرا؟
چون دوست نداشتم با شوهرم روبهرو شوم. او دست بزن داشت و از این موضوع میترسیدم.
شوهرت میدانست که میلاد با تو در خانه است؟
نه نمیدانست...
تو در را باز نکردی که شوهرت با میلاد روبهرو شود درست است؟
نه آقای قاضی من از ترس در را باز نکردم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
شوهرم با پیچ گوشتی تقلا کرد تا قفل در را باز کند و من همان لحظه رفتم از پشت آینه اتاق خواب چاقو را برداشتم و وقتی میلاد در را باز کرد شوهرم با پیچ گوشتی به من حمله کرد. من هم با چاقویی که دستم بود ضربهای به شوهرم زدم که همان لحظه سرو صدا کرد ومادر بزرگش از طبقه بالا به خانه ما آمد. وقتی با نوهاش که خون آلود روی زمین افتاده بود روبهرو شد خواست داد وبی داد کند که من ضربهای به سینهاش زدم. بعد هم با دستم دهان پیرزن را گرفتم بعد هم ضربهای به پشت کتفش زدم.
چند ضربه به شوهرت زدی؟
سه ضربه
به کجای مقتول ضربه زدی؟
یک ضربه به چشم و دو ضربه به پهلویش
بعد از جنایت چه کار کردی؟
با میلاد سوار خودرو شدیم و فرار کردیم.
به کجا رفتید؟
تصمیم گرفتیم از تهران خارج شویم. برای همین اول مقداری پول از عابر بانک برداشتیم بعد به خانه پدرم رفتم و طلاهای خودم را که داخل صندوق بود از خواهرم گرفتم. بعد از آن به سراغ بستگان شوهرم رفتیم و با فروختن بخشی از طلاها به سمت گرگان رفتیم.
چگونه دستگیر شدید؟
دو هفته بعد از اینکه به تهران آمدیم من به فکر معرفی خودم به پلیس بودم که در یک بوستان به همراه میلاد بازداشت شدیم.
سخنان همدست عروس جوان
پس از اظهارات زن جوان همدستش میلاد به دستور قاضی عبداللهی در جایگاه ایستاد تا به سؤالات قضات پاسخ دهد.
چند سال داری؟
۲۰ ساله هستم.
شغلت قبل از اینکه دستگیر شوی چه بود؟
دانشجوی رشته برق بودم.
تو به اتهام قتل جمیله (مادربزرگ) و پسر عمویت و وارد آوردن جراحات غیر منتهی به قتل متهم هستی آیا اتهامهایت را قبول داری؟
نه من فقط صدمه به بدنشان وارد کردم.
چرا به خانه مقتول رفتی؟
همسر پسر عمویم از من خواست که با او حرف بزنم.
چرا با اینکه میدانستی شوهر این زن در منزل نیست به خانهاش رفتی؟
من ۱۰ سال کوچکتر از این زن بودم و اشتباه کردم به آنجا رفتم.
ماجرا را شرح بده؟ چرا به خانه این زن رفتی؟
پیامک داد و از من خواست راجع به شوهرش و اختلافی که بینشان بود باهم حرف بزنیم.
چرا در خیابان یا به صورت تلفنی این کار را انجام ندادید؟
نمی دانم.
چرا ساعت هفت صبح با هم قرار گذاشتید؟
من باید میرفتم دانشگاه برای همین آن موقع همدیگر را ملاقات کردیم.
چرا وقتی صدای پسرعمویت را شنیدی ترسیدی؟
نمیدانم همسرش میگفت شاید شوهرش فکر بدی در سرش باشد.
چه کسی در را باز کرد؟
من باز کردم و بلافاصله جلوی دهانش را گرفتم اما او خیلی عصبانی بود؛ رفت سراغ سعیده که او هم با چاقو ضربهای به او زد در همین حال بود که مادر بزرگ وارد شد و سعیده او را هم با چاقو زد.
چرا تو مقتول را زدی؟ و چرا به پیرزن ضربه زدی؟
نمی دانم فقط میخواستم ببینم زنده است یا نه.
در مدتی که رفتید به شمال کجا اقامت کردید؟
به منزل یکی از آشناهای سعیده رفتیم و یک هفته در آنجا ماندیم.
آیا تو با سعیده رابطه داشتی؟
نه هرگز.
در پایان جلسه دادگاه، قضات وارد شور شدند تا درباره حکم مجازات این زن و پسر جوان تصمیم بگیرند.