مرتضی بهشتی در وبلاگ خود نوشت:
سالهاست که در مقابل بیمارستان های تخصصی کلیه ، چشم و... شاهد خرید و فروش کلیه و قرنیه چشم و... بوده ایم و تقریباً دیدگان سوارهها و پیادهها، به دیدن صحنههایی که پژواک عمق فقر و گرفتاریهای بخشی از مردم کشورم میباشد عادت کردهاند.
بهگونهای که نماینده یکی از مناطق محروم جنوب شرقی کشورمان بدون احساس کمترین شرم از دیدن مصائب موکلانش، کلیهفروشی را بلامانع میداند و میگوید: «چه اشکالی دارد وقتی که فرد در فقر است و با دریافت ۲۰ تا ۳۰ میلیون زندگیاش متحول میشود، این کار (فروش کلیه) را انجام دهد؟ این موضوع عوارض و مشکلات خاصی ندارد و انسانهای زیادی هم با یک کلیه زندگی میکنند.»
بدون اینکه قصد جراحی نظریه شاذ این آقای نماینده را داشته باشم، به بازار رو به گسترش فروش مو توسط دختران و زنان کشورم اشاره میکنم و باور براین است که باید در انتظار بازارهای جدید در فردای زندگیمان باشیم.
چند سالی است که «اکستنشن» به معنای مو پر کردن، بلند کردن مو و اضافه کردن مش و هایلایت در بین موی سر با استفاده از موی طبیعی، در ایران باب شده است. قیمت موها، از ۵۰.۰۰۰ تومان شروع میشود و تا بالای یک میلیون تومان هم میرسد و قیمت هم بستگی به سن صاحبش و بلندی مو، موخوره نداشتن و رنگ نشدن آن دارد و هر چقدر سن پایینتر باشد مو سالمتر است و قیمتش بیشتر میشود و از زنان باردار هم، مو خرید نمیکنند چون از نظر هورمونی، شرایط عادی ندارند و مو سخت رنگ باز میکند.
نمیدانم فردا فروش چه چیزی رایج میشود وبرای آن، بازارهای لوکس ساخته میشود؟ اما آرزو دارم که بازار فروش اخلاق نأسیس نشود زیرا اگر اخلاق را به فروش برسانیم دیگر معلوم نیست که کالایی برای فروش داشته باشیم و آن وفت است که مردم به یکدیگر حملهور میشوند و خویش خود را میخورند و اگر در جامعهای که ۱۲ میلیون مردمش در فقر مطلق هستند اخلاق هم به فروش برسد دیگر دلیلی برای زندگی انسانی وجود ندارد، زیرا فقر با ورودش ایمان و اخلاق را با خود میبرد.
کما اینکه با کمال سرافکندگی سالهاست که سیاسیون ایران زمین که عموماً در روزگار مبارزه و دوری از قدرت، منتقد زیادهخواهی و تکبر و جاهطلبی دولت سلطنتی بودند و در ابتدای تآسیس جمهوری اسلامی از قبول سمتهای اداری فراری بودند و بهتر از خویش را برای تصدی مشاغل مهم، معرفی میکردند و خود به کارهای بینام و نشان و سخت میپرداختند و به دریافت حقوقی در حد و اندازه امرار معاش روزانه اکتفا میکردند و از گرفتن همان میزان هم حیا میکردند لکن با فروش اخلاق و دور شدن از روح و حقیقت انقلاب و باز کردن سفره انقلاب در منازل خود و نشستن کنار آن و داشتن املاک و در یافت حقوقهای نجومی را حق بدیهی و حتمی خود دانستن و خود را صاحب «ژنهای خوب» به حساب آوردند و دیگران را هیچ شمردند و شکمهایشان هم سیریناپذیر شد؛ افول و حرکت به سمت ناهنجاریها سرعت گرفت و مشکلات بهتدریج سد راه پیشرفت شده است.
عاقلان و دردمندان! دیر شده است و زمان را قربانی خواب خویش کردید ولی چشمانتان را باز کنید شاید بنای ساخته شده عمرتان را بتوانید ببینید.