فرارو- امیر هاشمیمقدم؛ هفته پیش سفیر عربستان در تاجیکستان گفته بود خوشحال است که موفق شده تاجیکستان را بهعنوان یک کشور فارسزبان، از ایران دور کند. سخن بیپایهای هم نگفته بود. اینکه شما بتوانی تنها کشور تازه استقلالیافته فارسزبان را از ایران جدا کنی، خوشحالی هم دارد. کیست که نداند روابط ایران و تاجیکستان در این دو سال گذشته روز به روز تاریکتر و سردتر شده است؟
اما یک چیزی را هیچکسی نمیداند؛ دستاورد ما از دعوت از محیالدین کبیری، رئیس حزب ممنوع شده نهضت اسلامی تاجیکستان، به کنفرانس وحدت اسلامی تهران چه بود؟ همان دعوتی که زمستان 1394 را برای روابط هر دو کشور سردتر و تاریکتر کرد. اینکه واقعا این حزب تروریستی نیست را کاری نداریم. اما چرا وقتی میدانیم کشورهای تازه استقلالیافته آسیای میانه روی احزاب اسلامگرا و مخالفشان تا این حد حساساند، بهانه به دستشان میدهیم؟ به باور بسیاری، تاجیکستان برای قطع کردن روابطش با ایران به دنبال بهانه میگشت؛ و چه بهانه خوبی هم ایران به این کشور داد.
به نظر میآید مسئولین فرهنگی ایران در عرصه دیپلماسی فرهنگی (نه تنها خارجی، بلکه داخلی نیز)، هیچ برنامه و چشماندازی پیش رو ندارند و به قول محمدحسین جعفریان، «رنگین کمانی» عمل میکنند. کشورهای تازه استقلالیافته آسیای میانه و قفقاز، روزگاری بخشی از ایران بزرگ فرهنگی بودند که روسیه آنها را به زور و جنگ از کشور مادر جدا کرد. اما پس از استقلال، کمترین موفقیت در این حوزهها را کشور ایران داشت.
ترکیه که طی چند صد سال حکومت عثمانی، کمترین روابط را با حوزه آسیای میانه داشت، بلافاصله دست به کار شد و توانست بیشترین نفوذ را در این کشورها داشته باشد. آذربایجان قفقاز هم که همچو مومی در دست ترکیه جای گرفت. بازار این کشورها به روی کالاهای ترکیه گشوده شد؛ مدارس ترکیهای در این کشورها دانشآموزان نخبه را به خود کشاند؛ و عرصه فرهنگ این کشورها هم به سوی یکی شدن با ترکیه پیش میرود.
در این باره کافی است یادآوری کنیم که خط و کتابت رسمی در همه این کشورها (آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان) تا اوایل سده بیستم میلادی، یعنی در حالیکه مستعمره روسیه بودند، همچنان فارسی بود. بنابراین طبیعی بود که پس از استقلال از شوروی، به خط نیاکانی خویش باز گردند. اما یکی پس از دیگری به خط لاتین ترکی که پیشینهاش تا آن زمان به هفتاد سال هم نمیرسید (1928 سالی که الفبای ترکیه لاتین شد و 1991 سالی که شوروی تجزیه گردید) گرویدند و در این راه، تنها عامل مشوق، فعالیتهای منسجم و یکپارچه مسئولین فرهنگی ترکیه بود که بر پایه برنامهریزیهای دقیق کار میکردند.
آذربایجان و ترکمنستان زودتر از دیگر کشورها رسما خط لاتین ترکی را پذیرفتند. ازبکستان و قزاقستان سپس به این راه پیوستند و قرقیزستان هم در صف است. یعنی همه این کشورها حاضر شدند با تاریخ و ادبیات و کتابت نیاکان خود خداحافظی کرده و به کشوری بپیوندند که برنامهریزی درست و روشنی برای گسترش فرهنگش در پیش گرفته بود.
این چند کشور یادشده در بالا، اگرچه زبان نوشتاریشان عموما فارسی بود، اما زبان گفتاریشان (بهویژه در کوچه و بازار) گویشی از زبان ترکی بود (البته اگر از مناطق فارسزبان همچون سمرقند، بخارا، فرغانه، تراز، چیکمنت و... که زبان کوچه و بازاریشان هم فارسی بود چشم بپوشیم).
در این میان تاجیکستان زبان کوچه و بازاری مردمانش نیز فارسی بود و بنابراین انتظار میرفت ایران دستکم در این یک مورد فرصت بهتری داشته باشد. که البته داشت. اما نتوانست استفاده کند.
حالا شرایط دو کشور ایران و ترکیه را اگر با یکدیگر مقایسه کنیم، میتوانیم به کامیابیهای فرهنگی هر یک در این زمینه آگاهی یابیم. یعنی در حالیکه:
1- ترکیه از دوره سلجوقیان به بعد (و بهویژه دوره عثمانی) از نظر سیاسی و فرهنگی کاملا جدا از آسیای میانه بود، و این سرزمینها بخشی از ایران بزرگ آن روز به شمار میآمدند (که در نقشههایی که جغرافیدانان عثمانی از ایران آن روزگار میکشیدند، این سرزمینها هم بهعنوان بخشی از خاک ایران ترسیم شده بود)؛ و
2- در حالیکه خط و کتابت همه این سرزمینها به فارسی بود، در حالیکه خط لاتین ترکیه سابقهای کمتر از هفتاد سال و آن هم تنها در خاک ترکیه داشت؛
ترکیه هم موفق شد هم خط و کتابت همه این کشورها را به لاتین ترکی تغییر دهد و هم حضور فرهنگی و اقتصادی کاملا غالبی در این کشورها داشته باشد. باور عمومی در ایران این است که ترکیه پس از تغییر خط از عثمانی/فارسی به لاتین، از میراث گذشته و نیاکانش جدا گشت و زیان فرهنگی و تمدنی بسیاری دید. اما واقعیت این است که آن کشوری که از این تغییر خط در ترکیه زیان دید، ایران بود. چرا که اگر ترکیه به سراغ خط لاتین نمیرفت، بنابراین خط کشورهایی که روزگاری بخشی از ایران بزرگ بودند را نیز تغییر نمیداد و امروزه این کشورها با مراجعه به آثار و کتب قدیمیشان، در مییافتند که چقدر به ما نزدیک هستند. اما اکنون با خط جدید دارند برای آنها تاریخی میسازند و به خوردشان میدهند که کمترین نزدیکیای با تاریخ واقعی گذشتهشان و ایران ندارد؛ بلکه این دو را، رو در روی یکدیگر و گاهی دشمن تاریخی نشان میدهد.
البته عنوان این نوشته دقیق نیست. و الا اگر بخواهیم کامیابیهای فرهنگی ترکیه در دیگر بخشهای ایران بزرگ فرهنگی همچون افغانستان، کردستان عراق و... را بر شماریم، تعداد گلهایی که ترکیه به ما زده خیلی بیش از پنج کشور ترکزبان میشود.
همه اینها در حالی است که ایران حتی نتوانست حضورش در تاجیکستان که از هر نظر به ایران کنونی نزدیک بودند را حفظ کند و به قول سفیر عربستان، هر روز دارد نهادهایش بسته میشود و دیپلماتهایش اخراج. حالا هم که در تاجیکستان فیلمهای مستندی ساخته میشود که ایران را عامل ترورها و خرابکاریها در این کشور معرفی مینماید. تاجیکستان نیز دیر یا زود در دست ترکیه جای خواهد گرفت؛ آن وقت ایران میماند و حوضش.
باید دید تا چه زمانی مسئولین فرهنگی ما میخواهند با کلیگوییها و آرمانگراییهای خیالین و پاسخگو نبودن به مردم، فرصتهای درون و بیرون کشور را یکی پس از دیگری به تهدید تبدیل کنند.