حميد متبسم از جمله اعضاي گروه عارف بوده که از نزديک با پرويز مشکاتيان آشنايي و همکاري داشته است. پاي صحبت هاي او نشستيم تا از هنر مشکاتيان بگويد.
-آشنايي شما با جناب مشکاتيان چگونه آغاز شد. از چگونگي حضور خود در گروه عارف بگوييد.
پرويز مشکاتيان از سنين جواني موسيقيداني توانا و جاافتاده بود. من زماني که درس موسيقي مي خواندم چندين بار موسيقي و تصوير او را از رسانه ها شنيده و ديده بودم و نام او برايم آشنا و موسيقي اش دلپذير بود.اولين آشنايي نزديک ما ولي به سال 1360 در چاووش برمي گردد يعني زماني که من وارد چاووش شدم.
آن زمان در چاووش دو گروه شيدا و عارف فعاليت داشتند و قرعه من به نام گروه عارف افتاد که با روحيه و نگرش من هم بيشتر هماهنگي داشت و موجب نزديکي بيشتر من و پرويز شد.
-در ميان آثار شما آلبوم «بامداد» با گروه عارف منتشر شده و جناب مشکاتيان از جمله نوازندگان اين آلبوم بوده اند. از اين همکاري بگوييد.
براي پاسخ اين پرسش بد نيست از متني که چندي پيش درباره گروه دستان نوشتم کمک بگيرم.سال 1368، دو سالي بيش نبود که دور از وطن زندگي مي کردم و هنوز هيجان کار در کانون چاووش در وجودم بود.
دست به کار نوشتن «بامداد» بودم و به اميد اينکه همکاران قديم در ايران مرا به عنوان آهنگساز باور کنند و در اجرا و ضبط اين کار ياري ام دهند. مي دانستم گروه عارف که زماني نوازنده اش بودم باز فعال است و آثاري از پرويز مشکاتيان را تمرين مي کند، دلم براي هر لحظه اش پر مي زد. روزي مشکاتيان که براي کنسرتي به آلمان آمده بود، به خانه ما آمد، مجلس انسي بود و غربت در آن ساعت ها فراموش شد.
از من براي نوازندگي در گروه دعوت کرد، با او ماجراي «بامداد» را نيز در ميان گذاشتم و همه چيز به اتفاق نظر گذشت. «بامداد» را زير بغل زدم و به ايران آمدم، در يکي از تمرين هاي گروه عارف شرکت کردم، پرويز سه تاري آورد و گفت؛ «تو هم با ما بزن.» گفتم؛ «من که تازه اين قطعات را مي شنوم.» ضبط صوتي آورد، کار را ضبط کردم و با خود به خانه بردم. شب به صبح نرسيده نيمي از آثار را بلد بودم و روز بعد فارغ از بي خوابي شب قبل در تمرين شرکت کردم.
چند ماه بعد «مژده بهار» را با گروه عارف و صداي ايرج بسطامي ضبط کرديم و پس از آن چند کنسرت در اروپا تهيه ديديم. اين داستان موجب آشنايي نزديک تر من با محمدعلي کياني نژاد شد، که به تازگي نوازندگي ني گروه عارف را بر عهده گرفته بود و هم او بيش از همه پشتيبان من در ضبط «بامداد» با صداي بيژن کامکار و «ونوشه» شد، و اين گونه به اجراي اين آثار با گروه عارف مفتخر شدم.
-پرويز مشکاتيان از برجسته ترين تصنيف سازان ايراني محسوب مي شود. آهنگسازان بعد از او چه نکاتي را از تصنيف سازي هاي او مي توانند فرا بگيرند. يا مشخص تر حميد متبسم که خود تصنيف هاي مهمي در موسيقي ما خلق کرده در اين زمينه چه نکاتي را از مشکاتيان آموخته و وام گرفته است.
نگرش و توانايي هاي وزني مشکاتيان، درک عميقش از ادبيات فارسي و به طور کل فلسفه تصنيف سازي اش موجب پديد آمدن آثار آوازي بي نظيري در موسيقي ما شده است.
شيوه تلفيق موسيقي و کلام وي به گونه يي است که شنونده را در کنار درست شنيدن کلام به احساس سراينده کلام و ذات و معني آن نزديک مي کند و کلام را در پيوند با موسيقي به پديده يي تازه بدل مي کند. او معمولاً از موسيقي گذاشتن روي وزن ساده خود شعر دوري مي کند و همواره در کارش جست وجوگر است. به عنوان نمونه در تصنيف «شيدايي» با آوردن کشش نا معمول روي هجاي اول کلمه شيدايي، احساس و حال شيدا بودن را به شما مي رساند.
کسي که عاشق است، نمي تواند ساده و کتابي بگويد من عاشقم، بلکه عاشقانه مي گويد چه حالي دارد.شاخص ترين آثار پرويز مشکاتيان تصانيف اوست و من خودم را بسيار متاثر از او و به خصوص در اين زمينه شاگرد او مي دانم.
-پرويز مشکاتيان در کنار سنتور، سه تار نيز مي نواخت. سه تار ساز دوم او محسوب مي شد اما سه تارنوازان نسل هاي بعد از او با وجود حجم کم سه تارنوازي مشکاتيان مجبور مي شوند در سه تارنوازي او نيز دقيق شوند. با توجه به اينکه سه تار يکي از ساز هاي تخصصي خود شما هم محسوب مي شود درباره سه تارنوازي ايشان بگوييد .
گويش سازي مشکاتيان بسيار متاثر از شيوه نوازندگي مرتضي خان محجوبي است که با تکنيک و نگرش او به اوج تازه يي دست يافته است.
پيانوي محجوبي هم بسيار متاثر از حالت هايي است که ما در سه تارنوازي مي شنويم. جمله بندي هاي موجز، با ايست و سنکپ هاي ناگهاني و صداهاي گرفته و باز از مشخصات سازي پرويز است که در سنتورنوازي او نيز جلوه گر است و شيوه او را بسيار پيچيده مي کند، چرا که نوازنده براي پياده کردن اين حالت ها روي سنتور ملزم به اجراي حرکات بسياري است. در واقع گويش موسيقايي اوست که اهميت دارد و در سه تارنوازي اش نيز جلوه دارد و اگرچه سه تار ساز تخصصي مشکاتيان نيست، حس و حال اجرايي اش قابل تامل است.
-شما اخيراً به همراه گروه دستان پروژه کار با ارکستر سمفونيک را تجربه کرديد. نکته جالب اين است که تنظيم قطعات براي ارکستر در گروه شما را آقاي درويشي بر عهده داشتند که تنظيم چند کار سمفونيک و با ارکستر بزرگ آقاي مشکاتيان را نيز بر عهده داشتند.
در حوزه موسيقي سمفونيک در يک دسته بندي کلي با دو گونه از هنرمندان روبه رو هستيم؛ يکي آنها که از بطن موسيقي سمفونيک به موسيقي اصيل ايراني نگاه مي کنند(همچون مرتضي حنانه يا حسين دهلوي) يعني جهت نگاه از سمت موسيقي سمفونيک غربي به سمت موسيقي ايراني است. گروه ديگر اما از بطن موسيقي صرفاً ايراني به سمت موسيقي سمفونيک و معتدل شده (معتدل شده که مي گويم نه به شکل قطعي اما در اکثر موارد) حرکت مي کنند.
يعني نقطه يي است و جهت حرکت اين دو گروه با هم متفاوت است. شما و آقاي مشکاتيان در گروه دوم قرار مي گيريد. تجربه هاي آقاي مشکاتيان با ارکستر بزرگ را چگونه ارزيابي مي کنيد. آثاري همچون «دود عود» و «جان عشاق».
نظم فواصل موسيقي ما با ساختار هارموني موسيقي کلاسيک غرب مغايرت دارد، ليکن استفاده از منطق چندصدايي موسيقي غرب راهگشايي براي چندصدايي کردن موسيقي ما بوده است.
آهنگسازان بسياري از دوران وزيري به بعد در اين زمينه تجربه کرده اند و برخي به نتايج مطلوبي نيز رسيده اند. محمدرضا درويشي يکي از کساني است که زمان زيادي روي اين کار صرف کرده و به تجربيات ارزشمندي دست يافته است. در ميان آثاري که درويشي تاکنون در اين زمينه تنظيم کرده، آثار پرويز مشکاتيان جاي ويژه دارد. ارتباط و دوستي و نزديکي اين دو، موجب تاثير متقابل و پيدايش آثاري جاودان شده است.
-چاووش 4 را به ياد بياوريد و آن جواب آواز پرتحرک مشکاتيان را به آواز شهرام ناظري در قطعه يي از ساخته هاي خود(مرا عاشق). حالا در مقابل قطعه« قاصدک» را در نظر بگيريد و باز جواب آواز مشکاتيان. در مقايسه و به لحاظ اجتماعي جواب آواز قطعه «قاصدک» صدايي افسرده محسوب مي شود. اينچنين حرکت و فرآيندي را در کارنامه آقاي لطفي هم مي توانيم پيگيري کنيم. چنين نکته يي را شما درباره کارنامه آقاي مشکاتيان قبول داريد يعني حرکت به سوي صدايي افسرده؟
هنرمند قبل از همه چيز انسان است و داراي حساسيت هاي انساني.
و هنر بازتاب احساس لحظه هنرمند است. برخي مي نويسند و مي گويند چرا فلاني مانند 20 سال پيش آهنگ نمي سازد. جوابش در خودش است، براي ساختن به گونه 20 سال پيش بايد آدم 20 سال پيش بود و شد. موسيقي و موسيقيدان ما تنهاست و به اين هنر نامهرباني مي شود.
شما اگر سرت درد بيايد، جواب سلام مرا هم به سختي مي دهي. موسيقيداني که دلش به درد بيايد هم صداي سازش افسرده مي شود و دق مي کند. آنچه شما در «مرا عاشق» و «قاصدک» تجربه کرديد پاک بودن هنر پرويز را مي رساند و واقعي بودنش را. به اين مي توان گفت هنر.
-آقاي مشکاتيان در اواخر حيات خود کمتر در صحنه ظاهر مي شدند و بيشتر در خلوت سپري مي کردند. آيا با ايشان ارتباط داشتيد. آخرين باري که با ايشان تماس داشتيد مربوط به چه زماني بود؟
در کنسرت گروه دستان، کاخ نياوران، سال 1384 دعوت ما را پذيرفت و با روي گشاده و سبدي از گل به ديدار ما آمد.
پس از کنسرت هم ما را در آغوش گرفت و در فرصت هاي بعدي هم بارها مرا و دوستان دستان را تشويق کرد و مورد تاييد قرار داد. چندي بعد هم در مجلسي که براي بزرگداشت ايرج بسطامي برگزار مي شد کوتاه همديگر را ديديم و غير از آن هر از چندي تلفني با هم گفت وگو کرديم و هر دو در جست وجوي زمان ديدار بوديم که هر بار به دليلي به تاخير افتاد. افسوس..