bato-adv
کد خبر: ۳۲۵۵۴۹
سفرنامه‌ای که یک شرقی و غربی درباره مشهد نوشتند

یک انگلیسی در حرم امام رضا

از سال ۲۰۳ هجری که امام رضا(ع) توسط مامون به شهادت رسید و در سناباد، نزدیکی توس، به خاک سپرده شد، مرقد شریفش به یکی از مهمترین و مقدس‌ترین نقاط ایران تبدیل شد. مکانی امن و تقدیس‌شده که در دوره‌های مختلف تاریخی تبدیل به حرم و بارگاه شاه خراسان شد.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۹ - ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
از سال ۲۰۳ هجری که امام رضا(ع) توسط مامون به شهادت رسید و در سناباد، نزدیکی توس، به خاک سپرده شد، مرقد شریفش به یکی از مهمترین و مقدس‌ترین نقاط ایران تبدیل شد. مکانی امن و تقدیس‌شده که در دوره‌های مختلف تاریخی تبدیل به حرم و بارگاه شاه خراسان شد. این بارگاه و شکوه و جلال آن به ویژه از دوره صفوی به بعد همیشه مورد توجه مسافران ایران و کسانی بود که در راه رفتن به شرق یا غرب از مشهدالرضا گذشته و بارگاه نورانی امام رضا را زیارت می‌کردند.
 
به تازگی چندین سفرنامه از مسافران غربی و شرقی منتشر شده که در دوره‌های مختلف تاریخی از شهر مشهد گذشته و به زیارت آستان مقدس امام رضا رفته‌اند. یکی از این‌ها سفرنامه «آلکس بارنز» است که در حدود سال‌ ۱۲۱۰ شمسی یعنی زمان فتحعلی‌شاه قاجار به بهانه دیدار عباس‌میرزا نایب‌السلطنه به مشهد آمده و دیگری سفرنامه تاجری شیعه به اسم «حاجی‌داوود» است که از بمبئی تا مشهد را در سال ۱۳۰۵ یعنی دومین سال سلطنت پهلوی اول طی کرده است. این دو سفرنامه، شهر مشهد و حرم امام رضا را در فاصله نزدیک به صد سال از یکدیگر به تصویر کشیده‌اند؛ تصویری که از نگاه یک غربی و یک شرقی نشان می‌دهد این شهر در این مدت چقدر تغییر کرده است.
 
سفرنامه غربی
ستوان آلکس بارنز، عضو انجمن سلطنتی بریتانیا و مامور عالی‌رتبه کمپانی هند شرقی بود که در حدود سال‌های ۱۸۳۱ تا ۱۸۳۳ - ۱۲۱۰ تا ۱۲۱۲ شمسی - برای دیدار و مذاکره با مقامات عالی‌رتبه ایرانی از هند به ایران آمد. او افسری باسواد و اهل مطالعه بود که به فارسی می‌توانست صحبت کند و تاریخ ایران را خوانده بود. بارنز مسافرتش را از ۱۶ اوت ۱۸۳۱ از صحرای ترکمانان آغاز کرد و به سمت غرب یعنی خراسان حرکت کرد.
 
آن‌طور که او نوشته بعد از یک ماه و گذر از صحرایی بزرگ در سپیده‌دم صبح چهاردهم سپتامبر کاروانشان پشت باروی مشهد با حالتی مشتاق و نگران در انتظار بود: «هنگام طلوع آفتاب کلیدهای دروازه‌ را آوردند و بلافاصله دروازه را به روی ما گشودند.»
 
برخلاف آنچه آن‌ها در صحرا دیده بودند منظره شهری پرجمعیت و پویا در مقابلشان قرار داشت: «خیابانی که در آن قدم گذاشتیم، عریض و زیبا بود و از وسط آن نهر آبی می‌گذشت که دو طرفش در زیر سایه درختان قرار داشت و گنبد باشکوه و مناره‌های طلاپوش حرم امام رضا(ع) چشم‌انداز انتهای این خیابان را تشکیل می‌داد. ۱۲۰ نفر شتر از این خیابان گذشتند و وارد کاروانسرای بزرگ ازبک‌ها شدند. ما نیز بعد از آن‌ها وارد کاروانسرا شدیم. در بالکن عمارت، جایی که بهتر بتوانیم صحنه شلوغ محوطه پایین را مشاهده کنیم، جا گرفتیم. از آنجا که سیل جمعیت، این کاروانسرای بزرگ را پر کرده بود، به اجبار درصدد یافتن جای کوچکتری برآمدیم و چنین محلی را در همان نزدیکی پیدا کردیم.»
 
کاروان بارنز زمانی به مشهد رسید که عباس‌میرزا نایب‌السلطنه در اردوی قوچان نزدیکی مشهد بود و خبر رسیده بود که افسران انگلیسی در حضورش هستند. آن‌ها به محض رسیدن پیامی برای نایب‌السلطنه فرستادند. در زمانی که منتظر اجازه نایب‌السلطنه بودند کمی شهر مشهد را گشتند. نخستین جایی را که دیدند ارگ نظامی بود که در آن زمان به دست خسرومیرزای جوان بود که از سوی پدر کفالت حکومت مشهد را داشت. بارنز از دیدن خسرومیرزا در مشهد بسیار متعجب شد چراکه او را پیش از این نماینده ایران در هیات عذرخواهی قتل گریبایدوف دیده بود.
 
در این دیدار خسرومیرزا با بارنز گفت‌وگو و از سفرهایش سوال کرد. او از بارنز خواست تا فردای آن روز هم به دیدارش برود. فردا که آن‌ها دیدار کردند شاهزاده در ارگ در حال رتق‌و‌فتق امور بود: «نزدیک شدن به این نونهال خانواده سلطنتی دارای چنان تشریفات رسمی بود که گویی او شهریار کشور است. او آدم بسیار پرحرفی است و شرح مبسوطی درباره مسافرتش به روسیه بیان داشت. در طی این گفتار از آموزش و پرورش و آداب مُهذب بانوان آن کشور بسیار ستایش کرد.»
 
خسرومیرزا در آن زمان ۲۳ ساله بود و امتیازهای بزرگی بر سایر ایرانی‌ها داشت؛ ولی بارنز استعداد و نظریات او را ترجیح می‌داد: «او از من پرسید که آیا صنعت باستانی تهیه شیشه رنگی احیا شده است و اینکه آیا هنوز پیشرفت ما در مجسمه‌ها توانایی رقابت با یونان را دارد و اینکه جانور افسانه‌ای تک‌شاخ در یکی از نقاط جهان پیدا شده است؟»
 
خسرومیرزا در ادامه از بارنز سوالاتی درباره ارتش و نظامیان پرسید: «آیا اعمال نظم و انضباط در بین سپاهیان غیرکادر و یا ایجاد یک نظام جدید قوانین و دولت در یک کشور خیلی دشوار است؟» او به اظهاراتش چنین ادامه داد که «در اروپا همه چیز متکی به تاریخ و تجربه است ولی در ایران چنین روش‌هایی هنوز خریدار ندارد. ایران که در دوران باستان دارای برتری جهانی بوده، اکنون در وادی سستی و خودپسندی سقوط کرده است و وضعیت جالبی ندارد. در اروپا عد‌ه‌‌ای هستند که انجیل را مطالعه می‌کنند و همچنین کسانی هستند که علاقه‌مند به علم می‌باشند.» و در آخر افزود: «در روسیه در بین طبقات بالاتر که من با آن‌ها در تماس بودم نفوذ کلیسا بسیار کم بود. باید اعتراف کنم که از شنیدن اظهارات این جوان که چنین عالمانه بود خرسند شدم، زیرا آگاهی انسان بر جهل خود، گام اول در طریق اصلاح است.»
 
مشهد فتحعلی‌شاهی
بارنز در روزهایی که منتظر پاسخ نایب‌السلطنه بود گشت‌وگذاری در شهر مشهد کرد و هرچند معتقد بود که توصیفی که «فریزر» به نام خراسان نوشته آن‌قدر دقیق هست که او چیزی بیشتر به آن نیفزاید، با این همه شهر عصر فتحعلی‌شاهی را چنین توصیف کرد: «در شهر مقدس مشهد مقبره امام رضا(ع) یعنی پنجمین سلاله علی(ع) منشعب می‌شود که دو تای آن‌ها وسیع، عریض و مشجر است. جوی آبی که از وسط این دو خیابان می‌گذرد، طراوت خاصی به آن‌ها داده است. در فاصله صد یاردی حرم مطهر زنجیری در عرض خیابان‌ها کشیده شده که بازار و بخش‌های ثروتمند شهر را در میان می‌گیرد و حیوانات و احشام را از مکان مقدس دور نگه می‌دارد. بخش پرجمعیت مشهد اینجاست؛ زیرا اگرچه باروهای شهر با طول تقریبا هشت مایل، حصاری به دور آن کشیده، سایر نقاط مخروبه است.»
 
به گفته این عضو انجمن سلطنتی بریتانیا: «جمعیت مشهد به چهل هزار نفر نمی‌رسد. بخش اعظم فضای محصور را به گورستان اختصاص داده‌اند زیرا مردم معتقدند درگذشتگان در جوار یک امام، در آرامش به سر می‌برند. همچنین باغ‌های سایه‌داری به چشم می‌خورد که زندگی را لذت‌بخش می‌کند. به نظر می‌رسد اهالی مشهد از کندن زمین خوششان می‌آید؛ زیرا برای ورود به خانه‌ها باید از سرازیری گذشت و می‌گویند خاکی که از حفر زمین به دست می‌آید، به مصرف ساختن و تعمیرات خانه می‌رسد. آب شهر از طریق جوی‌ها و آب‌انبارها به خوبی تامین می‌شود.»
 
بارنز که با مردم ترکستان نیز صحبت کرده بود، درباره اختلافاتشان با خراسانیان نوشت: «مردم ترکستان می‌گویند امام رضا به واسطه اخلاق مردم مشهد به آنجا هجرت نمود زیرا این وضع حضور آن حضرت را در آن شهر ایجاب می‌کرد. ازبک‌ها تک‌بیتی دارند که می‌گوید اگر مشهد آن گنبد نیلگون را نداشت، اصولا جای خوبی نبود. از سوی دیگر، ایرانی‌ها مشهد را با زبان توصیف می‌کنند: مشهد نورانی‌ترین نقطه روی زمین است زیرا محل اشراق انوار الهی است. در بین این دو گروه چه کسی حکمیت خواهد کرد؟ در بخارا یک شیعه خود را سنی وانمود می‌کند و در مشهد بر عکس یک سنی آرزومند است که شیعه به حساب آید.»
 
مدفن طلایی
بارنز در ادامه به توصیف حرم امام رضا(ع) می‌پردازد: «مدفن امام رضا(ع) تقریبا در وسط شهر در زیر گنبدی با پوششی از طلا قرار داشت که با دو مناره طلا‌پوش درخشان اطرافش برابری می‌کرد. این گنبد و مناره‌ها در زیر پرتو خورشید با درخشش زیادی نورافشانی می‌‌کردند. نزدیک قبر مطهر و در پشت آن، مسجد بزرگی با گنبد و مناره‌های آبی لاجوردی قرار دارد که به دستور گوهرشادآغا یکی از اعقاب تیمور بزرگ، ساخته شده است. زائری که به زیارت می‌آید باید ابتدا از بازار عبور کند. از زنجیر بگذرد تا وارد بست شود؛ جایی که در آن هیچ مجرمی قابل تعقیب نیست، سپس از گذرگاه طاقدار بلندی عبور کند و به محوطه وسیع چهارگوشی که از آثار شاه‌عباس کبیر است، برسد. اینجا صحن عتیق، محل استراحت زائران و آرامگاه درگذشتگان است.»

به گفته بارنز دورتادور این محل مانند کاروانسرا اتاق‌‌های کوچکی قرار دارد که به مدرسه اختصاص یافته است: «پوشش زمین از سنگ‌های قبوری تشکیل شده از جسد کسانی که اعتقاد دارند اعتقاد و آرزویشان موجب شده است تا آن‌ها را پس از مرگ در این محل به خاک بسپارند.»
 
او همچنین درباره ایوان‌ها و حرم توضیح داده است: «ایوان‌ها و دیواره‌های محوطه با کاشی‌های رنگی که بی‌شباهت به میناکاری نیست و منظره‌ای بدیع و باشکوه دارد، مزین شده است. مدخل حرم مطهر در جانب غربی صحن قرار دارد و از زیر طاق مخروطی بلندی می‌گذرد که به سبک معماری گوتیک ساخته و به بهترین وجه طلاکاری شده است. در اینجا بیشتر دیوارها آیینه‌کاری است؛ بدین ترتیب که آیینه‌هایی در داخل دیوار روی جدار خارجی تعبیه شده است و هنگام غروب آفتاب با آویزهای سقفی روشن می‌شود.» او شکوه زیادی را می‌بیند که به عنوان فردی غیرمسلمان نمی‌تواند به آن وارد شود؛ اما نمی‌شود از وسوسه دیدارش گذشت و با پنهان کردن صورتش سعی کرد وارد روضه شریف شود.
 
بعد از زیارت از حرم، آرامگاه نادرشاه افشار جای دیگری بود که بارنز از آن دیدار کرد. در آن زمان قبر نادر آن‌طور که بارنز می‌گوید محل مورد احترامی نبود و بنای نه چندان سالمی داشت. درختان باغش قطع و به جایش سبزیجات کاشته شده بود. بارنز البته اشتباهی در این بخش خاطراتش می‌کند و نوشته که چون آقامحمدخان در جوانی توسط نادر مقطوع‌النسل شده استخوان‌هایش را از خاک بیرون آورده، باغ را ویران کرده و بقایای جسد را در کاخ خود دفن کرده است.
 
سفرنامه شرقی
اما سفرنامه بعدی را حاجی‌داوود ناصر از افراد معتبر و سرشناس شیعیان خوجه بمبئی در حدود سال ۱۳۰۵ خورشیدی نوشته است. او که از روحانیون شیعه هند بود در آن سال از بمبئی خارج شده و راه سفرش با ماشین را از طریق پاکستان و مرز میرجاوه به سمت مشهد ادامه داده و آن‌طور که می‌گوید در گرمای مرداد سال ۱۳۰۵ پس از ۹ روز و ۲۰ ساعت به مشهد مقدس رسیده است: «گنبد طلایی حرم مبارک از فاصله ۵ تا ۷ مایلی نمایان بود و با تابش خورشید شکوه بیشتری پیدا می‌کرد. همه ما این صحنه وصف‌نشدنی را دیدیم و به بارگاه حضرتش ادای احترام کردیم و درود فرستادیم. حمام رفتیم و با ذکر صلوات و تضرع وارد حرم مبارک شدیم. پروردگار پاک را سپاس می‌گوییم که با عنایت او بدون هیچ زحمت و مشکلی مسافرت خود را از بمبئی شروع کردیم و پس از ۹ روز و ۲۰ ساعت، در دهمین روز به مشهد مقدس رسیدیم.»

حاجی‌داوود می‌نویسد: «هنگامی که دزدآب را ترک کردیم، یک تلگراف برای متولی مشهد، جناب سید محمدکاظم لنگ فرستادیم. بدین سبب، دو سه مایل مانده به شهر به استقبال ما آمده بود. همه امکانات را در خانه زیبایش برای ما فراهم کرد.» به گفته وی متولی که احتمالا یکی از مدیران آستان بوده است همه امکانات را در اختیار آن‌ها قرار داده بود و به مغازه‌داران سفارش می‌کرد رضایت زوار را جلب کنند و حتی گاهی به خاطر آن‌ها با دکانداران چانه می‌زد.
 
محصور زیبایی
حاجی‌داوودخان نخستین دیدارش را از حرم در نهم آگوست ۱۹۲۶ که به قول خودش هرگز فراموش نمی‌کند، چنین توصیف کرد: «به محض ورود به صحن خود را محصور در مناظر زیبایی یافتم که از همه طرف ما را احاطه کرده بود. صحن و روضه مبارک همچون بهشت روی زمین بود. صحن‌ها فضای بزرگی دارند. هنگامی که وارد صحن شدیم، هنوز به سر شب خیلی مانده بود. البته نماز ظهر و عصر را خوانده بودند. در یک طرف صحن واعظان مشغول موعظه بودند. برخی در حال تلاوت قرآن بودند. ما از صحن مسجد گوهرشاد مشرف شدیم؛ صحنی که در زمان فتحعلی‌شاه ساخته شده و به صحن نو معروف است. هر سه صحن در اطراف حرم مبارک قرار گرفته‌اند و در مجموع پانزده در دارد. صحن‌ها چنان وسیع هستند که بیش از پنجاه‌ هزار نفر در آن جای می‌گیرد.»
 
او درباره مسجد گوهرشاد و ساخت آن می‌نویسد: «این مسجد و صحنش که وصل به حرم است، توسط بانویی به نام گوهرشاد حدود هفتصد سال قبل [به نوشته نویسنده] ساخته شده است. گفته می‌شود او فرزند نداشت، پس نذر کرد صحنی در همین‌جا بسازد. با عنایت امام(ع) صاحب یک پسر شد، اما پسر او کور بود. مادر با حالت ناامیدی نذر دیگری کرد و با الطاف الهی چشمان فرزندش بینا شد؛ چنان‌که می‌توانست به خوبی ببیند.»
 
البته آن‌طور که در توضیحات کتاب آمده، در اصل مسجد گوهرشاد در زمان تیموریان یعنی ۷۹۷ شمسی – برابر با ۸۲۱ قمری – ساخته شده بود. زمانی که او این مسجد را دیده بود یعنی ۱۷ مرداد ۱۳۰۵ – ۲۹ محرم ۱۳۴۵ قمری - دقیقا ۴۲۵ سال از ساخت مسجد گوهرشاد می‌گذشت، در ضمن گوهرشاد همسر شاهرخ پسر تیمور بود.
 
حاجی‌داوود در ادامه نخستین دیدارش از حرم امام رضا و مسجد گوهرشاد را این‌گونه شرح می‌دهد: «بیشترین نماز جماعت و مجلس وعظ در مسجد گوهرشاد و صحن آن برگزار می‌شود.» این صحن راهی بود که آن‌ها را به حرم امام رضا هدایت می‌کرد: «اولین دری که از آن داخل شدیم از نقره ساخته شده بود. ۱۰ فقره در دیگر همانند این در، اطراف حرم قرار دارد. پس از ورود به روضه مبارکه وارد دارالحفاظ می‌شویم و زیارت‌نامه را در اینجا می‌خوانیم.»
 
به گفته این شیعه اهل هند: «در اطراف حرم مطهر (جایی که قبر حضرت قرار دارد) ده رواق وجود دارد. پس از خواندن زیارت‌نامه وارد حرم مطهر شدیم. در ورودی این رواق به اندازه چهار پا از دو طرف (۱۲ سانتی‌متر) روکش نقره‌‌ای دارد و حدود ده پا (سه متر) بالاتر آن با روکش طلا تزیین شده است. دورتادور ضریح مبارک دو تاج مرصع گوهرنشان قرار دارد. در رواق ضریح مبارک (حرم مطهر) دو در دیگر با همان خصوصیات در فوق نصب است، پایین و پشت سر حضرت. یک جام الماس‌نشان به اندازه ۲.۵ پا روی ضریح قرار داشت. یک محفظه شیشه‌ای که حاوی جواهر قیمتی حدودا به ارزش ده لک روپی (یک میلیون روپیه) است، به دیوار بالای سر حضرت نصب شده بود. چشم‌انداز ضریح مبارک چنان باشکوه بود که انسان در برابر آن به خشوع می‌افتد. دیوارها و سقف‌ رواق پر از حکاکی و قلمزنی و نقوش است. آیینه‌کاری‌های گران‌قیمت که سر به صدها هزار روپیه می‌زند، سطح دیوارها و سقف‌ها را پوشانیده است. ایوان جنوبی صحن عتیق به اندازه ۳۰ پا عرض و ۴۵ پا طول طلاکاری شده است. این عملیات طلاکاری به دستور یکی از پادشاهان مشهور ایران یعنی نادرشاه انجام شده است. جویباری از وسط صحن می‌گذرد که پنج حوض داخل صحن را پرآب می‌کند. این شبکه آبرسانی به دستور شاه ‌عباس دایر شده است. در صحن، سقاخانه‌ای قرار دارد که گنبد آن توسط فردی ناشناخته به اسم امیدوار، طلاکاری شده است.»
 
البته در اینجا هم به نظر می‌رسد حاجی‌داوود بر اساس شنیده‌های مردم عام این موضوع را مطرح می‌کند. لفظ امیدوار احتمالا منظورش زائری امیدوار است، اما آنچه از آن حرف می‌زند سقاخانه نادری است که به سقاخانه اسماعیل طلا معروف است و نادرشاه سنگاب آن را که به حجم سه کر آب می‌گرفت از هرات آورده و در صحن نادری نصب کرده بود. بعدها در زمان سلطان حسین بایقرا فردی به اسم اسماعیل‌خان طلایی روکشی طلا برای گنبد آن ساخته است.
 
دیوارهای ایوان غربی این صحن هم که به حرم مطهر وصل است، مطلاست. در بالای مرقد مطهر گنبد طلایی قرار دارد. اندازه دایره گنبد حدود ۵۰ پا است، در حالی که ارتفاع گنبد از پشت‌بام تا راس آن ۷۵ پاست، به طوری که از فاصله بسیار دور دیده می‌شود. این گنبد و برخی بیوتات دیگر نیز توسط شاه‌ عباس ساخته شده است.
 
حاجی‌داوود شنیده بود این پادشاه [شاه عباس] خیلی علاقه‌مند به زیارت بود و سه بار به زیارت مشهد آمد. در آخرین سفر در سال ۱۰۱۱ به نشانه احترام به امام رضا(ع) از پایتخت خود اصفهان تا مشهد – نزدیک به ۱۲۰۰ مایل - را پیاده پیمود. در خلال این سفر هر جا می‌ایستاد دستور ساخت کاروانسرایی می‌داد.
 
او البته در ادامه روایت‌ سفر شاه ‌عباس، داستان ساخته شدن رواق الله‌وردی‌خان و گنبدش را تعریف می‌کند که با واقعیت تاریخی تفاوت زیادی دارد. به روایت حاجی‌داوود، الله‌وردی، کوری گدا بود که بیست سال در کنار حرم امام رضا گدایی می‌کرد و شاه‌ عباس تهدیدش می‌کند اگر شفایش را نگیرد با شمشیر دو نیمش می‌کند و اگر شفا پیدا کند او را ثروت می‌بخشد. الله‌وردی کور هم دست به دامان پنجره فولاد می‌شود و شفایش را می‌گیرد و از ثروتی که شاه به او داده است این رواق و گنبد را می‌سازد؛ اما می‌دانیم که الله‌وردی‌خان گرجی که در همین رواق هم دفن شده، سپهسالار سپاه ایران در جنگ با پرتغالی‌ها بود.
 
حاجی‌داوود همچنین در ادامه به اداره حرم مطهر پرداخته و می‌گوید: «خدمت در اماکن حرم به عهده ۱۵۰۰ خادم است که به نوبت صحن را نظافت می‌کنند، قرآن می‌خوانند و سایر وظایف را انجام می‌دهد.» او درآمد سالانه حرم مطهر در سال ۱۳۰۵ به اضافه درآمد حاصل از املاک را حدود ۱۵۰ هزار تومان می‌دانست که در آن زمان مبلغ زیادی بود: «این درآمد علاوه بر حقوق مستخدمین و کارگران، صرف تعلیمات مذهبی یعنی کمک به طلبه‌ها و واعظان و خرج دارالشفای حضرت نیز می‌شود. حقوق کارکنان حدود ۱۰ هزار تومان برابر ۳۵ هزار روپیه است.» به نوشته وی «کمیسیون مدیریتی که شاه در راس آن قرار دارد اداره امور آستان قدس را بر عهده دارد و شاه نماینده خودش را به مدیریت حرم گذاشته است.»
 
حاجی‌داوودخان همچنین درباره برنامه‌های مذهبی در حرم می‌نویسد: «روضه مبارکه همه روزه یک ساعت به اذان صبح گشوده می‌شود و در ساعت ده شب درهای حرم را می‌بندند؛ به استثنای شب‌های جمعه و لیالی مخصوص.» او تامین برق در روضه مبارکه را از ژنراتوری می‌داند که ظاهرا توسط مادر آقاخان اهدا شده است.
 
او همچنین درباره مراسم آیینی وفات امام رضا و ۲۹ صفر توضیحاتی می‌دهد: «در شب بیست و نهم هزاران نفر در صحن عتیق گرد آمده بودند و راس ساعت ۹ شب درهای صحن بسته شد، به طوری که هیچ ورود و خروجی امکان نداشت. پس از حدود نیم ساعت یکی از مداحان یا ذاکرین خطبه مخصوص شب وفات حضرت را خواند. با وجود جمعیت زیاد، سکوت خاصی حکمفرما بود که صدای خطبه به خوبی شنیده می‌شد. خدام در صف روبه‌روی هم می‌ایستند. در وسط آن‌ها نیز یک صف میانی از خدام که حدود ۱۵۰ نفر هستند، قرار می‌گیرند. در این مراسم همه خدام حضرت که ۱۵۰ نفر هستند حضور دارند و هر کدام با شمعی روشن علاوه بر روشنایی صحن شکوه و جلوه خاصی به مراسم می‌دهند. به نظر می‌رسد صدها لامپ با یک کلید برق روشن شده است. پس از ادای خطبه ۱۵۰ خادمی که در وسط صف ایستاده بودند، شروع به حرکت کرده، با نوحه‌خوانی به فارسی و ترکی توجه جمعیت را به خود جلب می‌کنند. آن‌ها سه دور این حرکت آرام را انجام می‌دهند،‌ به گونه‌ای که می‌توانم بگویم در تمام عمرم هرگز مراسمی به این عظمت ندیده‌ام.»
 
شهر زیارت
حاجی‌داوود بعد از زیارت سر فرصت به دیدن شهر مشهد رفت و از این شهر نوشت. او ماه اوت که برابر با مرداد است را گرمترین ماه این شهر دانست و گفت که به زوار توصیه شده است که قبل نوامبر (آبان- آذر) که هوا سرد می‌شود این شهر را ترک کنند؛ چراکه زمستان‌های سختی دارد.
 
حاجی‌داوود اطراف حرم را چنین توصیف کرده است: «سه طرف روضه مبارکه بازار است. مغازه‌ها و مسکن کسبه در این محل است. در یکی از خیابان‌های اطراف، مغازه‌های قصابی، میوه‌فروشی، لباس‌فروشی و... وجود دارد. نانوایی‌ها از قهوه‌خانه و کبابی‌ها جدا هستند. گوشت به صورت‌های مختلف طبخ می‌شود و لذیذ است.»
 
«پول‌های رایج ایران، تومان، قران، صنار و شاهی است. یک تومان ده قران است و یک قران ده صنار و یک صنار دو شاهی است و هر صد روپی برابر با چهارصد قران است. صنار و شاهی از نیکل هستند و هر چهار قران تقریبا یک روپیه است. صنار و قران از نقره است و شبیه به سکه هشت آنه هندی است. تومان به صورت پنج، ده، بیست، پنجاه و صد تومانی یافت می‌شود. ارزش صد تومانی از این شهر به آن شهر فرق می‌کند و هر شهری که اسکناس چاپ می‌کند، نام آن شهر روی اسکناس نوشته شده است.»

«منازل اغلب از خشت خام ساخته شده‌اند مگر نمای آن‌ها که از آجر است. در وسط زیرزمین هر ساختمان یک آب‌نما یا حوض وجود دارد. کوچه‌ها اغلب سنگ‌فرش هستند و شهرداری مسئول تمیزی خیابان‌هاست؛ چنان‌که زباله منازل را ماموران شهرداری برای بهداشت شهر مجبورند جمع‌آوری کنند... منازل جدید اغلب با فاصله ساخته می‌شوند. سقایان آب به منازل می‌رسانند. این آب اغلب از آب‌انبار یا قنات آورده می‌شود و نرخ آن به فاصله منازل تا منبع آب بستگی دارد. برای مصارف خانگی هم از آب چاه استفاده می‌شود.»
 
حاجی‌داوود بعد از شرحی از میوه‌های باغ‌های مشهد از دو باغ مهم و عمومی این شهر نام می‌برد: «یکی بزرگ به نام باغ ملی که پر درخت است و نیمکت‌هایی برای استراحت در آن تعبیه شده است. علاوه بر آن جایگاهی برای صرف چای، فالوده و انواع شربت نیز وجود دارد. افراد زیادی برای قدم زدن به آنجا می‌آیند. این باغ در کنار ارگ مشهد قرار دارد. باغ دیگر معروف به باغ نادری است به یاد نادرشاه معروف؛ کسی که به هند حمله کرد و اکنون در آنجا مدفون است. باغ‌های دیگری نیز در حومه مشهد قرار دارد که گل محمدی را از آنجا می‌آورند و عطر آن بسیار خوشبو است. همه مردم فقیر و ثروتمند از این گل، بوته‌ای در منزل دارند.»
 
به گفته حاجی‌داوود سه بیمارستان در مشهد بود که یکی از آن‌ها دارالشفای حضرتی بود که با بودجه آستان قدس رضوی اداره می‌شد. «بیمارستان دیگر توسط بریتانیا و بیمارستان سوم توسط خانم دمری ساخته شده که پزشکی زرتشتی است و روزانه ۳۰۰ بیمار را رایگان معالجه می‌کند. علاوه بر این بیمارستان میسیون آمریکایی و شفاخانه منصریه هم هستند که زیر نظر دولت هستند و هزینه‌های درمانی‌شان رایگان است.»
 
فرزانه ابراهیم‌زاده
تاریخ ایرانی
 
 
***  
سفرنامه آلکس بارنز
سفر به ایران در عهد فتحعلی‌شاه قاجار
مترجم: حسن سلطانی‌فر
انتشارات به نشر
چاپ اول ۱۳۹۵
۱۳۸ صفحه
 
***
سفرنامه حاجی‌داوود
زائری از بمبئی به مشهد
مترجم حسین رئیس‌السادات
انتشارات به‌نشر
چاپ اول ۱۳۹۵
۷۶ صفحه
bato-adv
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
انگلیسی ها کارشون توو این زمینه خیلی دقیق هست
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱