سد راه اصلاحطلبان در سالهاي اخير اگرچه بيشتر و بيشتر شد و آنها نسبت به جريان سياسي رقيب زمين بازي محدودتري براي بازي داشتند اما توانستند گوي سبقت را از رقيب بربايند و حالا دومين انتخاباتي است كه رفرميستهاي سياسي ايران با اتحاد و انسجام و ضرباهنگي واحد توانستهاند از عصر يخبندان سياستورزي رهايي يابند و با طرحي نو، فصلي جديد را آغاز كنند؛ فصلي كه بيش از همه رنگ و بوي دوم خرداد بيست سال پيش را دارد. اصلاحطلبان با هماهنگي و حمايت با اعتدالگرايان و ميانهروهاي اصولگرا در انتخابات اخير به هر آنچه ميخواستند رسيدهاند. مجلس، رياستجمهوري و شوراها حالا مديراني از جنس اصلاحات يا موتلف اصلاحات دارد.
به گزارش اعتماد، با اين حال به سبب اعتماد رايدهندگان به اين جريان سياسي مسووليت اصلاحطلبان دو چندان شده است. بيترديد در دولت، حسن روحاني ديگر عذر و بهانهاي براي تشكيل كابينه مقتدر نخواهد داشت. شوراها با يكدستي اصلاحطلبان بايد با شورا و شهرداري اصولگرايان تفاوتي عملكردي و در جهت مطالبات مردم در حوزه شهري داشته باشد. اين خواست مشترك بسياري از اصلاحطلبان از جمله عباس عبدي، تحليلگر سياسي اصلاحطلب است.
عبدي معتقد است كه روحاني نقاط ضعف خود را جبران خواهد كرد و به لحاظ عملكردي اين بستر را دارد كه بهتر از گذشته عمل كند. اين فعال سياسي همچنين به تحليل شكست جريان راست در انتخابات ٢٩ ارديبهشت ميپردازد. او در مقابل سخني كه عدهاي از اصولگرايان مطرح كردهاند كه رييسي به سبب راي ١٥ ميليونياش ميتواند رهبري جريان راست را به عهده بگيرد، ميگويد كه رييسي ظرفيت و پتانسيل اين كار را ندارد. همچنين او معتقد است كه اين ميزان راي افراد نيست كه سازنده يك حركت سياسي پسيني است بلكه اين حركتهاي درست سياسي هستند كه كسب راي ميكنند و حتي آن را رشد ميدهند.
روحاني دور دوم با روحاني دور اول چه تفاوتهايي از حيث گفتماني و عملكردي خواهد داشت؟به نظر نميآيد كه تغيير گفتماني داشته باشد، دليلي هم براي چنين تغييري وجود ندارد. به لحاظ عملكردي فكر ميكنم آقاي روحاني در دولت دوم خود مثبتتر عمل خواهد كرد. به اين دليل كه پس از چهار سال در مسند رييسجمهور بودن، راي او افزايش داشته است كه به يك معنا حمايت بيشتري از سوي مردم نسبت به كارنامه آقاي روحاني را نشان ميدهد. همچنين آقاي روحاني ديگر خيلي در بند انتخابات دور بعد نيست. با فراغ بال بهتري كار ميكند. نكته ديگر اينكه آقاي روحاني به هر حال تحليلي از نقاط ضعف خود دارد كه در انتخابات نيز بيشتر به آنها توجه كرد و كوشش ميكند كه در دولت دومش اين نقاط ضعف را نيز جبران كند. بنابراين به لحاظ عملكردي ميتوانيم بگوييم كه بهتر خواهد شد اما به لحاظ گفتماني فكر نميكنم تغيير چنداني حاصل شود.
آيا جريان مخالف روحاني و دولت با توجه به راي بيست و چهار ميليوني روحاني از فشار حملات و تخريبهاي خود خواهند كاست؟برداشت من اين است كه مخالفان آقاي روحاني در ميان اصولگرايان شكافشان زياد ميشود. تندروهاي اين جريان كماكان فكر ميكنند كه بايد حمله كنند اما بخشهاي ديگرشان با توجه به نتايج انتخابات و مصالح كشور دست از مخالفتهاي گذشته بر ميدارند. به خصوص كه ديگر دليلي هم نميبينند كه بخواهند او را تضعيف كنند. اگر در گذشته به دنبال اين هدف بودند دليلشان اين بود كه در انتخابات اخير بتوانند از طريق اين مخالفتها براي خود، رايي به دست آورند. تجربه مخالفتهاي چشم بسته هم به آنها نشان داد كه شكست فاحشي در پي آن است. فكر ميكنم بخشهايي از نيروهاي معتدلتر اصولگرا دست از مخالفت بردارند و يك نگاه سازندهتري را پيشه كنند ولي بخشهاي تندرو بعيد است از خط مشياي كه تا به حال داشتند، عقبنشيني كنند.
چقدر احتمال ميدهيد كه اعتدال گريزان اصلاحطلبستيز براي روحاني بحرانسازي كنند؟ فكر ميكنيد راهبرد اتاق فكر جريان تندرو در چه حوزههايي براي دردسرسازي براي روحاني وارد عمليات شود؟با توجه به آنچه در سوال پيش گفته شد به نظر ميرسد جريان تندرو به هر حال خيلي نانش در آرامش نيست. اين آرامش را هر جايي بتواند بههم بزند سعي ميكند اين كار را انجام دهد. از طرف ديگر معتقدم رهبري نظام هم كاملا به اين موضوع توجه دارد كه به هم ريختن آرامش در اين شرايط به نفع كشور نيست. بنابراين حتما به شكلي مقابله خواهند كرد و اجازه نميدهند كه اين اتفاق بيفتد. حكومت ايران در سالهاي گذشته هم نشان داده كه از اين نظر خيلي محتاط و دقيق عمل ميكند اما به هر حال در حوزه مسائل خارجي هميشه اين امكان وجود دارد كه براي دولت آقاي روحاني دردسر درست كنند.
با توجه به وعدههايي كه روحاني در ايام انتخابات داده فكر ميكنيد چقدر ضرورت دارد تا تغييراتي جدي در كابينه رخ بدهد؟فارغ از وعدههايي كه آقاي روحاني داده است يا وعدههايي كه ميتوانست بدهد، بهطورقطع اين كابينه بايد تغيير كند. ترديدي در آن نيست. برخي از انتقاداتي كه به آقاي روحاني در زمان انتخابات ميشد، انتقادات درستي بودند. البته دليلي نداشت ما در آن زمان آن انتقادات را برجسته كنيم. براي اينكه طرف مقابل آقاي روحاني خيلي بيمحابا و بيمنطق حمله ميكرد. به قول معروف دوغ و دوشاب، حق و باطل را قاطي كرده بود. آن زمان نميتوانستيد اينها را از هم جدا كرده و حرف بزنيد. كوچكترين تاييدي از انتقادات آنها باعث ميشد كه عليه آقاي روحاني مستمسك قرار دهند. حالا كه انتخابات تمام شده بايد گفت كه كابينه آقاي روحاني نسبت به انتظارات موجود ضعيف بوده است. البته اين را هم بگويم كه اين كابينه با مجلس گذشته شكل گرفته است. شايد در آن زمان بهترين و كارآمدترين كابينهاي بوده كه ميتوانسته راي اعتماد بگيرد. همين هم خيلي از سطح توقعات و انتظارات بالا بود. ليكن سال گذشته كه مجلسي جديد تشكيل شد من معتقد بودم همان موقع آقاي روحاني بايد اصلاحاتي را در كابينه انجام ميداد. معتقدم در شرايط حاضر نيز آقاي روحاني همين الان بايد براي تغيير كابينه اقدام كند. منتظر نماند تا مرداد ماه بيايد. وزرايي كه بايد عوض شوند را از الان بخواهد كه استعفا دهند. حتما كساني را در ذهن دارند كه جانشينشان كنند. اينها را سرپرست كنند و بعد هم كه نوبت راي اعتماد ميرسد همان موقع از مجلس راي اعتماد بگيرند.
روحاني در سخنرانيهاي خود در پاسخ به شعارهايي تاكيد كرد كه راي شما قوت بازوي من خواهد بود و با راي شما وكمك خواستن از رهبري اين امكان وجود دارد كه حصر بشكند. به نظر شما امكان دارد روحاني بتواند يك تفاهم درون حاكميتي را بر سر پايان حصر ايجاد كند؟در مورد حصر بارها گفتهام كه اين مساله در اختيار آقاي روحاني نيست. اين مسالهاي است بين اصلاحطلبان و حكومت و لاغير. تا وقتي كه اين مساله بينشان حل نشود، اين موضوع حل شدني نيست اما دولت و شخص آقاي روحاني ميتوانند يك ميانجيگري خوبي انجام دهند. آنها ميتوانند به تكميل اين فرآيند كمك كنند. اينكه مدام بگويند از آقاي روحاني رفع حصر را ميخواهيم كه نميشود. آقاي روحاني اگر هم بگويد «من ميتوانم»، قول از اساس اشتباهي است. ابزاري در اين قضيه در اختيارش نيست. به نظر من شعارهايي كه داده ميشد از بنيان غلط بود. تا وقتي كه نتوانند از ۸۸ عبور كنند، شكستن قفل حصر هم اتفاق نخواهد افتاد. متاسفانه بخشي از نيروهاي اصلاحطلب هنوز در اتفاقات سال ۸۸ ماندهاند. شهامت اين را هم ندارند كه بگويند چنين هستند و نميخواهند به تبعاتش هم ملتزم باشند.
وضعيت اصولگرايان پس از شكست را چگونه ارزيابي ميكنيد؟واقعيت اين است كه اصولگرايان شكست بدي خوردهاند. اين هم فقط به دليل قوت طرف مقابلشان نبود. البته از حق نگذريم اصلاحطلبان و اعتداليون هم خيلي دقيق و منسجم عمل كردند. ليكن اصولگرايان اين ظرفيت را داشتند كه بهتر از اين عمل كنند. چرا بهتر عمل نكردند؟ به دليل نوعي بيماري يا ويروسي است كه از سالهاي گذشته در جسم و جان اصولگرايان وارد شده است.
در روزهاي گذشته چند مصاحبه و يادداشت از منتقدين دروني اصولگراها خواندم. از جمله مطالب آقاي امير محبيان بود. من با ۹۰ درصد صحبتهاي ايشان موافق بودم. چيز جديدي نداريم كه در نقد اصولگرايان بگوييم. آنها خودشان بهتر ميتوانند بگويند اصولگرايي چرا به چنين وضعي افتاده است؟ چرا با قدرتطلبي جلو آمده است؟ قدرت طلبي به معناي قرباني كردن تمام اصول در برابر قدرت است. چگونه انحرافهايي از طرف اصولگرايان رخ داد كه باعث تعجب ميشد. يك فروپاشي اساسي در سازمان اصولگرايي ميبينيم. تا نگاهشان را به حكومت، قدرت، رقيبشان و مردمسالاري تغيير ندهند، محال است كه بتوانند بازسازي بنيادي در خودشان انجام دهند. من اميدوار هستم كه پروژه اصلي آينده سياسي كشور بازسازي اصولگرايي باشد. اين را بعد از انتخابات مجلس در سال ٩٤ هم گفتم. تا در اين كشور اصولگرايان بازسازي نشوند ممكن نيست كه سياست در ايران روي خوش ببيند.
توصيه شما به رهبران جريان اصولگرايي پس از شكستهاي سياسي سالهاي اخير چيست؟ فكر ميكنيد اصولگرايان به سرعت بايد وارد فاز چه تغييراتي بشوند؟ما خيلي نميتوانيم توصيههاي عملي كنيم. اصل اساسي براي اينكه اصولگرايي بازسازي شود اين است كه بپذيرند كارشان و وضعيتشان اشتباه بوده و اين اشتباه هم تاكتيكي نبوده است. اصلاحطلبان سال ۸۴ كه شكست خوردند به غلط گمان كردند كه اشتباهشان تاكتيكي بوده است. مثلا گفتند چون وحدت نامزد نداشتيم شكست خورديم. در حالي كه اصلا مشكلشان اين نبود. آنها ايراداتي راهبردي داشتند. اصولگرايان نيز در انتخابات ٩٤ مجلس گفتند كه اشتباهمان اين است كه ليست واحد نداريم.
ديديد كه با وجود داشتن ليست واحد نيز اصولگرايان در مجلس شكست خوردند. اينبار هم گفتند حتما بايد نامزد واحد داشته باشيم. باز هم در انتخابات رياستجمهوري شكست خوردند. اساسا مشكل نيروي سياسي در داشتن يك نامزد و دو نامزد نيست بلكه در وحدت سياسي است كه بايد در نامزد واحد متبلور شود. عكسش نيست كه نامزد واحد درست كنيد و وحدت سياسي پيدا كنيد. آنان حدي از دموكراسي را بايد بپذيرند. بايد اجازه دهند كه نيروهاي منتقدشان درون خودشان حرف بزنند. نه اينكه ساكت و گوشهنشين شوند كه مبادا خفهشان كنند. اگر شكست را بپذيرند آنوقت خودشان بهتر ميتوانند راهي براي بازسازي جدي پيدا كنند.
برخي اصولگرايان معتقدند كه راي ١٥ميليوني رييسي او را ذخيره طلايي اصولگرايان كرده و او اين ظرفيت را دارد كه به سرعت در مقام رهبري اصولگرايان قرار بگيرد. به نظر شما رييسي از چنين ظرفيتي برخوردار است؟اين راي ١٥ ميليوني كه كسب آن را ذخيره طلايي حساب ميكنند نوعي شوخي است. مگر آقاي قاليباف كه آن راي را در دور قبل داشت، چه كاري توانست انجام دهد كه آقاي رييسي بتواند انجام دهد. مگر او كه در گذشته نامزد نبود و هيچ رايي نداشت در اين دوره از قاليباف جلو نزد؟ اين رايها پشت قباله هيچ كس نوشته نميشود. اين راي نيست كه سازنده يك حركت بعدي است بلكه اين حركتهاي درست هستند كه راي به وجود آورده و كسب راي ميكنند و حتي آن را رشد ميدهند. اين راي را اصولگرايان بايد از طريق اصلاح سياستهايشان بيشتر كنند. آقاي رييسي اصلا در شرايطي نيست كه رهبري يك جريان سياسي را به عهده بگيرد. به همين دليل هم وقتي آمد با اين وضعيت مواجه شد.
اين اصولا يكي از بدترين خصلتهاي اصولگرايان است كه با گذشته خودشان قطع رابطه كردهاند و پيوستگي ندارند. وقتي به پسزمينه آنها نگاه ميكنيم، ميبينيم كه همه نيروهاي شان را حذف كرده و كنار گذاشتهاند. ليكن وقتي نگاه ميكنيد اصلاحطلبان پيوستگي خود را با تمام نيروهاي گذشته خودشان حفظ كردهاند. حتي برخي اصولگرايان را نيز در پيوستگي تاريخي خودشان آوردهاند. اصولگرايان بايد در اين زمينه فكري كنند و الا نيرويي كه ۳۵ سال دستگاه قضايي بوده و هميشه از موضع قاضي و بازجو و بازپرس برخورد كرده كه نميتواند در سياست كار مفيد و موثري انجام دهد.
اصلاحطلبان در كلانشهرها توانستند شوراهاي شهر را از آن خود كنند. به نظر شما از همين حالا و براي اينكه طعم مديريت شهري اصلاحطلبانه به مردم چشانده شود بايد مراقب چه آفتها و تهديداتي باشند؟در مورد اين قانون انتخابات كه ميشود تمام اعضا از يك ليست باشند نقد دارم. نسبت به رفتار اصلاحطلبان به كل در انتخابات شوراها نقد جدي دارم و به زودي خواهم نوشت. اصلا فكر نميكنم اصلاحطلبان درست عمل كرده باشند. آنها از يك نوع سكوت نيروهاي منتقد سوءاستفاده كردند و از ترس اينكه ديگران بيايند آنها را به سكوت وادار كردهاند.
اين عين استبداد است و دير يا زود ضربه اين اشتباه را خواهند خورد. با يكدست شدن شوراها به هيچوجه مشكل امور شهري حل نخواهد شد. اصولگرايان هم اگر يكدست شوند مشكل حل نميشود. مساله شهري فقط با تغيير شوراها قابل حل نيست. بايد كوشش كرد همه مردم فارغ از گرايشهايشان بتوانند از پايينترين سطوح مسائل شهري حضور و مشاركت داشته باشند. خواهيم ديد كه چقدر اصلاحطلبان در شورا موفق ميشوند. اميدوار هستيم موفق شوند. حتما راهحلهايي هم وجود خواهد داشت كه به آنها پيشنهاد شود اما با جمع شدن و يكدست شدن شورا الزاما مساله حل نخواهد شد.
با توجه به موقعيت و وضعيت دوجناح سياسي فكر ميكنيد چقدر احتمال دارد كه ساختار سياسي كشور از رياستي به پارلماني تغيير كند؟ساختار سياسي كشور نميتواند از رياستي به پارلماني تغيير كند. مهمترين انتخاباتي كه در ايران توانسته قوام اين جامعه را حفظ كند انتخابات رياستجمهوري است. انتخابات مجلس به دلايل متعدد واجد اين ويژگي نيست. شخصا نظام پارلماني را ترجيح ميدهم اما براي ايران مناسب نيست. خيلي مانده تا به اين مرحله برسيم. انتخابات رياستجمهوري مظهر قدرت و مشاركت مردم و تغييرات شده است. اين مساله بسيار مهمي است كه فكر نميكنم هيچ كسي بپذيرد كه اين اتفاق بيفتد. چون آن زمان ايران به سراشيبي كاهش مشاركت مردم سوق داده خواهد شد.
با توجه به نتايج انتخابات فكر ميكنيد مجمع تشخيص مصلحت نظام از سوي رهبري در اختيار چه كسي قرار بگيرد؟ آيا مجمع قدرت قبل خود را خواهد داشت؟مجمع تشخيص مصلحت نظام در گذشته هم قدرت چنداني نداشت. آقاي هاشمي كه آنجا بود و آن هم به صفت شخص خودش موثر بود. الان هم نميتوانيد نقش جدياي را در مجمع انتظار داشته باشيد. دلايل آن هم متعدد است. اگر مجمع تشخيص مصلحت تبديل به يك مجمعي شود كه جناحهاي مختلف سياسي بنشينند و نوعي مجلس سنايي را بسازند كه نيروهاي سياسي آنجا جمع شوند و با هم تفاهم كنند، موثرتر است تا اين مصوباتي كه مجمع تشخيص مصلحت هر هفته مينويسند. اگر بتوان مجمع تشخيص را به چنين جايگاهي ارتقا داد خيلي خوب است. اينكه چه كسي در رياستش قرار ميگيرد، نميدانم. اميدوارم آقاي ناطق نوري قرار بگيرد چرا كه امكان بازيگري در اين جايگاه را دارد و شايد بهتر از آقاي هاشمي بتواند حلقه وصلي بين مجموعه نيروهايي باشد كه در ساختار قدرت هستند و درونشان شكاف وجود دارد.
برخي از نيروهاي رسانهاي و سياسي جريان تندرو پس از شكست با ادبيات تهاجمي شوراي نگهبان را مورد عتاب خود قرار دادهاند. به نظر شما سرخوردگي نيروهاي جوان سياسي طرف مقابل ميتواند بحرانهاي امنيتي و سياسي درون اردوگاه جناح راست ايجاد كند؟مشكل از هنگامي آغاز شد كه اصولگرايان بازي انتخابات را «صفر و يك» كردند. يك بار يكي از اينها گفته بود كه ما در جادهاي رانندگي ميكنيم كه فقط يك ماشين رد ميشود. فرمانشان هم كنار انداختيم و با تمام گاز جلو ميرويم. بعد هم چون فرمان ندارد به يك تريلي ميخورد. اين خسارت براي خودشان هست اما من معتقد نيستم كه همه اصولگرايان اينطور هستند. با وجود همه اين ضعفها اصولگرايان ويژگيهايي دارند كه كمتر اجازه ميدهند نيروهايشان از چارچوب مشخصي بيرون بروند. اگر بيرون بروند نيز سعي ميكنند موضعگيري كنند. نمونه آن نيز نيروهاي نزديك به احمدينژاد هستند كه به سرعت منزوي و ايزوله شدهاند. فكر نميكنم چنين خطري وجود داشته باشد.
اشتباه استراتژيك جريان راست را در اين انتخابات چه ميدانيد؟اصولگرايان اشتباهاتي اساسي داشتند. هم در نحوه چينش نامزدهايشان و هم در راهبرد و تاكتيكهاي تبليغاتيشان اشتباه اساسي كردند. اشتباهات تاكتيكي آنها بيشتر ناشي از همان راهبرد غلطي بود كه داشتند. به جاي اينكه ايدهاي ايجابي را مطرح كنند كه مردم به آن روي مثبت نشان دهند، تمام توانشان را به هر قيمتي در تخريب دولت گذاشتند و تمام نظرسنجيها نشان ميداد كه اين نوع تاكتيكها و ايدهها جواب نميدهد. همزمان كه اين ايدهها را مطرح ميكردند آرايشان كم ميشد. به نظر من اصولگرايي جبهه در هم ريختهاي بود. آقاي قاليباف هم اين در هم ريختگي را تشديد كرد و آقاي رييسي هم به دليل ناتوانيهاي فردياش به هيچوجه نتوانست خلاقيتي از خود نشان دهد. آقاي رييسي اطرافياني داشت كه اصلا دركي از تبليغات نداشتند. نمونهاش فيلمي بود كه در روز پاياني از او در قطار پخش كردند كه يك كودك هم ميفهميد كه اين فيلم پيام بسيار بدي براي آقاي رييسي دارد اما آنها چنين فيلمي را ضبط و پخش كردند.
اصلاحطلبان و حاميان دولت چه مسووليت ويژهاي براي اعتماد ٢٤ ميليوني مردم به خود بايد براي دولت دوازدهم و خودشان در نظر بگيرند؟از اكنون به بعد مسووليت اصلاحطلبان بيشتر شده است. مصداق اين شعر است كه ميگويد «چو عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها». پيروز شدن آسان است اما حفظ و نگهداري آن بسيار سنگين و مشكل است. دولت بايد تغييراتي در سياستهاي خود و به خصوص در چينش نيروها نشان دهد. اصلاحطلبان بايد از فضاي گذشته و سال ٨٨ بيرون بيايند. متاسفانه هنوز بخشي از آنها درگير همان فضا هستند كه آثارش را در اين انتخابات با دلهره و واكنشهاي ديگر نشان ميدادند. در حالي كه اساسا چنين مشكلاتي وجود نداشت. چنين اضطرابهايي بيشتر بازتاب دروني آنها بود. تا وقتي كه چنين فضايي بر اصلاحطلبان حاكم باشد، كار بهتري نميتوانند انجام دهند. اصلاحطلبان بايد سعي كنند به سمت يك اجماع ملي بروند. مشكلات اقتصادي مردم نيز با سياستهاي دولت به تنهايي حل نميشود و نيازمند يك اجماع ملي است. همه بايد يكديگر را به رسميت بشناسيم و در اين جهت حركت كنيم.
به نظر شما مهمترين خواسته مردم از رييسجمهور بعدي چيست؟ مهمترين مطالباتشان را در چه حوزههايي تعريف ميكنيد؟نميخواهم از طرف مردم حرف بزنم اما واقعيت اين است كه مطالعات نشان داده كه مردم مايل هستند مشكل بيكاريشان رفع شود و ميخواهند وضع معيشت و جايگاه اجتماعيشان ارتقا پيدا كند. اينها در نظرسنجيها عنوان ميشد. ليكن رفع اين مشكلات مستلزم اين است كه اقدامات ديگري انجام شود. اين اقدامات را در پاسخ به سوال پيشين مطرح كردم. در واقع بهبود اقتصاد و جايگاه اجتماعي و اشتغال كشور نتيجه اقدامات ديگري است كه مهمترين آنها رسيدن به تفاهم و وحدت عمومي نيروهاي سياسي بر حداقلي از اصول براي اداره كشور است.
به نظر شما توجه به مشكلات اقتصادي مردم در دولت بعدي روحاني چقدر اهميت دارد؟ آيا ميتوان گفت كه ادامه حيات و نقشآفريني جريان اصلاحات به حل مشكلات اقتصادي مردم منوط است؟مساله مردم مشكلات اقتصادي و اجتماعي است اما راهحلهايي سياسي دارد. راهحل اقتصادي و اجتماعي در ايران حتما مستلزم اقدامي در جهت سياسي است. به همين دليل است كه مردم راهحلي سياسي را براي حل مشكلاتشان انتخاب ميكنند و به رييسجمهور از منظر سياسي راي ميدهند. در داخل ساخت قدرت و جامعه نيز بايد مشكلات سياسي را رفع و رجوع كرد. اين يكي از مهمترين وظايف دولت است. در گام بعد بايد تلاش شود كه با برداشتن موانع سياسي، مشكلات اقتصادي مردم نيز رفع شود چرا كه مساله اصلي مردم است.
راي بالاي رييسجمهور آيا ميتواند باعث شود كه او دست به اصلاحاتي اساسي و ساختاري در كشور بزند؟اين وظيفه را حتما نبايد به راي بالا ربط داد. وظيفه هر رييسجمهوري است كه اين كار را انجام دهد و به معناي ديگر رييسجمهور چه ٥٠ درصد به علاوه يك راي بياورد و چه ٩٩ درصد راي را از آن خود كند، جايگاهش به لحاظ حقوقي تفاوتي نميكند. اگر كاري به نفع مردم انجام شود، همه حمايت ميكنند و اگر كاري برخلاف منافع ملي انجام دهد، ٩٩درصد هم راي داده باشند، مخالفت ميكنند. اگر چه راي بالاي رييسجمهور يك فضيلت و نقطه اتكايي براي او است اما به هر حال رييسجمهور وظايفي دارد و بايد سعي كند از طريق جلب مشاركت نخبگان اين وظايف را به اجرا دربياورد.