محسن دیناروند؛ بی شک انقلاب اسلامی یکی از مهمترین رویدادهای عرصه تاریخ جهان است. رویدادی که در سرنوشتهای ما اثرات فراوان و مهمی داشته است. برای شناخت یک انقلاب، اولین نکتهای که باید به آن پرداخت مسئلهی مفهوم آن است؛ که در اینجا برآنیم تا به شناخت درستر و دقیق تری از مفهوم انقلاب اسلامی دست یابیم.
اهمیت شناخت مفهوم انقلاب اسلامی در موقعیت ما از جهت است که پس از گذشت چندین دهه از این رویداد مبارک به نظر میرسد گروههای مختلفی که شاید در یک جبهه سیاسی قرار هم نگیرند در تلاش هستند تا مصادره انقلاب اسلامی یک تعریفی به نسلهای امروز و فردای ما از انقلاب اسلامی بدهند که احیانا نه تنها ربطی به انقلاب عزیز ما ندارد که در تضاد با آن است، تعریفی که منفعت گروه سیاسی خود را در آن میتوان جست؛ و همین امر امکان دوری، جدایی و یا ضدیت کاذب را با انقلاب اسلامی فراهم آورد. از آن جهت میگویم کاذب که اگر با مفهوم صحیح انقلاب اسلامی مواجه باشیم قطعا کمتر کسی از آن دوری خواهد گزید و بیشتر به آن گرایش و علاقه دارند.
از این جهت است که این حقیر به عنوان یک انقلابیِ جوان از نسلهای امروز به دور از وابستگیهای سیاسی به گروهای مرسوم امروز به منظور شناخت انقلاب اسلامی که به آن اعتقاد کامل دارم، میخواهم به بازشناسی مفهوم انقلاب اسلامی با زبانی ساده و دقیق و البته خلاصه بپردازم و امیدوارم گامی موثر در شناخت انقلاب اسلامی به خودم و هم نسلانم و جامعه ام بردارم.
برای شناخت مفهوم انقلاب اسلامی باید به ریشههای پیدایش آن، مبانی آن و روش پیدایش آن و نیز نحوه تداوم آن پرداخت.
مطالعه تاریخ انقلاب اسلامی به ما این نکته مهم را اعلام میکند که مهمترین ریشه پیدایش انقلاب نارضایتی بیش از حد از وضعیت کنونی جامعه در آن زمان است. چه چیز موجب این نارضایتی بزرگ شده است؟ آنچه مسلم است و پیداست این است که شاید علل اقتصادی تاثیرگذار بوده، اما قطعا دلیل اول، اصلی و مهم این نارضایتیها نبوده است.
مقابله و ضدیت نظری و عملی پهلویها با مفاهیم، آموزه ها، فرهنگ، احکام و اخلاق و حتی ظواهر اسلامی چیزی نیست که بتوان انکارش کرد. این مقابلهها و ضدیتها آنقدر آشکار بود که مفهوم حکومت طاغوت یعنی حکومت غیر خدا بر پیشانی رژیم شاهنشاهی بچسبد و این مسئله تا آنجا پیش رفت که ناضایتیها به میدان عمل آمد و به اعتراض عمومی تبدیل شد و این اعتراضها به انقلاب رسید چرا که فساد و ضدیت شاه با اسلام عزیز تا حدی بود که نمیشد به اصلاح آن پرداخت و نیاز به یک دگرگونی اساسی و جا به جایی در تمام ارکان قدرت احساس میشد.
بنا بر این میتوان گفت که آن ریشه اصلی که درصد بیشتر و قابل توجهی از پیدایش انقلاب اسلامی را از آن خود کرده همین ضدیت و خالی بودن حکومتِ قبل از مفاهیم و معارف اسلامی است. از همین جا میتوان دریافت که مبنا و اساس انقلاب بزرگ ما مبانی اسلامی است و دست بر قضا این امر آنقدر واضح و روشن است که حتی در آغاز راه نیز واژهی اسلامی با انقلاب پیوند خورده است که میگوییم انقلاب اسلامی نه چیز دیگر.
گفتیم که مفاهیم، معارف، آموزهها، احکام و اخلاق اسلامی اصلیترین رکن انقلاب اسلامی را شکل داده است، اما در بین باید پرسید کدام اسلام؟ در طول تاریخ مسلمانان نگاههای متفاوت و حتی متضادی از اسلام داشته اند و لذا مهم است که دریابیم آن اسلامی که انقلاب عزیز ما به آن تکیه دارد کدام است؟ پاسخ به این پرسش به ما که ادامه دهندهای این انقلاب هستیم کمک میکند به ما با استحکام، توجه و تلاش بیشتری در مسیر مانایی و تداوم انقلاب اسلامی گام برداریم و به پیش برویم.
شناخت اسلام ناب محمدی (ص) که اسلام انقلابی همین است میتوند به ما کمک کند تا در پیچ و خمهای مسیر گامی را به خطا نگذاریم و در راههای انحرافی و در درهها و پرتگاههای سخت نیافتیم؛ و هر عملی را با این مبنا و میزان بسنجیم و مسیر درست را از غلط بشناسیم و مهمتر اینکه بشناسانیم.
اسلام ناب محمدی (ص)، اسلامِ تندروی نیست، همانطور که اسلامِ تفریط هم نیست. اسلامِ اعتدال است. اسلامِ خشونت نیست که اسلامِ مهرورزی است؛ اسلام تبعیض نیست که اسلامِ عدالت است، اسلام توزیع و گسترش فقر هم نیست که اسلام ثروتِ سالم است، اسلامِ فساد در همه ابعاد نیست که اسلامِ سلامت است در تمام زوایا؛ اسلام قدرت طلبی نیست و قدرت به هدف نگاه نمیکند که قدرت تنها و تنها وسیلهای است برای ضمانت اجرای مطلوب قوانین و برنامههای مفید برای جامعه. اسلامِ ناب، اسلام تفرقه نیست که اسلامِ وحدت است؛ اسلام ناب اسلامِ خودباختگی و وابستگی به بیرون چه غرب و چه شرق نیست بلکه اسلامِ خودباوری، پیشرفت و تعامل عزتمندانه و خرمندانه با دنیای خارج است. اسلامِ ناب، اسلامِ احترام به سلیقهها و تفاوت هاست نه اسلام انحصار طلبیها و خود خواهی ها.
نکتهی مهم اینجاست که توجه به این تفاوتها میتواند انقلابیون راستین را از غیر آن جدا کند و هر حرکتی که در این مسیر نبود را به پای انقلابمان ننویسیم.
اگر کسی فساد کرد، تبعیض کرد، انحصار کرد، ظلم کرد و ... اینها نباید به پای انقلاب نوشته شود اگر بدانیم که انقلاب این نیست و انقلاب همان است که اسلام ناب محمدی هست.
انقلاب اسلامی چگونه متولد شد؟ با چه روشی؟ مردم ما در مقابل توپ و تانک و مسلسلها و رگبارها ایستادند، شکنجههای ساواک را و اخراجها و ظلمها را تحمل کردند، ولی از پای نایستادند و مقاومت کردند و پیش رفتند. انقلابیون دست به اسله نشدند، ولی دست به دست هم دادند و با وحدت در مقابل طاغوت ایستادند هم وحدت در مبانی و ایمان، هم وحدت در پیروی از رهبری و هم وحدت در اجتماع؛ و به این میگویند روحیهی انقلابی.
نکته مهم دیگر در بازشناسی مفهوم انقلاب اسلامی و تفاوتش با سایر انقلابهای دیگر است، میل و گرایش مردم و انقلابیون به تداوم آن است. یعنی مانایی انقلاب اسلمی در طول تاریخ. به طوری که منِ جوان که سالها بعد از آغاز انقلاب متولد شدم خود را انقلابی میدانم؛ و نسلهای آینده هم همینطور. این امر در صوری ممکن است که انقلاب و انقبلابی گری را یک مسیر برای رسیدن به مقصدی بدانیم که آن مقصد همیشگی است لذا مسیرش هم همیشگی؛ لذا همیشه باید با فقر؛ فساد، تبعیض، ظلم، انحصار گرایی، تندروی و تفریط و .. مبارزه کرد و همیشه تلاش کرد به اسلام ناب محمدی برسیم. این تلاش هاست که به ما نشان میدهد تا چه مقدار انقلابی هستیم در حقیقت و یا چه مقدار دوریم از انقلاب؟
پس میتوان به این تعریف از مفهوم انقلاب اسلامی رسید که: انقلاب اسلامی حرکتی مداوم با روحیه انقلابی در مسیر اجرای اسلام ناب محمدی (ص) در حکومت با حضور خود خواسته و آگاهانه مردم است.