bato-adv
کد خبر: ۲۹۵۷۳۳

جم و زنانی تنها!

تاریخ انتشار: ۱۲:۵۰ - ۲۳ آبان ۱۳۹۵
یادداشت زیر را یکی از مخاطبان به سایت فرارو ارسال داشته است


یادداشت دریافتی- قدرت مظاهری؛ غروب یکی از همین روزهای پاییزی شماره ای ناشناس به گوشی همراهم زنگ می زند. خودش را یکی از خانم های ساکن در شهرک های عملیاتی شهرستان جم معرفی کرده و می خواهد حرف هایش انعکاس رسانه ای پیدا کنند. حرف هایی که گرچه شنیده شدن شان دیر شده اما با دورنمای وسیعی که برای این جغرافیا تعیین و تبیین شده است، می تواند چراغ راهی برای آینده باشد:

اگر شما هم یکی از مامورین سرشماری نفوس و مسکن امسال بوده باشید، شاید در کلان شهرهایی مثل تهران، مشهد، اصفهان، شیراز و حتی بوشهر با مراجعه به واحدهای مسکونی جهت آمارگیری، موفق به دیدار با اهالی خانه نشده و تنها پس از مراجعات مکرر و داشتن شانس و اقبال بالا به زیارت یکی از اعضای خانواده نائل شده باشید اما درصورتی که قرعه فال به نام تان خورده و ماموریت سرشماری از خانواده های ساکن در شهرک های عملیاتی شهرستان جم به شما محول شده باشد، در همان ساعات اولیه ماموریت، متوجه خواهید شد که زنگ هر واحد مسکونی ای را که فشار دهید، خانم خانه جواب تان را خواهد داد. پس از باز شدن در و ملاقات با وی اما متوجه خواهید شد بیش از آن که شما علاقمند مصاحبت با او باشید، میزبان اشتیاق بیشتری برای ادامه گفتگو با شما دارد!

زنان و بانوان کلان شهرها در طول روز یا به کار در ادارات، سازمان ها و دیگر مجامع انتفاعی مشغول اند و یا در صورت عدم شاغل بودن، اوقات خود را در مجامع فرهنگی، هنری، ورزشی و یا در کنار خانواده های شان سپری می کنند اما زن ِ ساکن در شهرک های مسکونی، محکوم به زل زدن چندین و چند ساعته به در و دیوارهای خانه است و از این رو است که صدای زنگی او را به وجد آورده و برای گفتگو با آدمی دیگر مشتاقش می کند.

قصه ای کوتاه و مجمل از روز و روزگار تعدادی از زنان جوان این مرز و بوم که خانه بخت، چهاردیواری محصوری برای شان شده است و کسانی که باید از این مجمل حدیث مفصل بخوانند، بسیار اندک اند.

زنان خانه دار شهرک های مسکونی جم اعم از توحید، پردیس و شهرک های مجتمع گاز پارس جنوبی که از آغاز زندگی مشترک شان به عنوان "همسران" کارکنان مجتمع های گاز و پتروشیمی مفتخر! شده اند، به زودی و با شروع زندگی جدیدشان متوجه می شوند که در ازای این زندگی نو، باید با بسیاری از خواست ها، علائق، آرزوها و افق های ترسیم شده ذهنی شان خداحافظی کرده و بهار، تابستان، پاییز و زمستان، از سپیده صبح تا تاریکای غروب به تنها مونس و همدم خود که چهاردیواری های سنگی و عبوسی هستند، خو کنند. زنانی خسته و بی پناه که همه فصول سال برایشان زمستان است. زنانی تنها در آستانه فصولی سرد!

بانوان خانه های این شهرک ها علیرغم داشتن تحصیلات عالیه به دلیل نبود زیرساخت های اجتماعی در این منطقه، محکوم به روزمرگی و کشتن اوقات جوانی خود در حصر خانگی خودخواسته شان هستند. حصری که نه تنها وجود فیزیکی آنها را تحت الشعاع قرار داده و با سرعتی پرشتاب تر به پیش شان می برد، بلکه با استحاله روح  و روان شان، از اتوپیای ذهنی زیبایی که برای خود ترسیم کرده بودند، جدایشان ساخته و نسبت به ادامه زندگی، الینه و بی تفاوت شان می کند.

داشتن مدارج بالای تحصیلی که گاهی تحصیلات این بانوان را از سطوح تحصیلی همسران خود نیز بالاتر می برد، به دلیل عدم اشتغال، نوعی یاس و دلمردگی مفرط را برای آنان به ارمغان می آورد، به طوری که زندگی مشترک نه تنها خلاء ای از خلاء های فکری شان را پر نکرده، بلکه به مرور زمان آنها را پررنگ تر و گل درشت تر می نماید.

به گواه آمار و ارقام صادره از سوی شرکت های عملیاتی، بیش از نیمی از همسران پرسنل ساکن در شهرک ها، دارای مدارک فارغ التحصیلی از دانشگاه های معتبر کشور در مقاطع تحصیلی کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا بوده و نیم دیگر از این جمعیت آماری نیز مشغول به گذرانیدن این سطوح عالیه تحصیلی در مجامع آموزشی می باشند. با این حال و علیرغم ظرفیت بسیار بالای علمی موجود در شهرک، به دلیل نبود ظرفیت های لازم اجتماعی در شهرستان و حتی شهرستان های مجاور، متاسفانه این طیف از دختران جوان کشور – که به نوعی یکی از سرمایه های بی بازگشت بیت المال می باشند ـ اوقات خود را به بطالت سپری کرده و به دلیل عدم احساس مفید بودن، به زودی دچار خستگی و افسردگی زودرسی می شوند که آنها را نسبت به همه ابعاد و ارکان زندگی شان دلسرد و مایوس می کند. ( افزایش درخواست های جدایی که تنها بخش اندکی از آنها در حوزه قضایی شهرستان ثبت شده و طرفین ترجیح می دهند در شهر خود به زندگی مشترک شان خاتمه دهند از یک سو و طلاق های عاطفی رو به ازدیادی که دیگر خانواده های ساکن را درگیر کرده است، تنها بخش کوچکی از ندانم کاری های مرکزنشینانی است که خود در برج عاج نشسته و دیگران را به سوار شدن بر پلی از حباب توصیه می کنند.)

نبود بنگاه های اقتصاد، بازار کار و مناسبات فرهنگی که بتواند این قشر عظیم از نیروی کار را به خود جذب نمای، جم و شهرک هایش را به اسارتگاهی برای این بانوان بدل کرده و تا زمانی که سیاستگذاران، افق وسیع تری را برای رشد و توسعه این شهرستان باستانی بازتعریف نکنند، این در کوچک بر همین پاشنه خواهد چرخید.

دعوت از سرمایه گذاران بخش خصوصی، تخصیص سهم بیشتری از بودجه های جاری و عمرانی به این منطقه، تعدیل نگاه های منطقه ای در جهت رونق و آبادانی شهرستان و تزریق تفکری فراقومیتی به افراد ساکن در این جغرافیا، می تواند در کوتاه مدت بازارهای کاری و مناسبات فرهنگی و اقتصادی منطقه را دستخوش تغییر کرده و از جم "آبادان"ی دیگر بسازد. آبادانی که به جای جمعیت یکصد نفره بانوان شاغل از مجموعه بیش از سه هزار نفره آنان، سهم اشتغال و فعالیت اجتماعی بیشتری را نصیب آنها نماید.

چنین اتفاقی البته با یک مقاله، شکواییه و یا حتی تحصن و تجمع حل ناشدنی است. این اتفاق در صورتی رخ می دهد که همه باهم بعنوان ید واحده دست به دست هم داده و مجامع کلان تصمیم گیری کشور اعم از مجلس، دولت و سایر ارگان های دست اندرکار را متوجه اهمیت و ارزش چنین سرمایه گرانبهایی نماییم. ( در این میان سهم نماینده این حوزه در مجلس ـ که خود نیز بانویی آشنا با این مسائل است ـ  جدی تر و پررنگ تر می نماید )

سرمایه ارزشمندی که در صورت تداوم بی توجهی به آن، مناسبات رکود، فروپاشی و اضمحلال خانواده های ساکن در مناطق عملیاتی را بیش از پیش فراهم خواهد آورد و روشن و واضح است که چنین فاجعه ای، بیش از آن که دامن فرد فرد این مجموعه را بگیرد، به فرسایش ساختار صنعتی و انهدام و فروپاشی آنها منجر شده و این اصلا و ابدا به سود این منطقه نیست. منطقه ای که در آغاز و پیش از این که چنین حجمی از ظرفیت ها و منابع انسانی را در آن ساکن کنند، بایست به تقویت زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی آن اعتنا می کردند.

" اولا خرگاه سازند و خرند... ترک را زان پس به مهمانی برند "(مثنوی معنوی، دفتر سوم)

bato-adv
مجله خواندنی ها