فرارو- سید جمال هادیان طبائی زواره؛ وزارت ارشاد جای عجیبی است و این عجیب بودن از عنوان آن آغاز میشود و به همة اجزای آن تسری مییاید. این وزارتخانه هیچگونه فعالیت ارشادی ندارد اما آن را «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» مینامند. در عوض تمشیت امور هنری در کشور را عهدهدار است اما کسی به آن نمیگوید «وزارت فرهنگ و هنر اسلامی».
مسئولیتهای آن بسیار متنوع و متعدد است اما در بسیاری از موارد نه اختیار آنها را در دست دارد نه بودجة آنها را در اختیار. طبق قانون در برابر تمامی رویدادها و مسائل فرهنگی هنری، مسئول و پاسخگوست اما در عمل تنها یکی از بیش از سی نهادی است که متولی یا مدعی تولیت و تمشیت سیاستگذاری، هدایت یا حمایت از فعالیتهای فرهنگی هنری است و تنها یکشانزدهم بودجه فرهنگی کشور را در اختیار دارد. عمدة بودجة فرهنگی کشور در اختیار نهادهای ریز و درشتی است که هر چه بکنند(درست یا اشتباه) کسی معارض آنها نمیشود و تنها وزارت ارشاد باید پاسخگوی همة رویدادهای فرهنگی هنری کشور باشد.
عجیبتر از همه وضعیت وزیران این وزارتخانه است. در طی 38 سال گذشته 13 وزیر به خود دیده است که محبوبترین آنها، استیضاح، خانهنشین یا میهنباخته، و قویترین آنها هم مجبور به استعفا شدهاند. خلاصه آنکه وزارت ارشاد مَرکب بیوفایی است. هر گونه سوار آن شدهاند به پهلویی خوابانده و به مقصد نرسانده؛ مَرکبی که یک سوی آن صاحبان حقیقی فرهنگ و هنر به عنوان میراثداران فرهنگ هزارسالة ایرانیاسلامی نشستهاند و سوی دیگر آن صاحبان قهر و قدرت که از ساحت فرهنگ و هنر بیاطلاع یا کماطلاع اما مدعی همهچیزدانیاند. برقراری تعادل و جمع کردن این دو طیف کاملاً متفاوت، جمع اضداد و کاری بس دشوار و گاه نشدنی است.
در یک سو اهل فرهنگ و هنر معتقدند که خاستگاه وزیر باید فرهنگیهنری و به این حوزه احاطه داشته باشد، از حیثیت و هویت فرهنگ و هنر به هر قیمتی دفاع کند و میدان را خالی نکند. به هنر سفارشی و فرمایشی تن ندهد و حامی هنر جوششی باشد. با هنرمندان بنشیند و برخیزد و هنرمند و پدیدآورندة محروم و ممنوع در ذهن نداشته باشد. در برابر منتقدانِ بیمنطق نیز شجاع و سر نترس داشته باشد.
و سوی دیگر منتقدانِ تریبونبهدست معتقدند وزیر باید تابع و متعامل باشد، متعامل(به معنای حرف گوش کن)، سخت بگیرد، محدود و ممنوع کند، هر اتفاقی را در هر کجای کشور پاسخگو باشد، اندک بودجه را به نهادهای ارشادی تقدیم کند، هر خیر کثیری را با وقوع شر قلیلی تعطیل کند حتی اگر مورد مطالبة مردم و بهویژه جوانان باشد. به جای همنشینی با هنرمندان که گاهی ظاهر و رفتار نامتعارف دارند، با اهل مدح و دیانت بنشیند و برخیزد.
در چنین حالتی تکلیف وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست؟ میان این دو سر متضاد چه باید بکند؟ به کدام سو برود که سقوط نکند؟ چگونه از حقوق اهل هنر دفاع کند وقتی زیرپای خودش استحکام ندارد؟ اگر جسور و شجاع باشد و در برابر منتقدان بایستد با نسیمی سقوط میکند و اگر بخواهد بر مَرکب مراد سوار باشد به ناچار باید به تقیه، تعامل، کوتاه آمدن، تعطیل کردن و ممنوع کردن تن در دهد و محبوبیت خویش را نزد اهل فضل و هنر از کف دهد و از خاطرهها محو شود. برای راضی نگه داشتن منتقدان باید سامانههای نظارتی قوی ایجاد و برای نظارت بر سامانههای نظارتی موجود، سامانههای دیگری ایجاد کند و همچنان این دور و تسلسل نظارتی را ادامه دهد. هر روز از ترس آنکه نکند رویدادی بر خلاف نظر منتقدان رخ دهد و گزارشش «به تریج قبای کسی برخورد» ابعاد نظارت و تصدی بیشتری ایجاد کند و کمکم توان تنفس را از فرهنگ و هنر بگیرد. به صنوف و مجامع فرهنگیهنری برای عهدهدار شدن مسئولیتهای بزرگ و اجرای رویدادهای ملی و بینالمللی اعتماد و اطمینان نکند و تصدی وزارت متبوعش را بر خلاف برنامه و قانون بیافزاید.
اگر وزیر ارشاد حتی وزیری دانا و اهل فضل و فرهنگ باشد با این وضعیت بغرنج چه باید بکند؟ راه درست کدام است؟ آیا وزیر باید در برابر همة نهادهای غیرمسئول اما مدعی و صاحب قدرت سر فرود آورد و برخلاف دانش و عرف ایرانی و علاقه انبوه جوانان عمل کند؟ یا باید بایستد و نقدها و فشارها و تهمتها را بپذیرد و تحدیدها و تهدیدها را تحمل کند و کاری از پیش نبرد؟ تکلیف چیست؟
سادهترین و نزدیک به ذهنترین کار، میانداری وزیر در میان دو سوی ماجراست تا امور جاری با حاشیه کمتری پیش رود. این میانداری و محافظهکاری معمولاً از صحن علنی مجلس، هنگام اخذ رای اعتماد، آغاز میشود و ادامه مییابد. وزیر علیرغم میل باطنی خویش تلاش میکند مسائل حساسیتزا چون اجراهای موسیقی، تئاتر و تولیدات سینمایی را کمرنگ کند و به حاشیه ببرد و در زیر چتر فعالیتهای ارزشمدارانه پنهان کند. با این حساب و به احتمال زیاد وزیر رای اعتماد میآورد و هر چه پیش میرود تصور میکند که این وزارتخانه پاشنهآشیلهای فراوانی دارد: موسیقی؟ تئاتر؟ هنرهای تجسمی؟ کسب و کار هنری؟ سینما؟ کتاب؟ فضای مجازی؟ سایتهای تخریبکنند؟ رفتار و گفتار غیرمتعارف برخی از هنرمندان؟ نظارت ضعیف؟ سیاستگذاری ناکارآمد؟ تقابل نظرات فرهنگی و فقهی؟ ارتباط ضعیف مدیران و اهالی هنر با حوزههای علمیه و ائمه جمعه؟ و...
آری همة اینها چالشهای معمول وزارت ارشاد و وزیر آن در دورههای مختلف بوده و هستند که برای مرتفع ساختن یا تعدیل آنها تلاشهای بسیاری شده است. سامانههای مختلف نظارتی برقرار شده و قوانین مبسوطی تصویب و شیوهنامههای متنوعی تنظیم و اجرا شده است، به موسسات ترویج فرهنگ دینی کمکهای فراوانی شده و بخش عمدهای از بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همواره به فعالیتهای دینی و قرآنی اختصاص یافته است. ستاد کانونهای فرهنگیهنری مساجد کشور با بیش از 25 هزار پایگاه در تمام نقاط کشور فعال است. معاونت قرآن و عترت، معاونت فرهنگی، سازمان حج و زیارت، سازمان اوقاف و امور خیریه و سایر معاونتها و سازمانها، همه با ماموریتهای دینی متناسب با مسئولیتهایشان، در حال انجام وظیفه هستند. اما چگونه است که باز هم ندای وااسلاما به آسمان است که وزیر ارشاد بانی اضمحلال فرهنگ دینی و ترویج منکر شده است؟
به نظر میرسد همة موارد پیشگفته جزو پاشنهآشیلهای ظاهری وزیر ارشاد در هر دوره هستند اما پاشنة آشیل اصلی آن جای دیگر و چیز دیگر است؟ اصولاً چرا باید در حوزه فرهنگ و هنر تضادهای دردسرزا و انرژیبر وجود داشته باشد؟ مگر مبنایی دقیق و شفاف برای مراجعه و استناد و تشخیص سره از ناسره و درست از غلط وجود ندارد؟ اگر جواب منفی است پس مبنای سیاستگذاری، اجرا و نظارت بر فعالیتهای فرهنگی هنری چیست؟ چگونه باید تشخیص داد کدام رویداد یا محصول هنری مطابق با شرع است و کدام منافی؟ کدام مطابق با عرف است و کدام منافی؟ کدام مطابق با ارزشهای تخصصی و حرفهای است و کدام منافی؟
اینجاست که به نظر میرسد حوزه فرهنگ و هنر فاقد مبنایی اصولی و قاعدهمند به عنوان «نظریة فرهنگ اسلامی» است. نظریهای متقن، محکم و مورد اجماع که قوانین مورد نیاز بر اساس آن تصویب و ضوابط و شیوهنامهها بر اساس آن تنظیم و اجرا شود و صاحبنظران، سیاستگذاران، برنامهریزان، مجریان، ناظران و منتقدان با تکیه بر آن جلو بروند و همة نهادهای رسمی و غیر رسمی به آن گردن نهند.
متاسفانه هنوز و بعد از 38 سال که از انقلاب فرهنگی ایران اسلامی میگذرد کسی یا نهادی به تدوین «نظریة فرهنگ اسلامی» به عنوان بستر نظام فرهنگی اهتمام نداشته است و به همین دلیل طیفهای مختلف هر کدام به زعم خویش برداشتهای نه چندان دقیق و درستی از فرهنگ و هنر اسلامی را ارائه میدهند و بدان پافشاری میکنند. در حقیقت آنها بدون نظریة قابل اتقان واعتمادی، پیل اندر خانة تاریک میبینند.
و نکته دوم، ضعف «فرهنگ عمومی» است. فرهنگعمومی چون تار و پود قالی و سایر هنرها چون نقشهای زیبا و گل و بوتههای این قالی است. آیا ممکن است قالی تار و پود و گرهای نداشته باشد و نقشهای زیبای آن پایدار بماند و نریزد؟ مسلماً جواب منفی است. فرهنگعمومی در ایران اسلامی ضعیف و ناکارآمد است. نهاد خانواده در معرض خطر و عصبیت و بدتنظیمی هیجانی در حال افزایش است. فرهنگ گفتوگو و مصالحه در حال افول و اخلاق سیاسی رو به اضمحلال است. خودشیفتگی و توهم بیداد میکند و کسی برای نجات فرهنگ قدمی برنمیدارد.
وقتی فرهنگ عمومی به عنوان بافت همبند و زمینة فرهنگ تضعیف شود لاجرم آثار و محصولات فرهنگی و هنری نیز تضعیف و از مسیر معیار خارج میشوند و گروهها و افراد کماطلاع و مدعی سربرمیآورند و دربارة هر موضوع تخصصی اظهارنظر میکنند. تردیدی نیست که بالندگی فرهنگ و هنر و همه رشتههای آن اعم از موسیقی، سینما، کتاب، مطبوعات و رسانهها در گرو ارتقا و قوام فرهنگ عمومی به عنوان مهمترین بخش و اساس فرهنگ دیرینة ایرانی است.
پاشنههای آشیل برای وزیر جدید ارشاد مثل اسلاف خویش بسیارند از موسیقی و سینما گرفته تا کتاب و مطبوعات و رسانههای مجازی و جمع میان نظرات هنرمندان و منتقدان جمع اضداد و کاری بس دشوار و موقتی است. اما اگر وزیر جدید فقط و تنها فقط برای تدوین «نظریة فرهنگ اسلامی» و ارتقای «فرهنگ عمومی» گام بردارد و آنها را به نتیجه برساند به اندازة همة برنامههای مقطعی و باری به هر جهت در این مسیر ارزشآفرینی کرده و بخشی از کشمکشهای فرسایشی و انرژیبر در حوزه مدیریت فرهنگی را به پایان رسانده است.