اسمش رویا است و ۲ خواهر و یک برادر ناتنی دارد و در این سالها رنجها و سختی های بسیاری را دیده است.
از ۱۱ سالگی اعتیاد را تجربه کرده و اکنون ۲۵ سال دارد و طی این سالها به دلیل مصرف مواد مخدر از انواع صنعتی و سنتی صورتش پر از چین و چروک شده است.
رویا در این سالها برای تامین هزینههای زندگی خود و مادرش کارهای بسیاری از جمله دست فروشی در خیابان ها و مترو را تجربه کرده است.
او در سن ۱۱ سالگی و پس از ازدواج دوم مادرش از شمال کشور به تهران آمده و در این سال ها در یک خانه تیمی و مملو از آسیب، روزگار خود را سپری کرده است.
خانه رویا و مادرش در محله هرندی است. محلی که برای ابتلا به هر آسیب و خطر و تهدیدی مستعد است.
زندگی در جمع تعدادی از زنان و مردان معتاد و فروشنده مواد مخدر قطعاً سختی های خود را دارد و به قول معروف برای زندگی در این نوع مکان ها باید همراه جماعت شوی!
رویا حدود ۳ سال پیش و برای فرار از همه مشکلات با مردی آشنا می شود که بعد از مدتی و بدون اجازه مادرش با هم ازدواج می کنند. با ازدواج پنهانی او با حمید نه تنها مشکلاتش کاسته نمی شود بلکه بیشتر هم می شود، چرا که همسری که رویا بر می گزیند فردی معتاد و صاحب دو فرزند از زن اول بوده، اما حاصل ازدواج رویا با وی، بهار می شود.
بهار هم اکنون حدود ۲ سال دارد و مادر به دلیل اعتیاد به مواد مخدر نتواسته است به فرزند خود شیر دهد.
زندگی در خانه تیمی، اعتیاد به مواد مخدر و همچنین اعتیاد پدر و.... شرایط را برای رویا بسیار سخت کرده و در نهایت وی تصمیم می گیرد به جنگ با اعتیاد برود و خود را پاک کند.
پیش از این، او در چند نوبت برای درمان در کمپ بستری شده اما هر بار لغزش کرده و مجدداً به سراغ مواد مخدر رفته است.
این بار اما با دفعات قبلی برای رویا فرق داشرد چرا که وی تصمیم گرفته یک زندگی خالی از اعتیاد داشته باشد و البته به مددکاران موسسه خیریه مهر آفرین نیز اعتماد کرده است.
عاطفه کیا احمدی مددکار موسسه خیریه مهر آفرین در خصوص شرایط فعلی رویا می گوید: اواخر سال گذشته (اسفند ماه) بود که برای وی در موسسه پرونده تشکیل شد.
وی اضافه می کند: بعد از مراجعات مکرر و مددکاری، در نهایت شرایط برای بستری شدن در یکی از کمپ های تهران فراهم شد و فرزند او نیز برای مراقبت به هوویش سپرده شد.
کیا احمدی ادامه می دهد: پس از گذشت حدود ۷ ماه از پاکی رویا، شرایط برای وی و فرزندش نسبت به گذشته بهتر شده است و موسسه به دنبال اخذ شناسنامه برای کودک و مادر است چرا که هر دو فاقد شناسنامه بوده اند.
رویا هم اینک توانسته با غولی به نام اعتیاد مبارزه کند و قصد دارد در یکی از مدارس محله هرندی سواد یاد بگیرد چرا که می داند آینده بهار در گروه سالم زندگی کردن خودش است.