فرارو- " روسیه برگشته است". این جمله را اخیرا ژنرال کورتیس اسکاپاروتی فرمانده عالی ناتو بیان کرد- و درست میگفت.
به گزارش فرارو به نقل از نیوزویک، به لطف بودجه نظامی در حال رشد و افزایش نگرانکننده میزان تمرینات نظامی در نزدیکی مرزهای ناتو، روسیه بعد از یک وقفه بیستوپنج ساله، باری دیگر به بازی قدرت سیاسی بازگشته است.
نتایج این موضوع روشن است: خطری که روسیه ایجاد میکند از بین نخواهد رفت و سیاستگذاران مجبورند آن را حمل کنند و یا حتی، منطق این قدرت بزرگ و قاطع را درک کنند.
پس از الحاق کریمه و شروع جنگ در دونباس در آوریل 2014، سیلی از کتابها نوشته شد که سیاست خارجی روسیه را در این منطقه تحلیل میکردند.
با این حال، باوجود شایستگی، هیچ یک از این کتابها توجه کافی به ارتباط و معاملات روسیه با بهاصطلاح هم وطنانش نکرده اند: روس های نژادی، روس زبانها و کسانی که خود را از لحاظ فرهنگی مرتبط با روسیه می دانند.
در این زمینه کتاب جدید اگنیا گریگاس به نام "فراتر از کریمه: امپراطوری جدید روسیه" نسبت به دیگر کتابها برتری دارد. این کتاب نگاه دقیقی بر روش هایی دارد که کرملین از این 35 میلیون هم وطن که در سراسر منطقه شوروی سابق پراکنده اند، برای اهداف ژئوپلیتیکی خود استفاده میکند.
بحث اصلی گریگاس این است که در دهههای گذشته، مسکو به طور فعال به دنبال چیزی بوده که نویسنده آن را " امپریالیسم سازی مجدد مسیر سیاست" مینامد.
به طور خلاصه، روسیه در ابتدا ترکیب به ظاهر ساده و بیخطری از ابزار قدرت نرم مانند ابزار فرهنگی، اقتصادی و زبانی را به کار می برد تا تصوراتی درباره هموطنان روسی ایجاد کند. همزمان، کرملین از سیاست های مختلفی که برای پشتیبانی از حقوق این روس زبانها ایجادشده، استفاده میکند.
در حالی که ممکن است این موضوع بیضرر به نظر برسد، همه چیز به سرعت تغییر مسیر میدهد. به خصوص که این سیاست ها معمولا با یک کمپین تبلیغاتی تشدید میشوند و به گونه ای جلوه مییابند که نیازی "فوری" برای حفاظت از روس ها وجود دارد.
آخرین مرحله در " امپریالیسم سازی مجدد مسیر سیاست" یا الحاق کامل یک سرزمین است ( همانطور که در مورد کریمه اتفاق افتاد)، یا ایجاد دولتی کوچک و جدایی طلب که علی رغم استقلال ظاهری، عملاً تحتالحمایه روسیه است.
برای اثبات این ادعای جسورانه، گریگاس مروری کلی بر سیاست خارجی روسیه نسبت به 13 کشور جهان انجام داد و استادانه تفاوتهای ظریف هر یک را در منطقه برجسته کرد.
در یکی از فصلهای کتاب، نویسنده به دخالت تهاجمی مسکو در امور مولدووا، اوکراین و گرجستان میپردازد که منجر به ایجاد مناقشات در ترانس نیستریا، قفقاز و دنباس شد.
در فصلی دیگر، گرگاس به بررسی سه کشور حوزه بالتیک میپردازد و اشاره میکند که چگونه مناطق مرزی روسیه مانند استونی با 80 درصد جمعیت روس زبان، و لتونی با 39 درصد روس زبان با خطر بزرگ بیثباتی روبرو هستند.
همچنین نویسنده پنج جمهوریِ آسیای مرکزی را بررسی و اشاره میکند که چگونه تلاش روس ها برای اعمال ابزار قدرتش منجر به ایجاد نتایج بسیار متفاوتی در هر یک از این کشورها شده است.
بااینکه سیاست های روسیه در قزاقزستان، ترکمنستان و ازبکستان شکست خورده است، اما در کشورهای ضعیف و فقیری مانند تاجیکستان و قرقیزستان موفق بوده است.
در آخر، گریگاس به ارمنستان و بلاروس میپردازد و نشان میدهد چگونه سیاست خارجه روسیه در شکلگیری سیاست های داخلیِ دو تا از نزدیکترین متحدانش نقش داشت.
علاوه بر ارائه تجزیهوتحلیل دقیق ابزار نظامی، اقتصادی و فرهنگی که کرملین برای اعمال نفوذ از آنها استفاده میکند، کتاب گریگاس اندکی فراتر میرود و نظرات افرادی که هموطنان روسیه محسوب میشوند را نیز بیان میکند. خواننده کتاب این فرصت منحصربهفرد را در اختیار دارد که صدای افراد مختلفی از بزرگترین حامیان تا شدیدترین منتقدان پوتین را بشنود.
در پایان، گریگاس نتیجه میگیرد که خطر تداوم تاریخی سیاست های توسعهطلبانه دوران پوتین و پیشینیانش مانند کاترین کبیر وجود دارد. این امر بهنوبه خود نشان میدهد که ممکن است کرملین آمادهی ایجاد مجدد امپراتوری سابق خود باشد. اگر از راه الحاق آشکار نتواند این کار را انجام دهد، پس از طریق ایجاد دایره قدرتمندی از نفوذ روسیه این کار را انجام خواهد داد.
کتاب جدید گریگاس افزایش خوشایندی به منابع مربوط به سیاست خارجی روسیه است و بدون شک بسیار بهدردبخور خواهد بود؛ نه تنها برای سیاستگذاران، بلکه برای هر کس که به درک نیروی محرکه استراتژی پوتین در منطقهی پس از شوروی علاقمند است.
وگرنه که ملت روسیه این شخص را می پرستند