پرونده قتل هولناک ستایش کوچولو، صبح دیروز بار دیگر روی میز قضات جنایی دادگاه کیفری بررسی شد. پسر نوجوان اینبار درجلسه محاکمه خود با انکار موضوع تجاوز، قتل را به گردن گرفت و جزییات دیگری از ماجرای این جنایت را فاش کرد. این پسر ادعا کرد که به خاطر سیاهمست بودنش، ستایش را با دستان خودش کشته است.
ستایش بیست و دوم فروردینماه بود که ناپدید شد. پدر و مادرش که اهل افغانستان هستند، همه جا را به دنبال دخترشان زیر و رو کردند، اما حتی با کمک پلیس هم نتوانستند ردی از دخترک بیابند تا اینکه فردای روز ناپدیدشدن ستایش، پلیس به این خانواده خبر تلخی داد. آنها ردی از ستایش پیدا کرده بودند، اما این اصلا خبر خوبی نبود، چراکه جسد ستایش را در خانه همسایه پیدا کرده بودند. پدر ستایش وقتی به خانه همسایهشان رفت، با پیکر آسیبدیده دخترش مواجه شده بود. آنجا بود که ماجرای قتل هولناک دخترش را شنید. پسر ١٧ساله همسایه، ستایش را بعد از تجاوز با چاقو به قتل رسانده و جسدش را در وان حمام انداخته و رویش اسید ریخته بود. پسر ١٧ساله که در از بین بردن جسد موفق نبود، از دوستش کمک خواست و درنهایت این کمکخواهی باعث شد پدرش درجریان ماجرا قرار بگیرد. بنابراین خبر به پلیس و کلانتری محل داده شد و پسر نوجوان نیز خیلی زود دستگیر شد. بعد از دستگیری و اعترافات هولناک قاتل ستایش بود که ایران به سوگ مرگ تلخ این دختربچه نشست و حاشیههای زیادی درپی داشت.
پدر ستایش وقتی متوجه شد که امیر پسر همسایهشان دست به این جنایت هولناک زده است، گفت: «یک روز کامل از ستایش خبری نبود، پلیس و خودمان پیگیر شدیم، اما خبری از او نشد تا اینکه فردایش پلیس خبر داد که ستایش را پسرک همسایه ما دزدیده است. ما همسایه بودیم، او را میشناختیم، ارتباطمان چندان زیاد نبود، اما میدیدمش که به مدرسه میرود. مادرش هم با همسرم سرکوچه جمع میشدند. هنوز هم شوکهام و نمیدانم چرا دختر مرا قربانی چنین جنایتی کرده است.»
این درحالی است که مادر قاتل بعد از شنیدن خبر این جنایت ازسوی پسرش گفت: «وقتی فرزندم به ما اطلاع داد که مرتکب قتل شده، به حدی حالم بد بود که در بیمارستان بستری شدم و گفتم که پسرم باید در زندان بماند. او به من گفت که شیطان من را گول زده است. به من گفت که عذاب وجدان دارد. پسرم آزارش به هیچ کس نرسیده بود، او ١٥سال دارد و کارت ملی هنوز نگرفته است. ما در غم این افراد شریک هستیم و با این خانواده هیچ کدورتی نداشتیم، غم آنها غم ماست و قانون هرچه تصمیم بگیرد، تابع قانون هستیم.»
در دادگاهحالا بعد از گذشت ٥ماه از وقوع این جنایت، قرار است امیر را برای برگزاری جلسه محاکمهاش به دادگاه کیفری منتقل کنند. ساعت ١٠ صبح که میشود، امیر را از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل میکنند. او به همراه مأموران و سربازان به شعبه هفتم دادگاه کیفری منتقل میشود و روی نیمکت مینشیند. بعد از آن قاضی خازنی رئیس شعبه هفتم دادگاه، جلسه را رسمی اعلام میکند. این درحالی است که پدر و مادر قاتل نیز درجلسه حضور دارند. در ابتدای این جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را میخواند و برای متهم تقاضای مجازات میکند. او میگوید: «برای متهم به نام امیر متولد ٧٨ به اتهام قتل، تجاوز و جنایت بر میت تقاضای مجازات قانونی دارم. این درحالی است که متهم در مراحل مختلف تحقيقات اتهام قتل، جنايت بر ميت و تجاوز را پذيرفته و پزشكي قانوني هم سلامت و بلوغ عقلی او را تأیید کرده و اعلام کرده، سطح هوشياري وي ٩٦ است. همچنین آنها اعمال مجرمانه متهم را نتيجه ترس وي اعلام کرده است. بنابراين تقاضای مجازات وی را دارم.» در ادامه پدر و مادر ستایش برای قاتل دخترشان تقاضای قصاص کردند. پدر ستایش درحالی که اشک میریخت، به هیأت قضائی گفت: «هنوز هم باور ندارم دخترم اینچنین تلخ و دردناک به قتل رسیده باشد. برای همین نمیتوانم از قاتلش گذشت کنم و قصاص میخواهم.»
در ادامه متهم در جایگاه ایستاد. ٣ اتهام تجاوز، قتل و جنایت بر میت به او تفهیم شد که وی گفت: «قبول دارم، اما آن روز کاملا مست بودم. درواقع سیاهمست بودم که مرتکب چنین جنایتی شدم.»
در این لحظه قاضی از او پرسید: «سیاهمست یعنی چه؟»
متهم گفت: «معمولا وقتی آدم مشروب میخورد و مست میشود، دو نوع فاز میگیرد. یک فاز مثبت و یک فاز منفی. به آن فاز منفی سیاهمست میگویند. آن روز هم من سیاهمست شده بودم و حال بدی داشتم. چون حال روحی خوبی نداشتم، برای همین مشروب خوردم. آن روز شنیده بودم که برای دختر مورد علاقهام خواستگار آمده است. برای همین ٤ لیوان مشروب خوردم، اما خیلی حالم بد شد. دچار توهمات شدم. همان موقع دیدم که ستایش در حیاطمان درحال بازی است. او را به بهانه نشان دادن جوجه به اتاقم بردم. در آنجا به او تجاوز کردم و ستایش را در اتاقم نگه داشتم. بعد به پشتبام رفتم و چند نخ سیگار کشیدم. هنوز هم حال طبیعی نداشتم که از آن بالا متوجه شدم پدر و مادر ستایش به دنبال او میگردند. آنجا بود که خیلی ترسیدم. به اتاقم برگشتم و ستايش را به آشپزخانه بردم. آنجا با چاقوي ميوهخوري او را به قتل رساندم و چند ضربه به گردنش زدم. بعد هم جسدش را داخل يك جعبه اكو گذاشتم. جسد همانجا بود که فردای آن روز به مدرسه رفتم. نمیدانستم باید با جسد چکار کنم. برای همین مجبور شدم ماجرا را برای دوستم تعریف کنم. او هم گفت که با اسید میشود جسد را از بین برد. من هم اسيد خريدم و سراغ جسد رفتم. اسيد را روي جسد ريختم اما چون بو ميداد، مقداري الكل و اسپند هم رويش ريختم و كبريت را كشيدم. برای همین جسد آتش گرفت و زود خاموش شد.»
در این لحظه با شنیدن صدایی صحبتهای متهم قطع شد. مادر مقتول بود که روی زمین افتاد و بیهوش شد. برای همین او را به بیرون شعبه بردند و جلسه ادامه یافت.
قاضی از متهم پرسید: همیشه مشروب میخوردی؟متهم: یکی- دوسالی میشد که سرگرمیام مشروب بود. همیشه میخوردم ولی هیچوقت مثل آن روز مست نشده بودم. اتفاقا وقتهای دیگر هنگام مشروبخوری رفتارم عادیتر میشد و بهتر میتوانستم حرف بزنم و رفتار کنم، ولی آن روز اصلا حالت عادی نداشتم. انگار قاطی مشروب چیزی بود که مرا به آن حالت انداخت.
قاضی: در آن لحظات میدانستی که کشتن یک انسان جرم است و چه مجازاتی دارد؟متهم: من در فیلمها دیده بودم که مجازات قتل اعدام است، اما در آن لحظات اصلا درحالت عادی نبودم و نمیدانستم دارم چکار میکنم.
قاضی: چرا از چاقو استفاده کردی؟متهم: چون ترسیده بودم. نمیدانستم باید چکار کنم. برای همین به فکر چاقو افتادم.
قاضی: قبلا هم با کسی ارتباط جنسی داشتی؟متهم: فقط دوبار با یک زن مطلقه ارتباط داشتم.
بعد از صحبتهای این متهم، وکیل وی در جایگاه ایستاد و در دفاع از موکلش گفت: «به اعتقاد من رشد عقلي موكلم باید دوباره بررسی شود. او در كودكي هم دچار تشنج شده و قرص مصرف مي كرده است. برای همین خواستار بررسی این موضوع هستم.»
در ادامه به دستور قاضی جلسه به صورت غیرعلنی و پشت درهای بسته ادامه یافت. متهم در این جلسه غیرعلنی گفت که موضوع تجاوز را قبول ندارد و چون یادش نمیآید آن زمان چکاری انجام داده، نمیتواند این مسأله را قبول کند. او گفت كه اگر هم قبلا به تجاوز اعتراف کرده، تحت فشار بوده است. در ادامه مقتول از پدر و مادر ستايش طلب بخشش کرد و گفت که او را ببخشند.
وقتی جلسه به پایان رسید، هيأت قضائي وارد شور شدند و قرار است به زودي حکم این پرونده را صادر كنند.
مادر قاتل فقط زایمان کرده، تربیت نکرده!