عماد افروغ با تأکید بر این که فضای فعلی با آرمانهای انقلاب فاصله دارد، گفت «یا نباید انقلاب میکردیم یا الان باید این را بدانیم که هم از جمهوریت و از اسلامیت نظام باید پاسداری کنیم؛ چرا که این جمهوری اسلامی نظارتی دو سویه میخواهد تا بتوانیم از دو بال مهمش صیانت کنیم.»
به گزارش ایسنا، عماد افروغ، استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با ماهنامه نسیم بیداری پاسخگوی پرسشهای سعید شمس شده است. گزیدهای از این گفتوگو در زیر میآید:
- سالهاست که به سهم خود تذکر میدهم که شکافی بین قدرت رسمی و قدرت مدنی یا عرصه رسمی و عرصه مدنی اتفاق افتاده است و البته متذکر میشوم که «بیاعتمادی» مسألهای ریشهدار در این کشور است.
- باید بگویم که بحث فیشهای نجومی عامل ایجاد بیاعتمادی نیست، بلکه عامل مشدد آن است. تحقیقات اخیری هم که وزارت کشور انجام داده، نشانگر این است که بیاعتمادی گسترش یافته است. مردم نگاهی از سر بیاعتمادی به مدیران کشور دارند و میدانند که در فضای سیاستزده و اقتصادزده غالب از آنان استفاده ابزاری میشود.
- قابل کتمان نیست که فاصله طبقاتی و فساد در لایههای مختلف اقتصاد کشور رسوخ کرده است.
- وقتی این نظام را خوب تئوریزه نکنیم و متوجه نشویم که انقلاب ایران بر دو بال عدالت اجتماعی و اخلاق و معنویت میچرخد، وقتی به عدالت اجتماعی به عنوان عنصر ذاتی انقلاب بیتوجهی میشود، وقتی اخلاق و معنویت در حاشیه قرار گرفته میشود و مردم ابزاری برای رسیدن به موفقیت فردی و جناحی میشوند، نتیجهاش این میشود که فساد در لایههای مختلف رسوخ پیدا کند.
- بعد از جنگ تحمیلی در حالی الگوی «از بالا به پایین» را به کار گرفتیم که قبل از انقلاب این شیوه امتحانش را پس داده بود و چون الگویی بود اشتباه، به انقلاب ختم شده بود.
- به دلیل اعتقاد و ایمانی که مردم به ساختار جمهوری اسلامی دارند، اعتراض آنچنانی مشاهده نمیشود و از این طریق بهطور ناخواسته به تصمیمسازان فرصت داده شده تا بتوانند از اعتماد عمومی بهرهبرداری یا در واقع سوءاستفاده کنند. دل بستن مردم به نظام و انقلاب باعث توجیه و سکوت برخی منتقدان شده است.
- یادمان رفته است که پشتوانه مردمی باعث پیروزی انقلاب شده است. یادمان رفته است که پشتوانه مردمی باعث شده تا روزهای دشواریهایی چون جنگ و تهدید و تحریم را با موفقیت پشت سر بگذاریم. همین شرایط باعث شده تا فضای نقد هم بسته شود و هیچکس این فرصت را نداشته باشد که تصمیمهای گرفته شده و رفتارهای ناموجه را به نقد بکشد.
- در سالهای اخیر سعیشان را بر این متمرکز کردند که ساحت روشنفکر و روشنفکری در معنای اصطلاحیاش را از بین ببرند، چون روشنفکر زبان بیزبانها و بازگوکننده دردها و نیازهای واقعی مردم است. در غیاب چشمان بیدار منتقدان و ناظران و روشنفکران است که صاحبان قدرت به راحتی میتوانند بر سر سفره گسترده جمهوری اسلامی و قدرت رسمی از مواهب اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی - منزلتی بهرهمند شوند و منتی هم سر مردم بگذارند.
- میتوان نسبت به بهبودی شرایط امیدوار بود؛ به شرطی که در رفتارمان تجدیدنظری جدی داشته باشیم. یکی از بلاهای تهدید کننده، تظاهر است که متأسفانه در رفتار روزمره ما جا خوش کرده است و بافت ایدئولوژیک حکومت هم تقویتکننده آن است.
- یکسری افراد هستند که تفسیری شخصی یا جناحی از ارکان کلان و انسجامبخش نظام دارند و متأسفانه فضای مصلحتاندیشانه هم مانع اینها نمیشود و اجازه برخورد جدی نمیدهد. اینان از اصلی رهاییبخش، تفسیری اسارتبخش و بازدارنده به دست داده و منافع خویش را پیش میبرند و پشت ارکانِ رکینِ انقلاب اسلامی موضع میگیرند و دیگران را متهم به ضدیت با این ارکان معرفی میکنند تا از این طریق منافعشان را پیگیری کنند.
- همواره گفتهام که یا نباید انقلاب میکردیم یا از جمهوریت و اسلامیت نظام هر دو باید پاسداری کنیم؛ چرا که این جمهوری اسلامی حسب مشروعیت مبتنی بر مردمسالاری دینی خود نظارتی دوسویه میخواهد.
- عدمِ فهم صحیح انقلاب به خصوص از سوی نهادهای رسمی و مدنی دینی و تاریخی و همچنین محافظهکاریِ بیمورد کار را به جایی رسانده است که هم جمهوریت نظام تهدید شده و هم اسلامیتش با اما و اگرهایی در عمل مواجه شده است.
- وقتی عدهای تصور غلطی از حکومت اسلامی دارند و حکومت را که ابزار است، هدف میپندارند، باید گفت در این حالت خیلی راحت میشود تظاهر را گسترش داد و خیلی راحت با «هدف پنداشتن حکومت» فضا برای کجفهمیها و کجرفتاریها مهیا میشود.
- اگر انقلاب اسلامی دنبال حقیقت است و نگرشش فلسفی و عرفانی است، ظاهرگرایی و تزویر نباید جایی در رفتارمان داشته باشد و به نتیجه برسد. باید شکافهایی که بین نهادهای مدنی و رسمی به وجود آمده را پر کنیم. روشنفکر باید روشنفکری کند، دانشگاهیان مخصوصا دانشمندان علوم انسانی حتما باید منافع شخصیشان را کنار بگذارند تا بتوانند نقشآفرینی خودشان را داشته باشند.
- جامعهشناسان نباید به فکر این باشند که سردمداران اجازه فعالیت میدهند یا نه. متأسفم که باید بگویم اساتید جامعهشناسی ما در کل نسبت به آنچه در پیرامونمان میگذرد، بیتفاوتاند و برایشان مهم نیست که چه بر سر مردم میآید.
- دانشگاه و حوزه بیگانه با جامعه هستند و این بیگانگی نتیجه این است که ما نگرشی منظومهای نداریم و ارتباط منطقی بین نهادهای مختلف وجود ندارد.
- روز به روز با ناهنجاریهای بیشتر مواجه میشویم و از آرمانهای انقلاب فاصله بیشتری میگیریم تا منفعتطلبان به منافع خود برسند و دلسوزان نظام دلشان از این بسوزد که در جمهوری اسلامی اتفاقهایی میافتد که در شأن نظام اسلامی نیست.
- همه به خاطر دارند که روحانیون و طلاب قبل از انقلاب چه نوع نظارتِ فعالی بر اتفاقات مختلف داشتند اما حالا از اینها صدایی بازدارنده به گوش نمیرسد. این سوال به وجود میآید که چرا حوزههای علمیه فقط به تصدیگری خود میاندیشند.
- شما باید این را در نظر داشته باشید که در کشور ما چیزی به نام طبقه اجتماعی وجود ندارد و دلیلش هم این است که به جای رابطه «ثروت - قدرت» ساختار اجتماعی ما شاهد «قدرت - ثروت» است. این قدرت است که ثروت میآورد و ثروت هم برخاسته از اقتصاد نفتی است. بنابراین وقتی نظام طبقاتی نداشته باشیم، اصلاح هم سهلتر میشود.
- باید به هر طریقی که ممکن است، از اقتصاد نفتی عبور کنیم. اقتصاد نفتی امالفسادِ جامعه ما است و مادامی که همه حساب و کتابهایمان بر اساس چرخه مالی ناشی از نفت باشد، روال بر همین منوال خواهد ماند.