برخی زنان سعودی بنا بر یک سنّت قبیلهای در مقابل محارم برای مثال (همسر و فرزندان ذکور خود) نقاب و برقع به چهره میزنند.
به گزارش تابناک، این موضوع زمانی عجیب میشود، اگر بدانیم که شوهر و پسران این زنان پس از گذشت سالیان متمادی هم اجازه دیدن چهره همسران و مادران خود را ندارند، تا جایی که آنها را نمیشناسند؛ موضوعی که ماجراهای باور نکردنی را تاکنون رقم زده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
مردی که چهل سال صورت همسرش را ندیدمردِ خانواده تصمیم داشت تا پس از گذشت چهل سال از زندگی مشترک و داشتن سه فرزند برای یک بار هم که شده، چهره همسرش را ببیند. شب وقتی همسرش میخوابد به اتاق او میرود تا دست به یک ماجراجویی بزرگ بزند. او میخواست تا برقع را کنار بزند و قیافه مادر فرزندانش را یک بار برای همیشه ببیند؛ اما ناگهان زن از خواب بیدار میشود و با عصبانیت و داد و فریاد او را تهدید به طلاق و متارکه میکند. سرانجام با عذرخواهی مرد، ماجرا ختم به خیر می شود، ولی چهره همسرش برای او تا همیشه یک راز میماند.
عیب بزرگأم ربیع الجحدری پیرزن هفتاد ساله سعودی و مادر دو فرزند پسر است. او از کودکی در مقابل محارم نقاب زده است. او برداشتن نقاب را در مقابل همسر و فرزندانش «عیب بزرگ» میداند. أم ربیع میگوید، بچهها و همسرم نمیدانند من چه شکلی هستم، ما باید به آداب و رسوم قبیله خود پایبند باشیم.
زنی که برای خودش هوو آوردحسن العتیبی یک شهروند سعودی است. او همسرش را تهدید کرد که اگر برقع را در خانه از روی صورتش برندارد، او را طلاق خواهد داد. همسر او نیز برای حفظ زندگی خود و برای اینکه برقع را از روی صورتش برندارد، در حرکتی باور نکردنی دست به کار میشود و یکی از دوستانش را که چهره معمولی داشته و در خانه برقع نمیزده، به ازدواج همسرش درمیآورد.
کابوس در بیمارستانیک مرد سعودی همسرش را در تصادف از دست داد. این ماجرا به اندازه کافی او را به هم ریخته بود. اما کابوس واقعی برای او از جایی شروع شد که از بیمارستان تماس گرفتند و از او خواستند که برای تشخیص هویّت به آنجا مراجعه کند. اما مرد پس از گذشت هفت سال از ازدواجشان تا به حال صورت همسرش را ندیده بود. به همین دلیل از اقوام مؤنث همسرش درخواست کرد که زحمت تشخیص هویت را بکشند و او را از این کابوس بزرگ نجات دهند. مرد برای ادای احترام به همسر از دست رفتهاش حتی پس از مرگ نیز به چهره او نگاه نکرد.
نفرین مادریک جوان سعودی میگوید بارها در شرایط مختلف قصد داشته تا با رِندی برقع را از روی صورت مادرش بردارد. اما این طور که به نظر میرسیده مادرش از او هم زرنگتر بوده و هر بار در تلاشی نافرجام با سرزنشها و نفرینهای او مواجه شده است. او میگوید، دیگر تلاشی برای این کار ندارد و ندیدن چهره مادرش و نشناختن او را طبیعی میداند.