ژان کلود کریر فیلمنامه نویس مشهور درباره عباس کیارستمی نوشت:
«هنرمند واقعی کسی است که از سنتی بسیار کهن میآید، سنتی که شاید میپندارد همهچیز را گفته و نشان داده است، ولی او بدون زحمت خود را با تکنیکهای زمانش وفق میدهد و ناگاه یک نگاه، یک صدا، یک حس جدید میآورد. این مورد عباس کیارستمی بود.
ما سینما را پیش از او میشناختیم. اما او بدون تقلید از ما، بدون تلاش آشکار، با اجرای هنر خود در سرزمینش، احساسات، ریتم و هیجاناتی را که پیش از او نمیشناختیم، به هدیه آورد.
هنرمند واقعی از کجا آنچه را که میجوید بر میگیرد، آنچه را که پیش از یافتن نمیشناخته؟ رازی باستانی و بهخوبی نگاهداریشده.
ازاینرو عباس کیارستمی یکی از بهترین شگفتیهای زندگی ما بود. او هنگامی آمد که انتظارش را نداشتیم و با چند فیلم، دید ما از تمامی ایران دگرگون شد. او تنها کار میکرد یا تقریبا بهتنهایی، ولی با پشتیبانی یک فرهنگ کهن که نمیخواست بمیرد و قطعا نمیخواست از آنچه ما مدرنیته مینامیم - که چیزی جز اراده زیست با زمان خود نیست- بگذرد.
احتمالا برای دسترسی به سرچشمه احساسات نوین دوران خود بود که کارش را با کودکان آغاز کرد. از کودکان پرسش میکرد و هرگز پاسخشان را از یاد نمیبرد.
پس از دیدن نخستین فیلمهایش، ما همگی شگفتزده شدیم؛ انگار کسی چیزی را، در شکلی از بیان که میپنداشتیم ما بهتنهایی یا تقریبا تنهایی میشناسیم و به کار میگیریم، مینمایاند و آشکار میکرد.
او خود را بهعنوان یک مؤلف بزرگ سینما مطرح میکرد و ما از این اتفاق بسیار خوشبخت بودیم. او از دروازه بزرگ وارد خانواده ما شد. سپس، فیلم بعد از فیلم. در پی تصمیم اقامت در کشور خود، با وجود آغوش بازی که در سایر نقاط بر او گشوده بود، به کار خود ادامه داد، به اثبات شخصیت منحصربهفردش، به نگاه آرام و درعینحال خاصش، به سادگی بسیار مؤثر فیلمبرداریاش، به شوخطبعی آمیخته با تلخیاش.
او دلیل زنده این بود که هنر نمیتواند بایستد، مکث کند، منجمد شود، چراکه از ما قویتر است، چراکه تنها فعالیت انسانی است که قادر به شکستن تمام موانع است، بهخصوص آنهایی که بدون آگاهی در درونمان برپا میکنیم. دلیل اینکه هنر، در یک سطح بهخصوص، تنها حریفی است که ما هنوز میتوانیم در برابر مرگ آن را به کار گیریم. مرسی عباس»