احسان شریعتی معتقد است که اندیشه پدرش نسبت به دیگران گشوده بود، بینش قرآنی خودویژهای داشت و باب تدبر قرآنی را برای نسل جوان گشود.
احسان شریعتی اگرچه مانند پدر خطیب نیست، اما در چهره و صدا نشان کاملی از معلم انقلاب را دارد و در اندیشه وی بیانی تازه از شریعتی است. هرچند پایان نامه علی شریعتی در فرانسه در زمینه «تاریخ اسلام در قرون وسطی» بود، اما در ایران سخن از سلمان و ابوذر میگفت و جوانان را به راه امامان معصوم(ع) میخواند. نگاه جدید شریعتی حلقه فشار را چنان بر او تنگ کرد تا ایران را ترک کند و در لندن و یک سال پیش از انقلاب دار فانی را وداع گوید.
حالا فرزندش که در رشتهای تحصیل کرده است که گویا چندان مورد استقبال پدر نبود، از منظر فلسفی به تحلیل ارتباط پدر و قرآن میپردازد. گفتوگوی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با احسان شریعتی در محل بنیاد حفظ آثار شریعتی در حدود دو ساعت به طول انجامید، آنچه در پی میآید به بیان خصوصیات اندیشه شریعتی و نسبت آن با قرآن اختصاص دارد.
آیا میتوان دکتر علی شریعتی را در ادامه سنت سیدجمالالدین اسد آبادی با عنوان بازگشت به قرآن تحلیل کرد؟رفورماسیون یعنی دینپیرایی مسیحی در اروپا و مسیحیت به وجود آمد و ایده بازگشت به کتاب و نص مطرح شد. شعار این نهضت «تنها متن» بود. میدانیم در همه ادیان مجموعهای از احادیث و روایات بعدا به متن اصلی اضافه میشود که ممکن است معنای اصلی متن مقدس و وحی را مخدوش کند و یا تفاسیر دیگری ایجاد کند و همچنین ممکن است که صحت و سقم همه آنها مورد تایید نباشد. بنابراین یکی از شعار اصلاحگران هم در آن دنیا (غرب) و هم در این دنیا (جهان اسلام) از قبیل سیدجمال و محمد عبده و نواندیشان در ایران بازگشت به قرآن بوده است.
پروژه اصلاح دینی به دنبال یک بازخوانی متن است تا به نوعی پیرایشگری در ترجمه و تفسیر داشته باشد و این یکی از اولین الزامات و ضمائم اصلاحات دینی بوده است که اراسموس و برخی از اصلاحگران دینی آن را داشتهاند و در دنیای اسلام هم این کار صورت گرفته و سنتهای تفسیری به وجود آمده و مورد توجه واقع شده است.
مصلحین دینی از قبیل سیدجمال یا اقبال که از دیدگاه فلسفی در باره قرآن کار کرده است، و یا دکتر علی شریعتی هم در ادامه این سنت به بعضی از تمهای قرآنی پرداختهاند. برای مثال شریعتی روی موضوع خلقت آدم و آیات مربوط به هابیل و قابیل به دنبال طرح نوعی جهانبینی توحیدی در قرآن پرداخته که خودش یک آموزه فلسفی و کلامی مستقل از آموزههای سنتهای غربی و شرقی است. هر چند در علوم و معارف سنتی وقتی گفته میشود فلسفه اسلامی این طور به نظر میرسد که نوعی جهانبینی برآمده از جهانبینی اسلامی است، اما در واقع این طور نیست هر چند عربی و اسلامی است، اما نظام فکری آن ممکن است مانند فارابی بر اساس افلاطون باشد.
دکتر شریعتی به این پرسش توجه کرده است که جهان در قرآن چگونه تبیین میشود و در این راستا بحثهایی مانند آیه و سنت، غیب، شهادت و... مطرح میشود که تصویری از جهان میدهد. این تصویر از جهان با مفاهیم یونانی در این خصوص متفاوت است که حول معنای دایره بسته و زیبا شکل گرفته و بار زیباشناسی هم دارد.
بینش یونانی جهان را یک سیستم و نظام میبیند، اما در نظام توحیدی جهان سیستم دایرهوار بسته نیست و باز است، یعنی شما یک ذات یا هستی دارید که غیب و نمودی دارد و بلاتشبیه میتوان به تعبیر نومنال و فنومنال کانتی دراینجا اشاره کرد. غیب سنتی را القا میکند که در آیات یا فنومن دیده میشود. در مجموع شریعتی یک بینش خودویژه قرآنی و توحیدی را مطرح میکند که هنوز روی مبانی و شاخصههایش کار نشده است که این خصوص و در بحثهای قبلی مانند عقل قرآنی در نوشتار و گفتار دکتر علی شریعتی اشاراتی به آن داشتهایم.
به نظر میرسد رجوع دکتر علی شریعتی به قرآن غایی است و نه ابزاری، ایشان این بینش را در مقابل غرب قرار داده، ضرورت این کار چه بوده است؟شریعتی روشی به نام تطبیقی قیاسی پیشنهاد میدهد در این روش جهانبینی که میخواهیم طراحی کنی باید در قیاس با سایر جهانبینیها و نحلههای فلسفی باشد، حالا چه غربی، شرقی، هندی و یا یونانی و یا چه قدیم و چه جدید. این روش این سوتفاهم را ایجاد کرده است که ایشان التقاطی است و میخواهد ترکیبی درست کند و یا برعکسش میخواهد روشی هویتگرایانه برای نفی دیگری بکند، درحالیکه هیچ کدام از این دو نیست.
شریعتی نمیخواهد دیگران و سایرادیان و آموزههای فلسفی را نفی کند یا به شکل منفعلانه آنها را بپذیرد و یا یک ترکیب التقاطی بسازد. به عبارتی میان سنکرتیک با اکلکتیسم تفاوت وجود دارد. اکلکتیسم یعنی عناصری را از سیستمهای مختلف میگیرید و ترکیب میکنید که با هم همخوان هستند و این کار مذموم نیست و کار همه ادیان و سیستمهای فلسفی است که در آنها نیز عناصری از دیگران وجود دارد، ولی در اینکه اینها منسجم است یا ناهمخوان و نامتناجس، میتوان به بحث پرداخت.
شریعتی هم انگیزه تفکیکی دارد، یعنی میخواهد بداند خود قرآن واقعا چه میاندیشد که اصطلاحا تفکیکی خوانده میشود و هم به دنبال تلفیق است. وی معتقد است که بینش قرآنی با بینش عرفانی و فلسفی فرق داشته و خود ویژگیهایی دارد و از نظر شریعتی اتفاقا دیگران التقاطی هستند و او خودش ناب است.
از طرف دیگر شریعتی نسبت به دیگران باز است و میخواهد با دیگر آموزههای فلسفی و عرفانی وارد گفتوگو شود و چون همه آموزههای حکمی هم در قرآن وجود دارد و هم آموزههای معنوی و عرفانی، شریعتی با همه اندیشههای عرفانی قدیم و فلسفههای اگزیستانس جدید وارد گفتوگو میشود و سخنان اگزیستانسیالیستهای دینی و غیر دینی از قبیل یاسپرس، کیرکگارد، سارتر، هایدگر را بررسی میکند.
شریعتی همچنین عرفانهای قدیم، چه در سنت خودمان از سهرودی مولوی تا ابنعربی تا عرفانهای هندی و شرق دور، مانند تائویسم یا کنفسیوس و بودیسم را بررسی میکند و متدش این نیست که از بیرون نگاه کند و از درون و همدلانه میبیند و مثلا خود را جای بودا قرار میدهد و جوری منتقل میکند که مخاطبان به بودیسم علاقهمند میشوند و از اینرو برخی او را به بودایی بودن متهم میکنند و البته او به خاطر نیایش در کنار مجسمهای مسیحی به مسیحی بودن نیز متهم شده بود.
شریعتی نسبت به ادیان و تجربههای معنوی بزرگ بشری باز بود و البته یک اصالتگرایی و خود ویژگی هم داشت و به دنبال این بود که بداند خود قرآن و ما به عنوان موحد و مسلمان به معنای عام و عمیق نه جغرافیایی و موروثی، چه میگوییم و نیز خود ویژگی اسلام و تشیع چیست و این مساله یعنی ما و دیگران چه میگوییم، و بعد او به سنتزی میرسد که باید ببینیم چقدر منسجم است. برخی فکر میکنند نیست در حالی که خودش فکر میکند، سه بعد عرفان، برابر، آزادی که در سه تاییهای دیگری مانند زر، زور و تزویر وجود دارد؛ منسجماند.
وقتی شریعتی سوره ناس را میخواند در آیات «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ* مَلِکِ النَّاسِ* إِلَهِ النَّاسِ: بگو پناه مىبرم به پروردگار مردم* پادشاه مردم* معبود مردم». (ناس، 1-3) این سه بعد را میبیند که اینجا رب را تربیت مادی گرفته است که ارباب و مربی از اینها گرفته شده است، ملک را به معنای سیاسی گرفته و اله را به معنای الهیاتی در بر میگیرد. ولی مردم رابطهشان با الله در قرآن این گونه است که در بعد اجتماعی ناس جای خدای مینشیند و وقتی خداوند در قرآن میگویند به خدا قرض بدهید به این معناست که به مردم قرض دهید.
اینها تفاسیر شریعتی است که از قرآن دارد و در این خصوص دو کتاب با موضوع بینش قرآنی دکتر شریعتی منتشر شده است. یکی از سنتهای دیگر شریعتی این بود که باب مطالعه، تدبر و تحقیق جوان بر روی قرآن را باز کرد. استادی تعریف میکرد که زمانی وارد دنیای تامل دینی شده است که در بدو ورود به دانشگاه دیده بود دانشجویی داشت زیر قرآن خط میکشد. این دستاورد شریعتی بود که هر جوانی قرآنی در جیب داشته باشد تا بر روی آن مطالعه و تدبر کند.
البته این رویکرد میتواند آسیبهای خود را داشته باشد و البته گروهها و افرادی پیدا شدند که تفاسیر خاصی ارائه میدادند و بر خلاف امروز که خشونت پرهیز هستیم، تفاسیر آن زمان انقلابی و خشونتآمیز بود و همه اتهاماتی که امروز مطرح میشود به این عنوان که اسلام خشن، قهرآمیز و انقلابی است، در آن دوره توصیفات خوبی قلمداد میشدند.
بحثی که پیش میآید شریعتی معتقد بود که قرآن کفایت میکند اما عملا وی تربیت شیعی داشت، آیا او میتوانست این ذهنیت را کنار گذاشته و صرفا به متن رجوع کند؟به قول گادامر پیش داوریها در تاویل هر کسی نقش بازی میکند و دوائر تاویلی بین خواننده، متن و افق زمانی گذشته و حال به وجود میآید که هر کسی که میخواند تفسیری پیدا میکند و شریعتی هم با این پیشینه و سابقه فرهنگی ایرانی، اسلامی، شیعی و محلی برداشتی خاصی داشته است، اما او تلاشی از اسلامشناسی مشهد داشته است که روشی تطبیقی پیش گیرند و در آن مبانی اهل سنت را نیز مورد استناد قرار دهد. وی بر آن بود با این روش آنها هم از منابع ما استفاده کنند و به همین خاطر اتهام سنی بودن میخورد و یا به همین خاطر است که در کشورهای اسلامی او را فراتر از شیعه و سنی میبینند.
در کشورهای اسلامی معتقدند که شریعتی تسنن نبوی را با شیعه علوی و تسنن اموی را با شیعه صفوی متناسب دیده است و او خواسته است راه سومی نشان دهد. در کشورهایی مثل ترکیه، اندونزی و مالزی که اهل تسنناند به او علاقهمند هستند. در حالی که در داخل کشور برخی اوقات او متهم شده است که شیعهای غالی بود واین به خاطر توصیفاتش در خصوص حضرت فاطمه(س) و اهل بیت(ع) بود، اما این احساس در تسنن وجود ندارد. منظورم این است ک ایشان نگاه تقریبی داشته است و بحثش فراتر نحلهها و مذاهب درونی است و به دنبال درک پیام اصلی قرآن است.
برداشتهای کلامی در تاریخ اسلام سیری دارد و ما تجربه اعتزال و اشاعره را داریم و در تایید هر دو دیدگاه آیاتی وجود دارد، اما شریعتی متکلم و فیلسوف نبود و تکیهگاه اصلیاش در تاریخ و جامعه قرار داشت و به دنبال این بود که به نام اسلام چه تحولات اجتماعی صورت گرفته است و تاکید میکند روشش بیشتر تاریخی و اجتماعی است. در نگاه قرآنی شریعتی با اینکه بخشی از مباحث وجودشناسی حضور دارد، بیشتر به جامعه، تاریخ، فلسفه انسان و جهان بینی و بنای ایدئولوژیک قضایا میپردازد.
آیا فهم تاریخی اجتماعی شریعتی با قطع نظر از احادیث و شئون نزول صورت شکل گرفته است.بحث شان نزول، شرایط مکانی، زمانی، تاریخی و اجتماعی نزول یک آیه را بیان میکند. قرآن از یک طرف پیامی جهانروا میدهد که در باب مبدا و معاد انسان بوده و صورت عام دارد و مربوط به دوره خاصی نیست، اما بخشهایی از قرآن خیلی خاص است مثل «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ: بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد». (مسد، 1) ناظر بر مناسباتی تاریخی و جزیی است.
این دو دسته آیات پراکنده بوده، در قرآن بخشبندی نشدهاند و مباحث با هم طرح شده است. اینکه متون مقدس را دینی باید دانست که دینشناسی یک علم است و از زمان اتو تا ایلیاد دینشناسان بزرگ دینشناسی را جامعهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی و قومشناسی جدا کردند. اینکه چطور باید متون مقدس را بخوانیم یک علم شده است و اینکه حالا ما میخواهیم متنی دینی را بخوانیم روش خواندنمان باید با خواندن متون فلسفی و علمی فرق کند، در دینشناسی تصریح شده است. ما باید ابتدا ایدهای در خصوص دین داشته باشیم که ببینیم امر قدس چگونه مطرح میشود و این جوهر هر دینی است، چه ادیان با خدا و یا بیخدا. بعد باید دید روش مطالعه این متون دینی بر اساس این مرکزی روش مطالعه چیست.
البته در هر دورهای مفسرین بر اساس فهم دوره عمل کردهاند و برای مثال پدر بزرگ ما یا آقای طالقانی در دوره شکوفایی علم بودند و اینها از آموزههای علمی متاثر بودند و میخواستند نشان دهند که در اسلام این گشایش به دستاوردهای علمی وجود داشته است و اسلام علم را توصیه کرده است. در واقع نیز قرآن نسبت به علوم گشوده بوده و به همین علت علوم در دوران طلایی اسلامی رشد کردهاند و موانع رشد علم در غرب و قرون وسطی در جهان اسلام به وجود نیامده است. مثلا بحرانهایی که بحث تکامل داروین برای مسیحیت به وجود آورد، برای اسلام مطرح نشد و مثلا زنده یاد دکتر سحابی کتابی دارد با عنوان تکامل در قرآن و میگوید این نظریه مورد تایید قرآن است و مرحوم آیتالله مشکینی هم چنین نظری داشتهاند.
درست است که جامعه سنتی ممکن است به دستاوردهای علم حساس باشد و آن را باعث انحراف بداند، اما ما در اسلام چیزی مانند انگیزاسیون و دادگاههای تفتیش عقاید نداشتیم، زیرا قرآن به ما تکامل بیولوژیک نشان نمیدهد. درست است که اساطیر به شکل رمزین و نمایدن مورد بحث قرار گرفته است، اما این بحث مطرح نیست که آدم و حوا بحثی تاریخی باشند، بلکه بحث فلسفه دین در خصوص انسان است که وی منشایی واحد دارد و انسان در هر خصوصیتی از زن و مردم و قبیله یکی است و این تفاوتها مورد امتیاز ارزشی نمیشود و بر اساس آیه ۱۳ حجرات تقوا تنها ملاک ارزشگذاری است.
منبع: ایکنا
گفت و گو: میثم قهوه چیان